۰۹ آذر ۱۴۰۳ ۲۸ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۵ : ۰۰
نور عترت آمد از آیینه ام
کیست در غار حرای سینه ام
رگ رگم پیغام احمد می دهد
سینه ام بوی محمد می دهد
من سخن گویم ولی من نیستم
این منم یا او ندانم کیستم
جبرئیل امشب دمد در نای من
قدسیان خوانند با آوای من
ای بتان کعبه در هم بشکنید
با من امشب از محمد دم زنید
از هوا گلبانگ تهلیل آمده
دیده بگشائید جبریل آمده
مکه تا کی مرکز نا اهلهاست
پایمال چکمه بوجهلهاست
مکه دریای فروغ وحی شد
بت پرستان بت پرستی نهی شد
روز، روز مرگ ظلم و ظالم است
بانگ نفرت مرد ، اقرا حاکم است
یا محمد منجی عالم توئی
این مبارک نامه را خاتم توئی
انبیا مشعل ز تو افروختند
وز دمت پیغمبری آموختند
غیرت و مردانگی آئین توست
عزت زن در حجاب دین توست
بر همه اعلام کن زن برده نیست
برده مردان تن پرورده نیست
خاتم توحید در انگشت تو
حق به پیش روی و حیدر پشت تو
ما تو را زهرای اطهر داده ایم
شیر مردی مثل حیدر داده ایم
ما تو را دادیم در بین همه
یک خدیجه یک علی یک فاطمه
” سید محسن احمد زاده "
**************
آن شب سکوت خلوت غار حرا شکست
با آن شکست ، قامت لات و عزا شکست
آمد به گوش ختم رسولان ندا بخوان
مهر سکوت لعل بشر ، زان ندا شکست
با خواندن نخوانده الفبا طلسم جهل
در سرزمین رکن و مقام عصا شکست
آدم به باغ خلد خدا را سپاس گفت
تا سدّ ظلم و فقر به ام القرا شکست
نوح نبى به ساحل رحمت رسید و خورد
طوفان به پاس حرمت خیرالورا شکست
بر تخت گل نشست در آتش خلیل حق
تا ختم الانبیا گل لبخند را شکست
عیسى مسیح مُهر نبوّت به او سپرد
زیرا که نیست دین ورا تا جزا شکست
آمد برون ز غار حرا میر کائنات
آن سان که جام خنده باد صبا شکست
در خانه رفت و دید خدیجه که مى دهد
از بوى خویش مشک غزال ختا شکست
بر دور خویش کهنه گلیمى گرفت و خفت
آمد ندا که داد به خوابش ندا شکست
یا ” ایّها المدّثر ” ش آمد به گوش و گفت
باید که سدّ درد ز هر بى نوا شکست
قانون مرگ زنده به گوران به گورکن
کز مرگ دختران نرسد بر بقا شکست
آماده بهر گفتن تکبیر کن بلال
چون مى دهد به معرکه خصم دغا شکست
اینک به خلق دعوت خود آشکار کن
هرگز نمى خورد به جهان دین ما شکست
برخیز و بت شکن که على دستیار توست
کز بت نمى خورد على مرتضى شکست
طعن ابى لهب نکند رنجه خاطرت
کو مى خورد ز آیه ” تبّت یدا ” شکست
” ژولیده ” گفت از اثر وحى ذات حق
آن سکوت خلوت غار حرا شکست
” ژولیده نیشابورى "
********************
شب گشت و تیرگى همه جا را فراگرفت
وز نور ماه دامن گیتى ضیا گرفت
در هفده ربیع به شوق وصال حق
جا در درون غار حرا مصطفى گرفت
مهد صفا به غار حرا تا نهاد پاى
غار حرا ز یمن قدومش صفا گرفت
پاسى ز شب گذشت که از ماوراى عرش
نورى جهید و جلوه اش ارض و سما گرفت
روح الامین به غار حرا آمد و بگفت
این آیه را بخوان که دل از او جلا گرفت
” اقرأ باسم ربک ” یا ایها الرسول
کز خواندنش سزاست ره هر خطا گرفت
باید براى کُشتَن نمرودیان دَهر
جا در درون آتش عشق خدا گرفت
تا بگسلى ز پاى تو زنجیر بردگى
باید به دست خویش چو موسى عصا گرفت
بهر نجات خلق ز گرداب هَمُّ و غم
باید ره از جنایت و ظلم و جفا گرفت
محکم ببند دامن همت که ز امر حق
باید به دست خود عَلَم اقتدا گرفت
کاخ بتان خراب کن و کاخ معدلت
آباد کن که دست تو را کبریا گرفت
تاج رسالتى که به فرقت نهاده حق
ارض و سما ز قدر و بهایش بها گرفت
برخیز گو به خلق جهان این کلام نغز
باید براى درد خود از حق دوا گرفت
بانگى برآر از دل و برگو خدا یکى است
آن خالقى که خلق ز وجودش نوا گرفت
” ژولیده ” شاد زى که براى نجات خلق
احمد به دست خویش کتاب خدا گرفت
” ژولیده نیشابورى "
***********************
از حرا آیات رحمان و رحیم آمد پدید
یا نخستین حرف قرآن کریم آمد پدید
صوت اقرأ بسم ربک مى رسد بر گوش جان
یا که از کوه حرا خلق عظیم آمد پدید
بانگ توحید است از هرجا طنین افکن به گوش
فانى اصحاب شیطان رجیم آمد پدید
سید امى لقب بر دست قرآن مى رسد
یا به گمراهان صراط مستقیم آمد پدید
فاش گویم عقل کل فخر رسل مبعوث شد
آن که مه گردد ز اعجازش دو نیم آمد پدید
قصه لولاک باشد شاهد گفتار من
یعنى امشب عالم آرا از قدیم آمد پدید
در حرا بر مصطفى امشب شد از حق جلوه گر
آن چه اندر طور سینا بر کلیم آمد پدید
نغمه اللّهُ اکبر از حرا تا شد بلند
بت پرستان را به تن لرزش ز بیم آمد پدید
گر قریش او را یتیمش خواند اما در جهان
بس شگفتى ها ازین دُرّ یتیم آمد پدید
منجى نوع بشر داراى آیات مبین
صاحب خلق خوش و لطف عمیم آمد پدید
گفته ” ما اوذى مثلى ” به عالم روشن است
پیشواى خلق با قلب سلیم آمد پدید
بود اگر باغ جهان پژمرده از طوفان جهل
حال بر این بوستان خرّم نسیم آمد پدید
گشت مبعوث آن که عالم زنده شد از کیش او
فاش گویم محیى عظم رحیم آمد پدید
حب و بغض او نشانى از بهشت و دوزخ است
قصه کوته ، صاحب نار و نعیم آمد پدید
زد تفأّل ” ثابت ” از قرآن به نام مصطفى
حرف بسم الله الرحمن الرحیم آمد پدید
” ثابت "
کیست در غا رحرای سینه ام
شعر استاد سازگاره
ممنون از اشعار زیبا،
اما شعر اول متعلق به جناب آقای حاج غلامرضا سازگار ملقب به میثم هست.
آدرس: کتاب نخل میثم، ج ۱، ص ۴۶
لطفا دقت بفرمایید و تصحیحش کنید.
یاعلی
نور إقرأ تابد از آیینه ام