۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۴ : ۲۲
عقیق:فاطمه ملکی: وقتی تابلوهای سیاهقلم «سمانهسادات امیرحسینی» از شهدای مدافع حرم را میبینید، به دلیل شفافیت و جزییات پرترهها در نگاه اول ممکن است دچار خطا شوید و آثار سیاهقلم هنرمندانه او را با نقاشیها و طرحهای دیچیتال اشتباه بگیرد اما که این آثار عکس یا نقاشی دیجیتالی نیستند؛ قلمهای یک بانوی هنرمند ساعتها بر تار و پود این بومها چرخیده تا تصویری دقیق و شفاف از شهدا را نشان دهد. بانویی که از ابتدای کارش مسیر خود را مشخص کرده و . «سمانهسادات امیرحسینی» فقط 24 سال دارد؛ اما نقاشیهایش به سن و سال او نمیخورد؛ گویا این تابلوها از زیر دست یک نقاش پیشکسوت خارج شده است. این نقاش جوان حرفهای خواندنی دارد از ورودش به این حرفه و کار برای شهدای مدافع حرم. در ادامه این گفتوگو را میخوانیم.
* در ابتدای صحبت، از ورودتان به دنیای نقاشی بگویید.
من از دوران کودکی نقاشی را دوست داشتم و کلاس آموزشی میرفتم؛ در هنرستان و دانشگاه در رشته گرافیک تحصیل کردم. در هنرستان و دانشگاه هم نقاشی میکردم اما هیچ وقت حرفهای کار نکرده بودم. بعد از آن به پیشنهاد همسرم به آموزشگاه رفتم و سیاه قلم را از ابتدا آموزش دیدم. در دورهای تصمیم گرفتم تمرین کنم، اما نیاز به یک استادی داشتم که نکات ریز را به من تذکر بدهد. چون در منزل کار میکردم این مسئله سختتر میشد. لذا بیشتر به تکنیک تصاویر نگاه میکردم. بعد از اینکه از آموزشگاه بیرون آمدم، چهرههای معمولی از پیرمرد یا کودکی را برای تمرین طراحی میکردم. طراحی چهره نوزاد، پیرمرد و پیرزن سفارشی بود؛ باید مراحل طولانی را طی میکردیم تا به پرتره قابل قبولی برسم. از جایی به بعد تصمیم گرفتم که برای شهدا کار کنم. این مسئله خیلی اتفاق مهمی بود.
* از چه زمانی پروژه مربوط به شهدا را کلید زدید؟
حدود یک سال است که این کار را شروع کردم. پروژه اول من مربوط به پرتره 20 شهید است که تاکنون 18 تابلو را آماده کردهام.
* ورود به طراحی پرتره شهدا سفارشی بود؟
نه، ورودم به این کار ماجرایی داشت؛ من یک بار در گروه تلگرامی چهره شهید «جهاد مغنیه» را در پروفایل یکی از اعضا دیدم؛ ابتدا این شهید را نمیشناختم؛ از دوستان در گروه پرس و جو کردم که گفتند این عکس مربوط به شهید جهاد مغنیه است. خیلی جذب شدم. در اینترنت عکسهای شهید را دیدم. در همین حین ترانهای از حامد زمانی «این آخرین نفس...» را گوش میکردم. با دیدن این شهید با خودم گفتم چقدر خوب است که برای چهرههای مطرح شهدا و روحانیون شهید کار انجام دهم. در ابتدا فکر میکردم نمیتوانم این کار را انجام دهم. دیدن عکس شهید مغنیه مسیر کار هنریام را تغییر داد چون من فقط علاقهام این بود که ژست نقاش را داشته باشم و بنشینم پشت بوم و سه پایه و قلم به دست بگیرم. در هنرستان نیز همین طوری بود. در کلاس طراحی هیچ چیزی بلد نبودم و فقط نقاشی را دوست داشتم. یک نکته جالب بگویم که من در کار نقاشی هم کار بلد نبودم؛ در کلاس طراحی وقتی گفتند که بعد از این پرتره را کار میکنیم. پرتره هم برای من مفهومی نداشت. بچههایی در کلاس بودند که پرتره را به زیبایی میکشیدند و من فقط به کارشان نگاه میکردم. برای من جذاب بود که چطور یک چهره سه بعدی را روی کاغذ میکشند. بالاخره طی مشورت با همسرم، گفتم میخواهم از اینجا به بعد برای شهدا کار کنم. همسرم خیلی استقبال کرد و گفت «خیلی خوب است و حتی اگر راضی هستی برای شهدا مدافع حرم کار کن.»
* خودتان از خانواده شهدا هستید؟
نه، فقط پدر همسرم جانباز دوران دفاع مقدس هستند.
*با توجه به اینکه در ابتدای کار به لحاظ تکنیک و محتوا ضعفهایی داشتید، الان کارهای خیلی زیبایی از قلم شما دیده میشود، خودتان احساس میکنید برای کار شهدا دعوت شدید؟
انتخاب شدن برای کار شهدا حقیقتاً وجود داشت، برایم سؤال است که چرا طراحی همان چهرههای عامیانه را ادامه ندادم و به دنبال کار شهدا به ویژه شهدای مدافع حرم رفتم. حتی در این مسیر گویا کسانی مرا هُل میدادند؛ به عنوان مثال قبل از کار شهدا وقتی من میخواستم تابلویی را طراحی کنم، یک ماه طول میکشید در حالی که دائم با استاد در ارتباط بودم و درباره نحوه کار از وی سؤال میپرسیدم. از عکس پیدا کردنها و شروع و پایان تابلو در مناسبتهای ولادت یا شهادت یک شهید و .. همه اینها نشانههایی از این بود که برای این کار انتخاب شدم.
از همان ابتدا 2 ـ 3 تابلوی اول معلوم است کارهایم ایراد دارد؛ اما بعد از آن کارم ارتقا پیدا کرد.
* درباره انجام کار در تاریخ ولادت یا شهادت یک شهید مصداقی توضیح میدهید؟
من موقع شروع کار راجع به هیچ یک از شهدا اطلاعی نداشتم؛ تابلوی شهید «امیر سیاوشی» اولین تابلویی بود که به صورت حرفهای کار کردم. از این کار به بعد گویا قلم در دستم به خودی خود حرکت میکرد. تابلو را وقتی میخواستم شروع کنم، طرح اولیه را نزده بودم اما خوب تصور میکردم که پایان کار چه خواهد شد. مثلا درباره تابلوی این شهید با خودم گفتم نقاشی این شهید چقدر شبیه تصویر مشهور از حضرت مسیح (ع) است. تابلو را شروع به کار کردم؛ همسرم که شب که آمد و تابلو را دید، گفت: «راست میگفتی چقدر شبیه حضرت مسیح (ع) شد». حتی وقتی تابلو تمام شد در فضای مجازی گذاشتم، دیدم در شب تولد آن شهید کار کردم و با دیدن این اتفاق تمام خستگیام رفع شد.
* انتخاب تصاویر شهدا چگونه بود؟
از ابتدای کار لیست و برنامهریزی نداشتم؛ یک وقتهایی فردی یک شهید را معرفی میکرد؛ یک وقتهایی دو سه گزینه داشتم، همسرم از من میپرسید «الان میخواهی تابلوی کدامیک از این شهدا را طراحی کنی؟» من هم به عکس شهدا خیره میشدم و میگفتم الان نگاه این شهید مرا مشتاق کرده تا پرترهاش را طراحی کنم. انتخاب عکسها هم این طوری بود که اصرار داشتم عکس با کیفیت و خوب از شهید دستم برسد. عکس مات و اینترنتی را انتخاب نمیکردم؛ آن قدر صبر میکردم تا عکس خوب و مرتبطی از شهید پیدا کنم. به عنوان مثال میخواستم تابلویی از شهید «حمیدرضا اسداللهی» آماده کنم؛ خیلی دنبال یک عکس با کیفیت از این شهید بودیم؛ اما عکسی پیدا نکردم. بدون اینکه کسی مطلع باشد، یک آقایی در تلگرام به من سلام داد و عکس شهید اسداللهی را برایم فرستاد. با دیدن عکس خیلی خوشحال شدم و گفتم «میتوانم از این عکس استفاده کنم؟» گفت «حتما که میشود؛ یاعلی» با این اتفاقات به این نتیجه رسیدم که شهدا حی و حاضر هستند؛ اگر این طور نبود چطور میشود که یک فردی ناشناس عکسی از شهید اسداللهی را به من میرساند تا برای طراحی تابلو معطل عکس نباشم. در طول این یک سال شهدا خیلی یاریام کردند. اینها حس خیلی خوبی به همراه داشت.
* خانواده شهدایی که تابلویشان را طراحی کردید، در جریان این کارها قرار گرفتهاند؟
بعد از اینکه کار تابلو تمام میشد، سریع از تابلو عکاسی میکردم و در فضای مجازی میگذاشتم؛ این عکس در کانالها دست به دست میشد تا به خانواده شهید میرسید. خیلی از خانواده شهدا به خودم پیام ندادند و با رابط تشکر میکردند. جالب بود بعد از اتمام کار شهید ذوالفقاری و انتشار آن در فضای مجازی، پدر این شهید، پیام داد «سلام. شما؟» بعد که پرس و جو کردم، گفت «میبخشید، عکس پسر من را شما طراحی کردید؟» گفتم «بله، من کار کردم» پدر شهید خیلی خوشحال شد.
* تا به حال پیش آمده از این کار خسته شوید؟
بله، فضای هنر و حرفهای ناخوشایند گاهی خستهام میکرد؛ یک بار که در وسطهای راه خیلی خسته شده بودم و عکس کمتر به دستم میرسید؛ این جمله را خواندم که «عقبنشینی در کار نیست؛ سنگر را باید حفظ کرد» این جمله مثل عکس شهید جهاد مغنیه حالم را خوب کرد و انرژی گرفتم. با خودم بارها این جمله را تکرار کردم؛ بعد دنبال این بودم که چه کسی این جمله را گفته است. بعد از پیگیری فهمیدم این جمله مربوط به شخصی به نام «ابوعلی» است؛ در ابتدا فکر کردم ابوعلی شهید شده است؛ وارد کانالی شدم و پرسیدم من از این شهید جملهای دارم و میخواستم کاملتر از این را بخوانم. بعد هم با ابوعلی در تلگرام صحبت کردیم؛ او گفت: «این جمله برای من است و شهید نشدم». جالب است که فایل کامل صحبت ابوعلی را هم از وی گرفتم؛ فقط به ابوعلی گفتم من به اسم نقاش شهدا مطرح شدم، خیلی خستهام و چیزی که به من روحیه داد، همین جمله شما بود. کارهایم را برای ابوعلی فرستادم؛ او گفت: «این کارها که نرمافزاری است!» گفتم «تمام این کارها، کار دست است» ابوعلی برای ادامه کار مرا تشویق کرد. وقتی عکس شهید صدرزاده را برای ابوعلی فرستادم؛ گفت «میخواهم یک کپی از این نقاشی داشته باشم. من شاگرد شهید صدرزاده هستم؛ در این عکسی که طراحی شده است، من محاسن و موهای این شهید را کوتاه کردم.» چند وقت گذشت و همسرم گفت «مرتضی عطایی» مشهور به ابوعلی شهید شد. باورم نمیشد. در فضای مجازی دوستان خیلی ناراحت شدند؛ خیلیها مثل من ابوعلی را نمیشناختند اما با او ارتباط داشتند.
* از شهید عطایی هم کار دارید؟
خیلی دنبال عکس مناسب از وی گشتهام؛ اما هنوز به دستم نرسیده است و آشنایان گفتند همین عکسی که در اینترنت وجود دارد، را داریم.
* در کارهای شما تابلویی از شهید ذوالفقاری است که جمله جالبی از این شهید دیده میشود؛ ایشان گفتهاند که «من زشتم و اگر شهید بشم، هیچ کس برام کاری نمیکنه». چه شد که درباره این شهید کار کردید؟
شهید ذوالفقاری
وقتی این جمله شهید ذوالفقاری را خواندم، شروع کردم به طراحی تابلویی از این شهید. کار برای این شهید خیلی شیرین بود؛ تقریبا به آخرهای کار رسیده بودم و فکر میکردم خوب طراحی نشده است. من معمولا موقع طراحی تصاویر شهدا روضه یا آهنگهای مذهبی گوش میدهم. برای کشیدن تابلوی شهید ذوالفقاری آهنگ حامد زمانی که درباره حضرت زهرا (س) خوانده است را گوش میدادم. من این تابلو را با اشکهایی برای حضرت زهرا(س) نقاشی کردم.
* معمولا برای هر تابلو چقدر وقت میگذارید؟
حدود 5 روز برای یک تابلو برنامهریزی میکنم و در هر روز حدود 5 ساعت کار میکنم. در مجموع برای هر تابلو نزدیک به 20 ـ 25 ساعت کار کردم. برای تابلوی شهید محمدخانی و ذوالفقاری بیشتر طول کشید. چون جزئیات کارشان زیاد بود.
* برنامههای بعدی شما چیست؟
الان فقط به کار شهدای مدافع حرم فکر میکنم؛ اما برای طولانی مدت برنامههایی در نظر دارم.
شهید «حمید سیاهکالی مرادی»
* چه تعداد کار برای نمایشگاه آماده کردهاید؟
من از 20 قابی که مد نظر داشتم، الان 18 کار آماده شده است؛ بعد هم در فکر هستم تا مقدمات نمایشگاه را دنبال کنم.
* برای کدام شهدا میخواهید کار آماده کنید؟
میخواهم یکی از کارهایم حتما برای شهید «مرتضی عطایی» باشد؛ هر طور شده باید عکس با کیفیت از وی پیدا کنم و برای نمایشگاه تابلویی از وی بکشم. چون این شهید موقعی که در قید حیات بود، کارهای من را دید و کلی هم تشویقم کرد. شهید دیگر «حسین مشتاقی» و شهید بیضایی است. و آخرین تابلو این پروژه مربوط به شهید بیضایی است.
* اولین تابلویی که در این مجموعه کار کردید، برای چه کسی بود؟
موقعی که تصمیم گرفتم برای شهدای مدافع حرم تابلوهایی طراحی کنم از تابلویی برای سردار قاسم سلیمانی کار را آغاز کردم؛ چون ایشان فرمانده مدافعان حرم هستند.
وقتی تابلوی سردار سلیمانی را طراحی میکردم، خیلی به اسم قاسم فکر کردم و میخواهم اسم نمایشگاه را هم با محور اسم سردار سلیمانی انتخاب کنم.
* حرف پایانی.
کار برای شهدا همه شنیدهها را به باور میرساند. آدم به جایی میرسد که با شهدا حرف میزند، برای آنها گریه میکند و میخواهد مثل شهدا رفتار کند.