۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۳ : ۱۷
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
««الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنَا حَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهِ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِم أَجْمَعِینَ».
«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطیعُکُمْ فی کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُون * فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَهً وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌٌ».[۲]
منقلب شدن قلب با اکسیر ایمان
در این آیات کریمهی سورهی مبارکهی حجرات، دریایی از پیامها، معرفتها و سرمایههای معنوی، اخلاقی، سیاسی، اخروی است. منّتی که پروردگار متعال بر بندهی خود دارد، کسانی که در خطّ تبعیّت هستند، در خطّ تعبّد هستند، خدای متعال دل اینها را با نور ایمان روشن کرده است تا دل همراهی نکند، تبعیّت ظاهری، تبعیّت نیست، تحمیل است، دوام هم ندارد ولی این کسانی که ولایتمدار هستند، دینمدار هستند، قرآن مدار هستند. متعبّد هستند؛ خدا قلب اینها را با اکسیر ایمان منقلب کرده است. مغناطیس عرش، دل اینها را بالا میبرد، مجذوب هستند.
خدا متولّی دل انسان مؤمن و ائمّه (علیهم السّلام)
کسی که عنانیّت دارد، کسی که چون و چرا دارد، کسی که دنبال بهانه است، وظیفهی دینی خود را، وظیفهی سیاسی -عبادی خود را ترک بکند، این نشان میدهد که خود را مهم میداند. بنده نیست، یک آدم خودخواهی است، براساس تشخیصی که نسبت به مصالح و مفاسد میدهد، لذا حالات او منبعث از تفکّر خود او است. فکر او به دنبال این است که چیزی به دست بیاورد ولی کسی که فقط خدا را میبیند «مَا رَأیتُ شَیئاً إلَّا وَ رَأیتُ اللّه قَبلَه وَ بَعدَه وَ مَعَه» کسی که خدا را میبیند، خودی ندارد. حرکات او، سکنات او، قیام او، قعود او، فریاد او، سکوت او، حبّ او، بغض او، همه از بالا تنظیم میشود، خود او کارهای نیست. دل او متولّی دارد.
زیارت جامعهی ائمّه المؤمنین (علیهم السّلام)، جزء زیارتهای بسیار تماشایی است، هم روضه دارد، مصیبت دارد، تاریخ دارد؛ هم معارف حقّه دارد. یکی از صفاتی که ائمّهی ما دارند و در این زیارت نامه آن را برجسته کرده است عرضه میداریم که: «وَ لَکُمُ الْقُلُوبُ الَّتِی تَوَلَّی اللَّهُ رِیَاضَتَهَا بِالْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ»[۳] دل شما در اختیار شما نیست، شما دل خود را به خدا دادید، خدا هم این دل را که وقف خدا کردید، مال خود خدا است و متولّی آن هم خود خدا است. متولّی دلهای شما خدا است. خدا هم که چیزی را تملّک کرد، چیزی را در دایرهی عنایت خود قرار داد، در دایرهی ملک خود قرار داد، خدا آن را تربیت میکند، «تَوَلَّی اللَّهُ رِیَاضَتَهَا»؛
قلب انسان دائم تحت تربیت الهی است
ریاضت همان تمرین دادن است، تربیت کردن است. قلب شما دائماً تحت تربیت الهی است. هیچ وقت رها نیست، دل آدم، خانهی خدا است؛ اگر آدم دشمن خدا را به خانهی دوست راه ندهد، دوست در خانهی خود است. اگر خدا، خانهی دل را خانهی خود حساب بکند، آن را آباد میکند.
معنای خیر شریک بودن خدا
این دلهایی که خراب است، برای اینکه دل بیصاحب است. خانه را آلوده بکنی، فضای خانه را با پای بیگانه طوفانی بکنی، خدا آن را رها میکند، خدا خیر شریک است. فرموده است: «أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ»[۴] است. شما نماز میخوانید، اگر همه جای نماز شما برای خدا بود، خدا مال خود را به طور کامل قبول میکند، نواقص آنها را برطرف میکند. یک نماز ناقصی خواندید ولی یک جای آن حضور داشتی، خدا قبول میکند. نماز جماعت آمدی، به امید اینکه حالا شاید امام حضور داشته باشد، برای خدا آمدی، خدا قبول میکند.
امّا اگر در تمام نماز خود، یک کلمهی آن، یک دانه لفظ آن به خاطر بشر بود، به خاطر دوست شما بود، خواستی او بداند که قرائت بلد هستی یا او بداند که تو با حال نماز میخوانی، یک چیزی برای تو در نیّتی که داشتی پیش آمد، همین یک لفظ آن اگر خراب بود، خدا میگوید: من دیگر هیچ چیز این را از تو قبول نمیکنم. برای آن که انجام دادی، همهی این نماز برای او باشد. من شریکی هستم که هر کسی برای من شریک قائل شد، سهم خود را به آن شریک میدهم، تو را به همان کسی واگذار میکنم که تو برای او حساب باز کرده بودی.
دل عرشی فضای مناسبی برای رشد ایمان
دل هم همینطور است. اگر دل به طور کامل در اختیار خدا بود، این خانه آباد است، این خانه چهل چراغ دارد، این خانه آینهکاری شده است، این خانه عرش است، این خانه تابلو دارد، تابلوی امام حسن و امام حسین دارد. در یمین آن نوشته است: «إنََّ الحُسِینَ مِصباحُ الهُدی»[۵] کدام عرش است؟ عرش مگر مکان است؟ خدا در آن مکان یک جایی باشد مثل قصری باشد، تختی باشد، اینطور نیست. عوالم بالا منزّه از شبائب ماده است، این دل شما میتواند عرش خدا باشد و اگر عرش خدا شد، خدای متعال هم این را «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ» فضای مناسبی برای رشد ایمان قرار میدهد. وقتی زمین دل آماده باشد، خدا بذر ایمان دارد، در این زمین میپاشد.
تزیین دل مؤمن به دست خدا
آن وقت وقتی این حبّههای ایمان سبز میشود، قلب شما بوستان بهشت میشود، خیلی حاصل دارد، خیلی گل دارد، خیلی عطر دارد. خیلی جاذبه دارد. ای کاش انسان میتوانست دل مؤمنین را ببیند، چه وسعتی دارد. چه وجاهتی دارد. چه طراوتی دارد، چه ابتهاجی دارد «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ» مرتّب داریم بذر میپاشیم و بذرهای قبلی را هم داریم میرویانیم. «وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ» خدا مزیّن هم میکند، آراسته میکند، تزیین میکند، آن را کاشیکاری میکند. خدای متعال خیلی هنر دارد، این هنر خود را در قلب شما اعمال میکند، دل شما را خیلی زیبا میکند.
اثرات واگذاشته شدن انسان به خود
آدم وقتی خودش باشد، جز خرابکاری چیزی ندارد. برای خود هم خرابکاری میکند. آدمی که به خود واگذار شده است، «وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ»[۶] چیزهایی که به ضرر ما است، به دنبال آن میرویم. آدمهایی که هیچ نفعی برای ما ندارد، میبینی برای آنها حساب باز کرده است. آدمهایی که وقتی در محضر آنها میرویم، چند دقیقه مینشینیم، میبینی که یک نسخهای داد، باعث نورانیّت ما شد، باعث توبهی ما شد. میگوییم حوصلهی داری میخواهیم برویم خوش باشیم. خوب آن خوشی که تو میگویی، خوشی است که بلا به دنبال آن است. خوشی معصیت که خوشی نیست، تمام این نیشها نوش دارد.
شیرینی طاعت و تلخی معصیت
همراه آن نوشها هم نیش دارد. نوش بدون نیش، در هیچ گناهی وجود ندارد. باطن آن که آتش است، بعد از ان هم که پشیمانی است، اگر آشکار هم بشود که دیگر بدبخت هستید. یک لحظه هوسرانی یک عمر پشیمانی. امّا اگر آمدید در بازار نماز، نماز برای شما باغ بهشت بود، اینجا نشاط پیدا میکنی میروی. برای خدا میروی ورزش بکنی که قوی بشوی؛ درس خوب بخوانی این رفتن تو نور دارد، این کوه رفتن تو نور دارد. مگر تفریح در امور مشروع نیست؟ چرا تفریح مشروع نکنیم، چرا تفریح خودپسند نکنیم؟
اثرات ارتباط با خدا بر زندگی
بیایید همهی زندگی خود را با خدا ارتباط بدهیم. خدا آباد میکند. همان ورزشی که برای خدا است، آباد است، نور دارد، ثواب دارد، برکت دارد، ضایعات ندارد ولی تفریح رفتی با دوستان بد، کار بد کردی، این رسوایی دارد، یک روزی آشکار میشود و آبروی تو را میبرد. حالا فکر میکنیم که آبروی تو را هم نبرد، پیش خدا چه رویی داری، چه جوابی داری؟ دل آدم برای خدا باشد، اعضا و جوارح او برای خدا باشد. خدا قول داده است که هم با بذر ایمان آباد بکند، هم با چهل چراغ ایمان این را مزیّن بکند، آن را آباد بکند.
علامت محبّت واقعی انسان به خدا
اگر محبّت، محبّت واقعی بود، یکی از علائم حبّ واقعی این است که انسان دشمن خدا را دوست ندارد. شما با کسی دوست بودید، با دشمن او که نمیتوانید بسازید. او از تو میرنجد. لذا بعد از آن که مسئلهی ولایت را، مسئلهی محبّت را، ولایت یعنی اطاعت پیامبر اکرم را بعد مسئلهی اینکه این اطاعت منشأ قلبی دارد، منشأ ایمانی دارد، جاذبه دارد، این را مطرح میکند، بلافاصله «وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ».
سزای لذّت بردن از گناه
یک آدمی ممکن است فاسق هم باشد ولی از فسق خود منزجر باشد، گناه که میکند، این گناه نیش قلب او است، دائماً در باطن خود احساس میکند که نیش میخورد. این عاقبت به خیر است ولی بدا به حال کسی که فسق خود را بپسندد، گناه که میکند، خوشحال باشد، مباهات بکند که رفتیم یک لذّتی بردیم. بدبخت خدا به همین زودی سزای تو را میدهد. این لذّت بردن تو عزا میشود. چرا به معصیت خدا دل خوش هستی؟
برائت از علایم ولایت
«کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ» از علائم ولایت برائت است، برائت از کفر، از فسق و از عصیان. این مقابلهی محبّت و کراهت. محبّت نسبت به ایمان، کراهت نسبت به فسق و کفر و عصیان. این یک نکته است.
مصون نبودن همراهان پیامبر از گناه
نکتهی بعدی هم بعضی برادران اهل سنّت خیال میکنند کسانی که نبی مکرّم اسلام را درک کردند، اینها همه بهشتی هستند، پشت سر اینها نمیشود حرف زد. این آیات سورهی مبارکهی حجرات، هم این آیه نشان میدهد که مصونیّت برای کسی نیست، آدم مؤمن از فسق و کفر و عصیان منزجر است ولو کنار پیغمبر این را ببیند. صحابی بودن، روحانی بودن، آخوند بودن، مبارز بودن، جبهه رفتن آدم را مصون نمیکند. احتمال سقوط در همهی ما وجود دارد. باید دید عاقبت امر ما چه میشود. نمیدانیم فردا چه بر سر ما میآید.
آیهی محبوبیّت ایمان و مبغوضیّت کفر در مورد ولید بن مغیره
این داستان که «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا»[۷] که منجر شد به این آیهی محبوبیّت ایمان و مبغوضیّت فسق و کفر و عصیان، هم منابع اهل سنّت نقل کردند و هم اتّفاق روایات آل بیت عصمت و طهارت این است که مربوط به ولید بن مغیره است. این جزء صحابی پیغمبر بود، پیغمبر به او مأموریت داده بود برود زکات بگیرد. منتها عوض اینکه برود زکات بگیرد، آمد به پیغمبر گزارش دروغ داد که اینها آمده بودند با ما بجنگند که آیه آمد، آدم به هر خبری اعتماد نمیکند«إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ» خود خدا آن را به عنوان فاسق معرّفی کرده است، با اینکه مأمور پیغمبر بود. صحابی پیغمبر بود امّا خدای متعال او را فاسق معرّفی کرده است. اینطور نیست که هر کسی در خدمت پیغمبر بوده است، باطن خوبی هم داشته است یا عاقبت به خیر بوده است. بعضیها در زمان پیغمبر خوب امتحان دادند، بعد از پیغمبر عاقبت به شر شدند، فاسق شدند. بعضیها در زمان خود رسول الله هم بد عمل کردند و خدا به اینها آرم فسق را اختصاص داد که یکی از اینها ولید بن مغیره است.
مذمّت همراهان پیامبر در آیهی قرآن
این آیهی آخر سورهی مبارکهی جمعه هم نشانهی کسانی است که همراه پیغمبر بودند و خدا دارد آنها را مذمّت میکند. چطور کسی را که خدا مذمّت کرده است، امّت پیغمبر نتوانند او را مذمّت بکند. کسی در زمان پیغمبر فاسق بوده است، منافق بوده است، فراری از جنگ بوده است، جاسوس بیگانه بوده است، این را قرآن کریم دارد به ما خط میدهد، خود خدا فسق اینها را برای ما به عنوان یک فسقی که خدا خبر داده است، فاسق هستند. بنابراین در اطرافیان پیغمبر ما خوب و بد داریم، فاسق و عادل داریم، کما اینکه در اطرافیان امام راحل هم همینطور است. هر کسی با امام بوده است، معلوم نیست به جهت اخلاص او بوده است، معلوم نیست به جهت محبّت او به امام بوده است. کسانی با امام بودند، آدمهای خوبی نبودند. کسانی هم در زمان امام آدمهای خوبی بودند ولی بعد از امام آدمهای خوبی نماندند. این صریح آیات قرآن کریم است. چرا ما از بازگو کردن واقعیات وحشت داشته باشیم، چرا فریب بخوریم؟ حالا کسی در کنار پیغمبر بوده است، این دلیل شد؟! میتواند برای ما الگو باشد؟ نخیر. «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا» فاسق است، کنار پیغمبر هم است، مأمور پیغمبر هم بود ولی خدا او را به عنوان فاسق یاد میکند.
سرزنش کسانی که تجارت را بر نماز برتری دادند
در ارتباط با گروهی از مردم هم که دنبال سیاست نبودند، امّا به دنبال پول بودند. فرمود که: «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاهُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»[۸] دنبال آن چیست؟ «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَهً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها وَ تَرَکُوکَ قائِماً» اینها میآمدند با پیغمبر نماز جمعه بخوانند، همین که صدای حراج میآمد، پیغمبر و نماز جمعه را رها میکردند، به دنبال پول میرفتند و خدا دارد مشت اینها را باز میکند، آنها را مذمّت میکند. «إِذا رَأَوْا تِجارَهً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها» اینها تجارت و سرگرمی را بر نماز ترجیح میدهند و تو که پیغمبر من هستی،«تَرَکُوکَ قائِماً» تو را در محراب عبادت قائم گذاشتند، تو را رها کردند و به دنبال پول رفتند. اینها را قرآن به ما میگوید که ما فریب بعضی از شعارها و بعضی از جوسازیها را نخوریم.
محک زدن همه چیز با حق
فرمودند: «اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ»[۹] حق را بشناسید، همه را با حق محک بزنید. هر کسی با شرع انور، هر کسی با خطّ ولای امیر المؤمنین، تعبّد دینی نسبت به ولایت همخوانی داشت، او قابل قبول است، اگر نداشت هر کسی میخواهد باشد، با هر سابقهای میخواهد باشد، نمیتواند برای ما قابل قبول باشد.
قرآن سخن روز
لذا این آیات مبارکهی سورهی حجرات که بحمدالله سورهای شده است برای دلهای پاک شما عزیزان من، شما جوانهای پاکدل، اینها هم سخن روزاست، قرآن کهنه نمیشود. قرآن سخن روز است. قرآن آیینه است، قرآن پردهها را کنار میزند، ما را با ماورای پرده آشنا میکند، لذا بیایید واقعاً به دل خود مراجعه بکنیم، دل ما مزرعهی پیغمبر است، رسول خدا در دل ما بذر ایمان پاشیده است، در باطنها، در خلوتها، در دو راهیهای دنیا و آخرت، در دو راهیهای مسائل سیاسی و منصب، آیا واقعاً قلب ما خانهی خدا است، خدا در دل ما است؟ جلوههای خدا از ایمان در قلب ما وجود دارد یا نه ما هم نماز را رها میکنیم به دنبال تجارت خود میرویم. اصلاً نماز نمیآییم، اصلاً قبول نداریم، نماز جمعه را قبول نداریم. نماز جماعت را قبول نداریم. سکولار هستیم، خود ما نماز خودمان را میخوانیم، اینها را رها بکن. نماز هم میخوانیم دیگر. خوب خدا اینها را مذمّت کرده است، خدا اینها را به ما معرّفی کرده است، اینها خطوط انحرافی هستند، اینها انحطاط اخلاقی است برای یک جامعهای با پیغمبر خود، با نماز جمعهی آن اینطور برخورد میشود «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَهً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها».[۱۰]
اثرات محبوب بودن در دل مؤمن
آن وقت ذیل آیهی کریمه فرمود که: اینهایی که ایمان در دل آنها محبوب است، اوّل خطاب به پیغمبر بود، بعد میفرمایند که: وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ»[۱۱] خدا در دل اینها ایمان را محبوب قرار داد، قلب اینها عاشق ایمان است. هر جا زمینهی ایمانی باشد، اینها از درون میجوشند که از آثار و جلوات ایمان، از سفرهی ایمان هر جا گسترده است، اینها آنجا حاضر هستند، اینها مسابقه دارند، اینها مسارعت دارند به کارهایی که خدا را راضی میکند و این جلوههای ایمانی، اینها همه جا خود را میرسانند، جا نمیمانند، مرحوم نمیشوند، از این همه بذرهایی که وجود نازنین پیغمبر خدا برای استفادهی ما پاشیدند، میتوانیم استفاده بکنیم.
پاک کردن آلودگیها از دل توسّط خدا
نکتهی دیگر مسئلهی تزیین است، آرایش است. مرتّب پروردگار متعال پاک میکند، نمیگذارد غبار بنشیند، این تزیین اعمّ از تزیین ابتدایی و استمراری است. گاهی یک جایی اصلاً کاشیکاری نشده است، نقش و نگار ندارد، آنجا را نقش و نگار میکنند. گاهی تزیین آن به این است که نمیگذارد این نقش و نگار زیر عبار بماند. گاهی غبار مینشیند، کثافت مینشیند، آلودگی مینشیند، آن زینت مشخّص است ولی قلب مؤمن همیشه شارژ است.
رها شدن انسان فاسق توسّط خدا
خدا همیشه «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی شَأْنٍ»[۱۲] هیچ وقت به خود واگذار نمیشود که غبار گناه، غبار ظلم، این دل را ناپاک بکند، این دل را آلوده بکند. آن وقت خدای متعال میفرماید: «أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»[۱۳] این در برابر آن فاسق بود. «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ»[۱۴] او تبعیّت از خدا و پیغمبر نداشت، او دنبال بهانه بود که فتنه بکند، یک جنگی راه بیندازد، یک جنگ داخلی راه بیندازد، آدمهای فاسق دنبال فتنه هستند، آدمهای دنیاپرست به دنبال فتنه هستند.
رشد در برابر غی
امّا کسی که دل او با پیغمبر است، دل او نور دارد، زینت دارد، خدا او را رها نمیکند، او را به خود وانمیگذارد، به دشمن خود وانمیگذارد، «أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»[۱۵] اینها ره یافته هستند، رشد در برابر غی است. «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»[۱۶] رشد هم در برابر غی است -رشد یعنی ره یافتگی، غی یعنی انحراف- هم در برابر فسق است. اینجا قبل فرموده بود: «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ»[۱۷] به کسانی که آن خط را نمیروند و خط تبعیّت از هدایت الهی، رهبری الهی را میروند و دل اینها نور میگیرد و مزیّن میشود، «أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»[۱۸] اینها دیگر ره یافته هستند، اینها به مقصد میرسند. اینها از خط خارج نیستند، این خط ادامه دارد تا به مقصد اعلی نائل بشود.
پی نوشت:
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی حجرات، آیات ۷ و ۸٫
[۳]– بحار الأنوار، ج ۹۹، ص ۱۶۴٫
[۴]– الکافی، ج ۲، ص ۲۹۵٫
[۵]– مثیر الأحزان، ص ۴٫
[۶]– سورهی بقره، آیه ۲۱۶٫
[۷]– سورهی حجرات، آیه ۶٫
[۸]– سورهی جمعه، آیه ۱۰٫
[۹]– بحار الأنوار، ج ۴۰، ص ۱۲۶٫
[۱۰]– سورهی جمعه، آیه ۱۱٫
[۱۱]– سورهی حجرات، آیه ۷٫
[۱۲]– سورهی الرّحمن، آیه ۲۹٫
[۱۳]– سورهی حجرات، آیه ۷٫
[۱۴]– سورهی حجرات، آیه ۶٫
[۱۵]– سورهی حجرات، آیه ۷٫
[۱۶]– سورهی بقره، آیه ۲۵۶٫
[۱۷]– سورهی حجرات، آیه ۶٫
[۱۸]– سورهی حجرات، آیه ۷٫
منبع:مهر