۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۴ : ۱۲
عقیق:جلسات تفسیر قرآن کریم حوزه علمیه حضرت ابوطالب(ع) با حضور حجتالاسلام والمسلمین عباس اخوان هفتهای یکبار بعد از نماز مغرب و عشا در محل حوزه علمیه (مسجد منیریه) برگزار میشود.
آنچه در ادامه میخوانیم بخشی از تازهترین سخنان حجتالاسلام اخوان در تفسیر سوره مبارکه «الرحمن» است:
«الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ، وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ، وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ »؛ تحقق همه موجودات و از آن جمله همین شمس و قمر، بر یک حساب و کتاب و بر محل و جایگاه مخصوص خودشان است. همه موجودات در عالم امکان در جای خودش قرار گرفته اند. اگر احیانا نیز اوضاع عالَم از سوی برخی حمل بر تصادف بشود، آن بر حسبِ جهل ناقل است.
آنچه در واقع و در عالم نفس الامر وجود دارد، به هیچ عنوان تصادف نیست و هر چه هست، حساب است و این حساب هم در سرشت عالم امکان است. در این باره مثالی از جناب ابن سینا مشهور است که: خداوند در بحث آفرینش، میوه را نمیآفریند، بلکه سَرَیان فیض میکند و این سریانِ فیضش در هنگام ظهور، همین میوه میشود. در دوران معاصر هم برخی از دانشمندان، مثل اینشتین، همین عقیده را دارند. البته فحوا و محتوای کلماتشان بر این نظریه دلالت دارند وگرنه چنین عباراتی را به کار نبردهاند.
عالم وجود، پایهاش روی حساب است. از ازل همینطور بوده است. حسابش برای خالقش معلوم است اما برای ما که در این نظام و جزو این ساختار هستیم، بسیاری از امور مجهول است. تمامِ عالم روی حساب و کتاب و قاعده است. همه چیز. مثلا اگر کسی کفبین باشد، و نه مدعی دروغین بلکه کف بین واقعی باشد، از روی همین کف دست هم میتواند بسیاری از حقایق را درباره آدمی بفهمد؛ از روی برخی قواعد و خصوصیات، میفهمد که مثلاً این شخص با باید پدرش این طور باشد و مادرش آن طور باشد و غیره. البته اکثر این افراد مدعی هستند.
«الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ ...» هر چیزی در این عالم قاعده دارد. ماه هم قاعده دارد، ستاره هم قاعده دارد. سالها است که دانشمندان از روی طیف نوری اجرام و ستارگان، به مدت عمر آنها و کم و کیف و ویژگیهای مواد تشکیل دهندهاش پی میبرند. پس همه چیز روی قاعده است. انیشتین در سی سال آخر عمرش به دنبال قاعدهای بود تا بتواند همه عالم را با آن تفسیر کند اما نتوانست. امروزه، نظریه «ریسمان» نظریهای نوپا است که اگر ثابت شود، با قواعدی که از آن به دست میآید، میتوان تمام عالم را با این قواعد تفسیر نمود. اگر این نظریه به سرانجام برسد، میتوان تمام عالم ماده را تصویر و تفسیر کرد.
موجودات درک دارند و این درک مربوط به هر موجود و مخصوص به آن است و متفاوت از یکدیگرند، ولی ما نمیتوانیم نوع درک آنها را بفهمیم
تمام عالم حساب و کتابی دارد اما ما به این قواعد آشنا نیستیم. یک موقع برخی داشنمندان این طور تصور میکردند که خورشید، همچون یک سوخت عادی، میلیونها سال است که دارد میسوزد و بنابراین باید خیلی پیشتر از اینها، سوختش تمام میشد و خاموش میشد. فلذا میگفتند گویا این جهان در برخی موارد و بخشها، روی نظم و قاعده نیست. اما بعدها فهمیدند که نه، خورشید مثل یک رآکتور بزرگ است که با همجوشی و فرایندهایی چنین، تولید انرژی میکند و تا میلیونها سال دیگر هم ادامه خواهد داشت. سپس گفتند خب انفجار و فعالیت هستهای، پرتوزا است و اشعه گاما تولید میکند. اشعه گاما هم که نابود کننده است، از بین برنده حیات است. پس چطور روی زمین، حیات جاری است و جریان دارد؟ اما همه اینها محاسبه شده است. بر طبق برنامه و قاعده است. با وجودِ این چنین اشعات مضر و ضد حیات، حیات باز هم در زمین وجود دارد. این یک معما بود. تا این که معلوم شد این اشعه باعث شده که برای زمین یک میدان الکترو مغناطیسی ایجاد شود و حافظ حیات روی زمین شود. پس این، یک قاعده و حساب است.
در عالم واقع و تکوین، هر موجودی ناسیهاش به دست خداست، عبد و بند خداوند است. همه موجودات فرمانبردار امر خداوند هستند. حال آیا موجودات دیگر غیر از ما، نیز از مقام عبودیت درکی دارند؟
باید گفت که درک، فرع بر وجود است و هر درکی مربوط به خود آن وجود است. یعنی اینکه موجودات دیگر درک دارند و این درک مربوط به هر موجود و مخصوص به آن است و متفاوت از یکدیگرند، ولی ما نمیتوانیم نوع درک آنها را بفهمیم. پس، موجودات دیگر نیز برای خود و با توجه به وجود خود درکی از عالم دارد. لذا هر موجودی در مدار وجودی خود مشغول به عبودیت خود است.
هر موجودی در فضا و جایگاه وجودی خود در حرکت و در سیر و در تکوین است. هر کدام ما در مقام وجودی خودمان نیز مشغول به ابدیت خود هستیم.
از همین رو، دعوا و نزاعی که در قیامت بین ما و بدنمان میشود و آیات و روایات به آن تصریح کردهاند، همین است دیگر. اصلا دعوا به همین علت است: «وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَیْنَا ۖ قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ».
دقت کنید: «انطق کل شی» هر چیزی نطق و درک مخصوص خودش را دارد. این اعضا و جوارح در قیامت میگویند خدا ما را به نطق وا داشته است. آن نطق چیست؟ هر موجودی یک منیّت دارد، یک تشخّص دارد. هر موجودی با نطق خود میگوید: من در وجود و جایگاه خودم، سیر تکوینی خودم را کردهام(این یک سیر تکوینی است). من به کمال وجودی خودم رسیدهام. اما تو به کمال وجودی خود نرسیدهای. من به مقام عبودیت خود رسیدهام. من خودم را در گرو و در بند عبودیت او میبینم. اما تو به لازمه ابدیت خود عمل نکردی. لذا من با تو دشمنم و بر علیه تو شهادت میدهم.
اصل دعوای جهنم از همین رو است. لذا با بدن خودش دعوا میکند و اعضای خود را پاره و مجروح میکند. با بدن و اجزای خود به دعوا بر میخیزد. مگر در قران نیست؟: « فشاربون علیه من الحمیم*فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ» مگر می شود آدمی مواد مُذاب در دهان خودش بریزد و از بین ببرد؟! این اعضا تحت فرمان و عبودیت خداوند است. خداوند به او فرمان تکوینی میدهد که برو از آن مواد مذاب بخور! آن روحی که این اجزا و بدن را در دنیا به دست گرفته بود، آن روح دیگر در آن عالم کارساز و فرمانده آنها نیست. لذا این اعضا و بدن دارد در کمال وجودی خودش حرکت می کند.
پس تمام عالم در حساب و کتاب و قاعده است. عدد هر چه سنگین باشد، حساب دارد. هر چقدر هم ریز باشد باز هم حساب دارد. در آیه ابتدای عرایضم، خداوند چند دسته از موجودات را ترسیم می کند، در واقع نمودار آن ها را ترسیم می کند که همه این ها تحت حساب است. «لیل، شجر، سماء و ...» همه اینها حساب دارد. حسبان دارند و سجده و عبودیت مینمایند. و آسمان را نیز خداوند بر افراشت. این قاعده و روند عالم است.
تمام کائنات بر طبق جساب و مجرای مشخصی عمل میکنند؛ هر چیزی در نزد خداوند اندازهای دارد، یک حساب و کتابی مشخص دارد. از این رو انسان اگر در هر امری وهر موضوعی، قاعده و میزان و اندازه را رعایت کند، دارای شأنیت و تشخّص میشود
بنابراین در هر امر کوچک و بزرگ، انسان میبایست بر قاعده و به حساب وارد شود، در آن امر سیر و حرکت کند، و در نهایت هم بر قاعده و با حساب از آن خارج شود. در هر یک از مراحل ورود، سِیر و خروج اگر قاعده و حساب لحاظ نشود و مطابق با قواعد درست نباشد، آنچه که شایسته و بایسته است، برداشت نمیشود. آری، نباید آن حساب و میزان و قاعده را به هم زد.
تمام کائنات بر طبق جساب و مجرای مشخصی عمل میکنند؛ هر چیزی در نزد خداوند اندازهای دارد، یک حساب و کتابی مشخص دارد. از این رو انسان اگر در هر امری وهر موضوعی، قاعده و میزان و اندازه را رعایت کند، دارای شأنیت و تشخّص میشود. یعنی اگر انسان اندازه خود و حدود خود را در تمام مسائل و امور رعایت کند، مورد احترام خداوند قرار میگیرد.
انسان وقتی میخواهد وارد موضوعی شود، شناخت او از مقیاس و اندازه و حساب و مقدرات آن موضوع، مسئله بسیار مهم است. در واقع کسی که حساب و کتاب دارد و کارهایش از مجرای سنجش انجام میگیرد، میتوان رویش حساب باز کرد و به او تکیه کرد. انسان باید از جوانی فهمیده باشد تا در پیری هم فردی فهمیده و آگاه باشد.
آدمی باید روی ضوابط حساب باز کند و بر طبق اصول و قواعد عمل کند و نه روی خیالات! تا وقتی آدمی بر روی معیار حرکت میکند، مورد رحمت خداوند قرار میگیرد. کسی که بر خلاف میزان الهی اقدام کند و کاری کند، دیگر مورد تکریم قرار نمیگیرد؛ قطعا چنین شخصی به زمین میخورد.
آثاری که به تلخی نمایان میشود، به دلیل اقدامات بیحساب است. چرا این همه مشکلات و آثار بد و وقایع ناگوار وجود دارد؟ به این دلیل است که همین قاعدهها و حسابها به هم ریخته است. امام علی(ع) میفرمایند: در مشورت، رای پیرمرد ترسو برای من محترمتر از جوان بیباک است. این آیه «وَیلٌ لِلمُطفّفینَ؛ وای بر کم فروشان»، فقط مربوط و ناظر به خرید و فروش نمیشود. بلکه هر امر و هر کار و فعلی را شامل میشود.
منبع:فارس