۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۷ : ۰۶
ضروت پرداختن به زی طلبگی و هویت حوزوی
راجع به روند گذشته مباحث، و ضرورت پرداختن به مسائل زی طلبگی و اخلاق اصحاب حوزه تأملی داشتم، با دوستان هم در میان گذاشتم و قرار شد که دروس را موقتا در این زمینه مطرح کنیم؛ ان شاءالله. اگر عمر و توفیقی بود بعدا دوباره سلسله مباحثی که طی چند سال گذشته پیرامون آفات اللسان مطرح میشد پی بگیریم.
یکی از مسائلی که به شدت مورد نیاز طلاب است و متأسفانه در حوزه کنونی، مورد توجه نیست یا کمتر به آن عنایت می شود؛ احیای سنت های حوزه و زیّ حوزوی و به تعبیر دیگر: آداب و اخلاق طلبگی است.
اخلاق حرفه ای
همانطوری که در حوزه فقه مطرح است که مثلا: « الفقه ثم المتجر» ( کافی، ج 5، ح1). یعنی یک مومن و انسان مسلمان اگر می خواهد تجارت انجام دهد ابتداءً باید فقه این شغل را یاد بگیرد آنگاه به تکسب بپردازد تا مبتلا به حرام و ربا خواری نشود، در اخلاق هم نظیر این مباحث مطرح شده است. لهذا امروز یکی از شاخه ها و عرصه های جدید دانش اخلاق را اخلاق حرفه ای می نامند. اخلاق حرفه ای گونه ای از مسائل اخلاقی است که مورد ابتلای صنف است و به حرفه ی خاصی مربوط می شود. مانند اخلاق مدیریت، اخلاق کارمندی، اخلاق کسب؛ آن چیزهای را در بر می گیرد که اهل کسب باید بیاموزند. این را اخلاق حرفه ای می گویند که امروزه در دنیا بسیار مورد توجه قرارگرفته است.
تعلیم و تعلم، تحقیق و نقد هم اخلاق حرفه ای دارد. در تحقیقات علمی، جهات اخلاقی بسیاری را باید رعایت کنیم. در نقد مطلب غیر و در نقل از دیگران، عناصر اخلاقی را باید مراعات کرد. اگر مطلبی را از کسی اخذ کردیم به او ارجاع دهیم. و گرنه مرتکب سرقت ادبی و علمی شده ایم. اگر کسی را می خواهیم نقد کنیم درست است که حریف و رقیب ماست و احیانا با ما معارض است اما معارضت و رقابت او مجوز نمی شود که به نحو تحقیر آمیز با آراء او برخورد کنیم. یا به او افترا ببندیم. مطلبی را که او نگفته یا غرضش از یک سخن آن مطلبی نیست که ما می گوییم به گوینده نسبت دهیم. نوعی افترا و اتهام به کسی بزنیم. در واقع اخلاق علم، اخلاق در مقام تحقیق و اخلاق در مقام نقد و اگر آموزش در زمره علم باشد اخلاق آموزش، قسمی از اخلاق حرفه ای است.
شرکت های اخلاقی و دو اشکال در آنها
در جهان شرکت هایی وجود دارد که به شرکت های اخلاقی معروف است. این شرکت ها تجاری است. اما برای خودشان موازین اخلاقی را تعریف کرده اند. و اعلام می کنند که ما این موازین را رعایت می کنیم و به همین ترتیب هم ثبت می شوند. مثلا می گویند بنای ما بر این است که با مشتری صادقانه عمل کنیم. البته در عملکرد آنها دو اشکال وجود دارد: یکی اینکه انگیزه آنها ترویج فضیلت نیست بلکه تحصیل سود بیشتر است. یکی از مبانی در حوزه فلسفه اخلاق، سودگرایی است. یعنی چون منفعت ما در رعایت آن اخلاق است به آن ملتزم می شویم نه اینکه فضائل، دارای ارزش ذاتی هستند. آنان بر این مسلکند که اگر چنین عمل کنند با جلب مشتری بیشتر، پول بیشتری در می آورند.
اشکال دیگر این شیوه در این است که اخلاق را در حد آداب مناسباتی تنزل می دهند. حال آنکه آداب غیر از اخلاق است.
چند سال گذشته یکی از فیلسوف انگلیسی فلسفه اخلاق، مهمان ما در پژوهشگاه بود و من این دو اشکال را با ایشان در میان گذاشتم. و گفتم در عین اینکه مفید است این دو اشکال را دارد. که خلط آداب و سنن و اخلاق لازم می آید و دوم اینکه در اخلاق، انگیزه معنوی دخیل است و از مقولات ارزشی است. در نتیجه باید فضیلت محور دیده شود و نه سودمحور و منفعت طلبانه! ولی در هر حال چنین شرکت هایی در جهان فعالند و بسیار هم پر رونق هستند. آنچنان که آن آقا در حدود ده سال پیش می گفت در انگلستان حدود دو هزار شرکت اخلاقی ثبت شده است. و از سود ده ترین شرکت ها هستند.
اخلاق طلبگی
حرفه ی ما طلبه ها، روحانیت و علمای دین دارای اخلاق خاصی است که باید به آن ملتزم باشیم. در بحث مطروحه آفات اللسان هم، از همین زاویه طرح بحث می کردیم و ان شاءالله در آینده هم، چنین خواهد بود. در آنجا عرض شد که ما طلبه ها چون با ابزار زبان بیشتر از دیگر طبقات، ارتباط برقرار می کنیم؛ بیشتر از دیگران هم در معرض آفات اللسان هستیم. زبان، وسیله کار ماست. البته زبان به معنای اعم؛ منظور ما فقط این قطعه گوشتی که در دهان داریم نیست بلکه قلم زدن هم در دایره زبان است. زبان در یک معنا، ادا و دلالت است. در آغاز مباحث الفاظ اصول عرض کردیم که زبان ده معنا دارد که یکی از آنها همین است. وسیله دلالت؛ حالا می خواهد این وسیله جارحه معروف باشد یا زبان قلم باشد.
ابعاد چهارگانه تربیتی در حوزه
الف) پروردگی بعد معرفتی طلاب
ما معتقدیم طلبه باید از چهار بُعد پرورده شود. از چهار حیث و حیثیت تربیت شود و رشد کند. یکی «بعد معرفتی» است. طلبه باید باسواد بار بیاید. عالم بی سواد اسم بی مسمّاست. وقتی بی سواد باشی که عالم نیستی! حالا از علم توحید و الهیات گرفته تا سایر علوم مهارتی و ابزاری؛ مثل ادبیات و منطق که علم هستند اما ابزاری و آلی هستند. یعنی فن هستند. ما صرف و نحو و قواعد بلاغی را می آموزیم تا با قواعد و فن فهم متون، آشنا شویم. ما را در فهمیدن کتاب و سنت و متون عربی یاری می دهند. علم منطق را می خوانیم تا فن تفکر را یاد بگیریم که چگونه باید اندیشید. اینها ابزار درک درست علوم منقول و معقول هستند. فلذا در سه پایه اول طلبگی این علوم تدریس می شود تا طلبه به ابزار فهم دین مجهز شود.
از این علوم آلی گرفته تا می رسد به الهیات، فلسفه، کلام، فقه و اصول که علوم رفتاری اند. فقه و اخلاق علوم رفتاری اند. کلام و فلسفه از علوم بینشی هستند. همه اینها به معنا الاعم علم هستند و عالم دینی باید اینها را فرا بگیرد. پس یک بُعد از نظام آموزشی پرورش مآل، پروردن بُعد معرفتی طلاب است.
ب) پروردگی بُعد معنوی طلاب
حیث و جهت دوم، حیث معنویت است. طلبه باید در معنویت پرورده شود. یعنی عالم دینی باید روحانی بار بیاید. روحانی بودن به عمامه و عبا و قبا نیست. بلکه به طرز زیست معنوی است. باید هویت و شخصیت روحانی پیدا کنیم. یعنی طلبه باید حرکات و وجناتش و ظواهر و بواطنش، روحانی و معنوی شود. مجرّد باشد! روح باشد نه ماده! روحانی در مقابل مادی است. عالم دینی باید روحانی باشد. یعنی از آنچه حیث مادی و جهات دنیوی دارد رها باشد. نه اینکه لزوما فاقد مادیات باشد. البته یک درجه از روحانیت اکتفا به برخورداری اندک از مادیات است که بزرگانی بوده اند و هستند که چنین اند.
نمونه هایی از زهد و تقوا
مثلا از مصادیق میانی می توان به مرحوم بهلول اشاره کرد که به لحاظ علمی عالم متوسطی بود. پیشینه مبارزاتی خاصی هم داشت که کم و بیش شنیده اید. در مقابل رضاشاه ایستاد. در مسئله کشف حجاب هم در مسجد گوهرشاد سخنرانی کرد. به افغانستان گریخت. و بیش از سی سال در آنجا زندانی شد. به ایران برگشت و حوالی صد سال عمر کرد. نه خانه و نه زندگی داشت و نه حتی خوراک مرتب داشت. در تمام عمر خود وعده های غذایی را یکی در میان می خورد. در کل عمر جوراب نپوشید. حتی در زمستان هم به یک کفش ساق بلند اکتفا می کرد. می گفت مولا امیر المومنین علیه السلام جوراب نمی پوشیدند. گاهی در سطوح بالاتر مثل مرحوم آقای قاضی و مرحوم آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیهما) قرار دارند که به زخارف دنیوی بی اعتنا هستند.
نمونه دیگر زهد و ساده زیستی آیت الله نجفی مرعشی رضوان الله تعالی علیه است. ایشان در همه عمر خود، خودرو نداشت. با اینکه مرجع تقلید بود. و بیش از صد جلد کتاب و تحقیق و تألیف داشت. در بعضی علوم از نوادر و در برخی دیگر مثل نسب شناسی در کل حوزه تشیع، یگانه بود. ایشان یک تاکسی خریده و در اختیار کسی قرار داده بود. هر وقت می خواست به جایی برود آن تاکسی ایشان را می برد. هر سحر، قبل از اذان صبح، جلو حرم حضرت معصومه سلام الله علیها می ایستاد.
اذان صبح که می شد نمازش را شروع می کرد. اذان که تمام می شد نماز صبح ایشان هم به پایان می رسید. خود بنده مدتی در مدرسه مرعشیه امروز،حجره داشتم. جوان بودم صبح ها پیاده تا حرم می آمدم. ایشان با تاکسی می آمد. خودم دیدم که ایشان گاهی در بین راه، پشت مدرسه حجتیه، وضو می گرفت و می آمد جلو درب حرم تا در باز شود. قطعا ایشان تهجدشان را انجام داده بودند و بعد به حرم می آمدند چون وصیت کرده بودند: آن سجاده ای که با آن هفتاد سال نماز شب خوانده ام و تکه پاره شده کف قبرم بگذارید. و طبق وصیتشان قبر ایشان هم در ورودی کتابخانه ای که ساخته بودند قرار گرفت.
طلبه باید روحانی باشد
الغرض اینکه طلبه باید روحانی و معنوی بار بیاید. بعضی از هم دوره ای ها و هم درسی های ما با اینکه در خانواده ی علما و بزرگان پرورش یافته بودند و توقع می رفت که به مدارج بالای علمی و معنوی دست پیدا کنند ولی به جایی نرسیدند! من فکر می کنم به خاطر برخورداری آنان از امکانات مادی بود. حتی بعضی به دلیل وجود رگه های انحراف در سلوک طلبگی شان به مجازات اعدام محکوم شدند. چیزی که از یک طلبه انتظار می رود- به رغم کاربرد غلطی که واژه روحانی دارد چرا که اصل واژه، مسیحی و اصطلاحی کلیسایی است. ولی منظور من معنای لغوی آن است نه اصطلاحی. به معنای مجرد بودن از مادیات مدنظر است.- اینست که عالم دین، روح باشد و نه جسم. آدم گاهی می بیند که اشکالاتی وجود دارد و زوایایی نسبت به معنویت، عقاید و حیات طلبگی بعضی افراد هست. ولی این زاویه ها به مرور باز می شود و انسان را از حقایق، معنویات، دین و حوزه، دور و دورتر می کند. تا جایی که خیلی ها از حوزه خارج می شوند.
ج) پروردگی بُعد مهارتی طلاب
حیث سومی که مصرّیم طلبه امروز با آن پرورش یابد حیث مهارتی است. مهارت هایی که یک طلبه باید فرا بگیرد. این را در جلسه ای مفصل به آن پرداخته ایم لذا از آن عبور می کنم.
د) پروردگی بعد هویتی طلاب
حیث چهارم، بُعد هویتی است. اگر در خیابان با یک ارتشی حتی بدون لباس فرم مواجه شوید همین که با او حرف می زنید می فهمید که یک ارتشی است. چون شخصیت و هویت صنفی پیدا کرده است. از کلماتش می توانید این را حدس بزنید. طلبه هم باید همین طور باشد. یعنی علاوه بر جهات علمی و اخلاقی و معنوی ملتزم به خصوصیت صنفی خود باشد. و نسبت به خصوصیات صنفی خود تعصب داشته باشد. بنده طلبه باید غصه خور حوزه باشم. نسبت به این لباس حمیت داشته باشم. اگر به این لباس اهانت شد بایستم. اما اگر این تقید هویتی نبود از دست می رویم.
پروردن این هویت، اهمیت زیادی دارد. شتر سواری دولا دولا نمی شود! ما یا طلبه ایم یا نیستیم! اگر طلبه ایم وقتی حتی در خیابان راه می رویم باید دیگران با دیدن ما بفهمند طلبه ایم یا کاسب محلیم ؟ باید ظاهر ما گویای طلبگی ما باشد. اگر هدف داریم و مسیرمان را آگاهانه انتخاب کرده ایم؟! ما یک تصمیم سرنوشت ساز گرفته ایم! شما با یک دانشجو تفاوت دارید! من با یک استاد دانشگاه فرق می کنم، حتی اگر استاد دانشگاه هم باشم باید زی طلبگیام را حفظ کنم.
طلبه بمانیم!
زهد به معنی نداشتن نیست. انسان باید باید مالک مال باشد، نه مال مالک انسان! این یعنی زهد. اگر تو اسیر زخارف دنیوی نباشی! اشکال ندارد که طلبه، استاد دانشگاه باشد. حرفم اینست که اگر استاد تمام هم هستی مثل مطهری باش! مطهری دانشیار دانشگاه هم بود ولی همه می دانند که ایشان نعلینش و پیجامه سفیدش را عوض نکرد! ایشان بنا به مصالح و عواملی به تهران آمد و به دانشگاه رفت. استخدام شد و عضو هیئت علمی دانشگاه الهیات شد. اما تا آخر عمر، کفش فرنگی نپوشید و پیجامه اش را با شلوار فرنگی عوض نکرد! پیراهنش را به یقه دیپلمات تغییر نداد. بلکه همان یقه سه سانتی آخوندی را به تن داشت.
والله هر وقت کسی مرا دکتر خطاب می کند ناراحت می شوم. به خدا قسم حالت اشمئزاز پیدا می کنم. ولی من باید آنقدر طلبه باشم و نسبت به صنفم تعصب داشته باشم که عنوان «حجت الاسلام» را بیشتر بپسندم تا عنوان «آقای دکتر» را. اگر جایی بحث از حوزه می شود محکم پای هویت حوزوی خود بایستم. و الا از اردوگاه بیرونمان می کنند. چنان که بعضی ها بیرون می شوند. من معتقدم هشتاد تا نود درصد افرادی که این لباس مقدس را کنار می گذارند؛ از اردوی امام زمان سلام الله علیه اخراج شده اند.
هرچند مابقی ممکن است به دلایل موجه دیگری این لباس را نمی پوشند. رفتار و افکار آن عده ای که از لباس خارج می شوند طوری می شود که دیگر با اردوگاه حضرت حجت سلام الله علیه همخوانی ندارد. لذا حیث هویتی ارزش فراوانی دارد. در مجموع ده عرصه وجود دارد که فشرده آن این چهار بُعدی می شود که عرض شد.
حسن ختام بحث ما حدیث زیبایی از امام صادق علیه السلام است که می فرماید: من تعلّم لله و عمل لله و علّم لله، دعی فی ملکوت السماوات عظیما؛ فقیل: تعلّم لله و عمل لله و علّم لله! (امالی طوسی، ص 168، ح 280)
ان شاءالله در جلسه بعد این حدیث نورانی را بررسی می کنیم. آنقدر ظرائف و طرائف در این حدیث نهفته است که اگر ما طلبه ها همین حدیث ارزشمند را می فهمیدیم وضع خیلی مطلوبی داشتیم. ان شاءالله خداوند مدد برساند که در جلسه بعد این حدیث را موضوع بحث قرار دهیم و پیرامون آن توضیح دهیم.
بنده نکته ای گفته بودم که باعث خرسندی دوستان شد و دشمنان هم آن را به استهزاء گرفتند. و در داخل و خارج کشور منعکس شد. امروز اضافه بر آن مطلب، جند جمله را عرض می کنم.
ساده زیستی رهبر انقلاب
عرض من این بود که من وقتی نعلین ایشان را می بینم؛ نعلینی است که ده، بیست سال است در پای ایشان است. و آنقدر کهنه و ترک ترک شده که وقتی به محضرشان مشرف می شوم علاقه مندم تلفن همراهم را ببرم و از نعلین فرسوده ایشان عکس بگیرم تا دیگران بدانند این مرد بزرگ، چطور زندگی می کند! انسان یاد نعلین وصله و پینه دار امیرالمومنین علیه السلام می افتد. رهبری با این عظمت که این همه محبوبیت و نفوذ در دلها دارد و این همه امکاناتی که در دسترس ایشان است به علاوه امکاناتی که متعلق به خود ایشان است با این حال اینطور زندگی می کند.
بالاخره مردم بسیاری برای ایشان و سایر مراجع، هدایا و نذورات می آورند و به شخص ایشان می بخشند. مثلا در هفته آخر شهریورماه که کمیته امداد جشن عاطفه ها را برگزار می کند ایشان مثلا صد میلیون هدیه می دهند. خیلی ها گمان می کنند این مبالغ از خزانه حکومتی واریز می شود؛ می گویند این که هنر نیست! در حالی که واقع اینست که این مبالغ از محل هدایایی است که به شخص ایشان می بخشند. لذا این بزرگوار برای زندگی شخصی خانوادگی و بخشش هدایا، از اموال دفتر رهبری یا خزانه دولتی استفاده نمی کند.
دیروز وقتی برای اقامه نماز آمدند دمپایی خود را درآوردند. همین که دمپایی ایشان را دیدم گریه ام گرفت.یک دمپایی پلاستیکی با دو بند کهنه روی آن، که معلوم نیست چند سال است این دمپایی را می پوشند؟ که قطعا اگر این دمپایی متعلق به من بود نمی پوشیدم. روی پوشیدنش را نداشتم. چون خیلی مندرس و کهنه شده است. به لحاظ مادی خیلی بی ارزش شده است ولی به لحاظ معنوی باید روی چشم گذاشت. این چنین ساده و بی توجه به دنیا زندگی می کنند در حالی که از نام ایشان لرزه بر اندام دنیای کفر و تکفیر می افتد.
آقا؛ نعمتی بزرگ
به هر حال خداوند چنین شخصیتی را به ما داده است. ما ایشان را قدر نمی دانیم. و نمی دانیم این مرد الهی چه نعمتی است. دشمنان هم بی انصاف هستند. ما هم منزلت ایشان را درک نمی کنیم. چنین مرد بزرگی با این بار سنگین مسئولیت و این همه کارشکنی ها از داخل و خارج که حتی خودی ها هم از پشت خنجر می زنند. اما این روحیه و ایمان قوی و این عزم استوار و این اراده شکست ناپذیر و نستوهانه، مقابل همه ابرقدرت ها ایستاده؛ کوتاه نمی آید و همچنان به پیش می رود.
رهبری عظیم الشأن، فرمانده مقاومت
در مساله جنگ سوریه، همان اوایل جنگ، اسد گفت رها کنم و بروم دیگر نمی شود ایستاد! ایشان فرمود: بایست! تو پیروز می شوی. چه کسی حلب را آزاد کرد؟ در جنگ سی و سه روزه حزب الله چطور پیروز شد؟ در همان روزهای اول نیروهای حزب الله می گفتند نمی شود در مقابل این همه ادوات و تجهیزات جنگی ایستاد! آقا فرمود: باید بایستید! اگر مقاومت کنید پیروز می شوید. هیچ کس چنین برآوردی نمی کرد که یک مشت جوان با کمترین ادوات نظامی در مقابل یکی از قوی ترین ارتش های جهان، بایستد. حیفا را تهدید کردند. تل آویو را زدند. بعد از سی و سه روز، برای اولین بار در تاریخ اشغال فلسطین، اسرائیل دست هایش را بالا برد و شکست را پذیرفت. و این به عزم رهبری ما برمی گشت که فرمود: مقاومت کنید؛ پیروز می شوید. و باید بایستید.
رهبری آگاه، یک تنه در وسط میدان
یک تنه در همه عرصه ها ایستاده و می جنگد. از مسائل نظامی، سیاسی گرفته تا حوزه داخل و مسائل مربوط به تولید فکر! آن مقدار که ایشان تولید فکر می کند در این سالها هیچ کدام از فلاسفه ما تولید فکر نکرده اند. این همه فکری که ایشان تولید می کند و در جامعه ما، جامعه نخبگانی، جامعه جهانی و جامعه اسلامی انشراب می کند؛ را ببینید! این همه بحث های نوی که امروز در جامعه اسلام و قلمرو گفتمانی انقلاب اسلامی مطرح می شود کدام یک ساخته و پراخته ایشان نیست؟! همه را این بزرگوار طرح ریزی کرده است. از تولید علوم انسانی اسلامی و علم دینی گرفته تا بحث الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و تمدن سازی همه این افکار را ایشان تولید می کند.
سوال یک مرجع!
اخیرا یکی از دوستان نزدیک می گفت که به مناسبتی مراسم مقام معظم رهبری (دام ظله) و دیدار مراجع، قم مشرف شده بودند. حضرت آیت الله العظمی وحید گفته بودند به من اطلاع دهید تا برای استقبال از ایشان، تا سر خیابان بروم. آقا فرموده بودند: نه! به ایشان اطلاع ندهید، من تا دم در می روم. مطالبی در آن جلسه نقل شد. از آن جمله ایشان( آیت الله وحید خراسانی) گفته بود: ما خیلی برای شما دعا می کنیم! یک سوال دارم و آن اینکه چگونه است که شما با این همه مشاغل و گرفتاری ها و مسائل داخلی و جهانی و...- خیلی کار است! بنده ناچیز هم عرض میکنم: مختصر موسساتی را اداره می کنم شبها خواب ندارم! گاهی از بی خوابی مریض می شوم. در حالی که حوزه ی استان و پژوهشگاهی و مختصر درس و بحثی دارم از عهده برنمیآیم. بالاخره آیت الله وحید فرمودخه بودند: با این همه اشتغالات حساس و مهم چطور وقت می کنید مطالعه میکنید و درس هم اداره می کنید؟ ما که کار چندان زیادی نداریم برای امور فرصت کافی پیدا نمی کنیم؟! ( البته عین عبارت ایشان نیست نقل به مضمون می کنم).
رهبری، نایب حجت خداست
مبنای من این است که اگر باید حضرت حجت سلام الله علیه نایبی داشته باشد و ارتباط خود را با امت حفظ کند؛ آن شخص کیست؟ آیا نایب ایشان شخصی در کوهی، گوشه ای نشسته و مشغول عبادت است؟ در این صورت این نایب به چه درد می خورد؟ این چه نایبی است؟ فایده ای دارد؟ آیا نایب، چنین عابد گوشه نشینی است یا کسی که عملا پاره ای از نقش و مسئولیت حضرت حجت علیه السلام را ایفا می کند؛ امت اسلامی را اداره می کند؛ شئون امت را مدیریت می کند؟ لذا اگر قرار است حضرت، نایبی داشته باشد که قطعا دارد باید کسی باشد که آنچنان که از حضرت حجت علیه السلام در عصر ظهور توقع می رود- البته در سطح بالاتر- همان نقش را در سطح ما دون معصوم، به عهده بگیرد و امت، خالی و بدون راعی نماند! ایفاکننده آن وظایف خطیر باید نایب باشد. درستی این مطلب خیلی بدیهی است. فلذا ما معتقدیم ایشان نایب بر حق حضرت حجت سلام الله علیه است. رضای ایشان را باید رضای حضرت حجت قلمداد کنیم.
گاهی ملاقاتی که پیش می آید و اظهار لطفی که حضرت آقا می کند من را منقلب و منفعل می سازد و می گویم خدایا ما این را نشانه رضایت حضرت بدانیم که وقتی نایب ایشان راضی است؛ لابد حضرت حجت هم از عملکرد ما رضایت دارد.
خداوندا؛ بار الها به ایشان سلامت، توفیق و طول عمر تا ظهور حضرت حجت عنایت بفرما! ما را قدردان ایشان قرار بده! قلب ما را در مقابل منویات این بزرگوار رام بگردان! همه ملت و امت اسلامی را قدردان ایشان قرار بده! در ظهور حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف تعجیل بفرما!
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته