۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۷ : ۰۳
کتاب مورد اشاره، «عاشوراشناسی» پژوهشی درباره هدف امام حسین (ع) اثر محمد اسفندیاری است که در ۳۵۲ صفحه توسط نشر نی منتشر شده است.
معرفی نویسنده
محمد اسفندیاری (متولد ۱۳۳۸ تهران) اسلامپژوه، تاریخنگار، کتابشناس و سرپرست دانشنامهٔ امامت (موسوعة الامامة فی نصوص اهل السنة) است. وی در تهران و قم به فراگیری علوم حوزوی پرداخته و از استادانی چون آیات یحیی نوری، جوادی آملی، استادی، گرامی قمی، وجدانی فخر و استاد حکیمی بهره برده است. اسفندیاری که عضو شورای عالی چندین نشریه و نهاد و مشاور علمی برخی مؤسسههای علمی در پیرامون حوزه علمیه قم است، در سالهای اخیر کتابهای متعددی منتشر کرده که برخی از آنان به عنوان آثار برگزیدهٔ کشوری، از جمله کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، معرفی شدهاند. او که در سال ۱۳۷۶ به عنوان مؤلف و ویراستار نمونه، در سال ۱۳۸۳ به عنوان کتابشناس نمونه، در سال ۱۳۸۴ به عنوان حامی نسخههای خطّی، و در سال ۱۳۸۶ به عنوان پیشکسوت حوزهٔ نقد برگزیده شده، کتابی در این حوزه با عنوان «کتابپژوهی: پژوهشهایی در زمینه کتاب و نقد کتاب» (صحیفه خرد: ۱۳۹۰) منتشر کرده است.
مسئله کانونی در پژوهشهای اسفندیاری، بازخوانی نگرشهای نو و چالشهای جدید در دین بوده، چنانچه آثار او گویای این ادعا هستند:
سه کتاب در بازخوانی واقعه عاشورا و نگرش معاصرین به آن: «کتابشناسی تاریخی حسین بن علی؛ به ضمیمه امام حسین(ع) در الذریعه» (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی: ۱۳۷۹)، «از عاشورای حسین تا عاشورای شیعه» (صحیفه خرد: ۱۳۸۴) که با همین عنوان توسط نشر خیمه تجدید چاپ شده، و «عاشوراشناسی: پژوهشی درباره هدف امام حسین (ع)» (نی: ۱۳۹۳)؛
چهار کتاب درباره متفکرین دینی معاصر: «کتابشناسی توصیفی علی شریعتی» (صحیفه خرد: ۱۳۷۷)، «شعلهٔ بیقرار: گفتهها و ناگفتههایی درباره شریعتی» (شرکت سهامی انتشار: ۱۳۹۵)، «راه خورشیدی: اندیشهنامه و راهنامه استاد محمدرضا حکیمی» (شرکت سهامی انتشار: ۱۳۸۲) و «پیک آفتاب: کارنامه و اندیشهنامه آیتالله سید محمود طالقانی» (صحیفه خرد: ۱۳۸۳) که با عنوان «انسانم آرزوست: درنگی در کارنامه و اندیشهنامه آیتالله سید محمود طالقانی» (شرکت سهامی انتشار: ۱۳۹۵) بازنشر یافته است؛
و نیز سه کتاب درباره روشنفکری دینی و یا نگاه نو به دین: «حقیقت و مدارا» (نگاه معاصر: ۱۳۹۵)، «آسیبشناسی دینی» (کویر: ۱۳۹۵)، «همهٔ ما برادریم: سیمای انسانی و اخلاقی اسلام» (صحیفه خرد: ۱۳۹۰؛ نگاه معاصر: ۱۳۹۴).
معرفی کتاب
کتاب «عاشوراشناسی (پژوهشی درباره هدف امام حسین (ع)» شامل سه فصل «هدفشناسی قیام»، «کوفه، انتخاب درست امام» و «دیدگاه گذشتگان» است. آن گونه که در نوشته پشت جلد هم آمده، «پاره اول کتاب در پی تبیین و سنجش این نظریات و تحریر محل نزاع است. در پاره دوم، نویسنده عهدهدار اثبات این موضوع شده است که رفتن امام حسین به طرف کوفه، اگرچه به قصد تشکیل حکومت، انتخابی درست بود. پاره سوم کتاب به دیدگاه اعلام شیعه درباره هدف امام حسین، که تأیید نظر مختار نویسنده است، اختصاص دارد.»
اما دقیقترین بررسی درباره متن را میتوان مقدمه کتاب یافت که مؤلف مینویسد:
«کتاب حاضر عهدهدار هدفشناسی از قیام امام حسین (ع) است. با اینکه تاکنون هزاران کتاب، به عربی و فارسی، درباره آن حضرت نوشته شده، این موضوع کمتر در کانون توجه بوده و در حدود ۵ کتاب مستقل درباره هدف امام از قیام فراهم آمده است. از این کتابها، یکی محل اختلاف است و بقیه محل اعتنا نیست. و اما کتاب حاضر چه سرگذشتی خواهد داشت، خدا داناست.
خواهیم گفت که گذشتگان به دلایلی متعدد، از بحث درباره هدف امام حسین(ع) خودداری ورزیدند. البته معاصران ما تا حدودی در پی جبران این کاستی بودهاند و برخی عهدهدار تبیین اهداف آن حضرت شدهاند؛ اما آنچه انجام گرفته، در برابر آنچه باید انجام گیرد، اندکی است از بسیاری و چنان برگی از کتابی.» (ص. ۱۴)
هفت نظریه درباره قیام
آنگونه که نویسنده در مقدمه آورده، دو گونه هدف درجه اول و درجه دوم در قیام امام حسین (ع) وجود داشته و هفت نظریه که به بررسی اهداف درجه دوم میپردارند:
«لازم میآید مقصود خود را هدف یا اهداف امام حسین (ع) روشن کنیم. معمولاً هنگامیکه از اهداف آن حضرت سخن میرود، اموری چون احقاق حق، ابطال باطل، امر به معروف، نهی از منکر، برپایی عدالت، احیای سنت و اماته بدعت به یاد میآید؛ یعنی مسائلی که در سخنان امام حسین(ع) بدان تصریح شده است؛ اینها اهداف درجه اول آن حضرت است و در آنها هیچ اختلافی نیست. آنچه مورد اختلاف است و موضوع بحث این کتاب، اهداف درجه دوم امام یا برنامههای اوست. یعنی هدف آن حضرت در هجرت از مدینه به مکه، و از آنجا به کوفه چه بود؛ پرهیز از بیعت یا تشکیل حکومت یا استقبال از شهادت و یا اموری دیگر.
خواهیم گفت که هفت نظریه درباره هدف امام (هدف درجه دوم یا برنامهها) وجود دارد: ۱. امتناع از بیعت (دفاع)، ۲. حکومت ـ شهادت، ۳. شهادت عرفانی، ۴. شهادت تکلیفی، ۵. شهادت فدیهای، ۶. شهادت سیاسی و ۷. تشکیل حکومت.
آنچه امروز بیشتر مورد توجه و محل اختلاف است، نظریه شهادت سیاسی و تشکیل حکومت است؛ یعنی بحث در این است که آیا امام حسین (ع) به قصد شهادت قیام کرد یا اینکه فقط به صورت کلی میدانست که به شهادت میرسد و در پی تشکیل حکومت بود.
راست اینکه تحقیق درباره هدف امام حسین (ع)، سهل ممتنع است. بدان رو سهل است که همگان از خردی، درباره آن حضرت بسیار شنیده و سالها با اخبار مقتل زیستهاند. اما از آن رو مشکل است که شنیدن، کجا و خواندن، کجا و چه بسیار تعارضاتی که میان فرهنگ شفاهی و فرهنگ کتبی ماست. گاه منبع شماری مطالب نه این و آن کتاب، که فقط صدرالواعظین است و از سینه آن و این نقل شده و هیچ مستندی ندارد. اینجاست که بسیاری از شنیدهها حجاب شناخت است و باید آنها را کنار زد تا بتوان پشت پرده را دید.
از این گذشته، تحقیق درباره نهضت امام حسین (ع) به تاریخ تعلق دارد و چنانکه در جای خود ثابت شده است، تاریخ از حیث یقین، در اخسّ مراتب علوم قرار دارد. در این علم کمتر میتوان به ضرس قاطع و با قاطعیت سخن گفت و چارهای نیست جز توسل به واژههایی چون «ظاهراً» و «احتمالاً» و «گویا» و «چنین مینماید» و «بعید نیست».
و اما تحقیق درباره هدف آن حضرت، دو چندان مشکل است. زیرا این کار به مثابه تحلیل تاریخ بوده و هر تحلیلی مبتنی بر توصیف است و اگر خطایی در توصیف رخ دهد، لاجرم در تحلیل نیز خطا و خطاهایی به وجود میآید.با اطلاعات و شواهد نادرست هرگز نمیتوان تحلیلی درست ارائه داد. بگذریم از اینکه با اطلاعات درست نیز لزوماً نمیتوان به تحلیل درست دست یافت.
اگر هم هدفشناسی امام حسین (ع) در گذشته موضوعی پیچیده نبوده، اکنون به موضوعی پیچیده تبدیل شده است. گذشت قرنها از قیام آن حضرت و از دست رفتن برخی منابع، سکوت گذشتگان درباره هدف امام، تیره شدن این بحث با سخنانی نسنجیده و ارتباط یافتن این موضوع تاریخی با مسائل کلامی، موجب پیچیدهتر شدن آن گردیده است. شرط نظریهپردازی درباره هدف امام، نهتنها عمیق شدن «دربارهی» آن، که «در پیرامون» آن است.
شاید درباره هیچ موضوع تاریخی، به اندازه هدف امام حسین (ع)، آشفتگی فکری در میان دانشوران نیست. درحالیکه عدهای میگویند آن حضرت اساساً قیام نکرد بلکه فقط قصد دفاع از جانش را داشت، عدهای دیگر اعتقاد دارند که امام، قیام استشهادی کرده است. از سوی دیگر، درحالیکه افرادی هستند که مدعیاند، امام بنا به دستوری خصوصی، قیام کرد و امکان اقتدا به او نیست، عدهای دیگر میگویند که آن حضرت برای تشکیل حکومت عدل به پا خاست و دیگران باید چون او به پا میخاستند. از طرف دیگر در شرایطی که برخی میگویند آن حضرت قصد شهادت کرد تا خود را به درجات معنوی نائل کند، برخی دیگر بر این باورند که امام برای شفاعت از گناهکاران، خود را فدا کرد تا آنها را به درجات معنوی برساند. هنوز مشخص نشده است که چند نظریه دراینباره وجود دارد و اشتراکات و اختلافات آنها چیست و مستندات هر نظریه و لوازم آنچه چیزهایی است. اندکی از آن همه دقتهایی که در فقه شده است در تاریخ امام حسین (ع) میشد، این همه آشفتگی فکری ملاحظه نمیشد. برخی دانشوران درباره هدف آن حضرت، چیزهایی به قلم آوردهاند که چشم میبیند اما دل باور نمیکند. ازاینرو، بحث در درستی یا نادرستی این و آن نظریه نیست بلکه در نوع استدلالهاست که قاعدهمند و عقلانی نیست.» (ص ص. ۱۴-۱۱)
چالشهای بنیادین در بررسی واقعه عاشورا
نویسنده در ادامه چکیدهای از مسائل و مطالب اساسی مورد بررسی در کتاب در ۲۰ بند ارائه میدهد که برای فهم محتوای آن بسیار غنی است:
«۱. بسیاری از عاشوراپژوهان، محل دقیق اختلاف را نمیدانند و گاه چیزی را نفی میکنند که طرف مقابل اثبات نمیکند و یا چیزی را اثبات میکنند که طرف دیگر نفی نمیکند. در کتاب حاضر، برای نخستین بار، دقیقاً مسئله مورد نزاع، بیان شده و در چند جا ذیل عنوان «موضوع مورد اختلاف» و «متن مورد اختلاف» به آن اشاره رفته است.
۲. ذیل عنوان «روش تحقیق پیشنهادی» (منطق فهم عاشورا) اصولی برای فهم قیام، ایجاد شده است.
۳. در کتاب حاضر، همه نظریات درباره هدف امام حسین (ع) استقصا و نامگذاری شده و معلوم گردیده است که تاکنون هفت نظریه وجود دارد.
۴. بتفصیل گفتهایم که درباره امام حسین (ع) میان تاریخ و کلام تعارض است. تاریخ، که عبارت است از گزارش رخدادها، در مجموع گواهی میدهد که آن حضرت در پی تشکیل حکومت بود حال اینکه کلام رایج که مقصود از آن برخی روایات شیعه است، دلالت دارد که هر امام، تفضیل همه مسائل را میداند و بنابراین امام حسین (ع) میدانست که به حکومت نمیرسد.
۵. بر پایه آنچه گذشت نتیجه گرفتهایم که موضوع مورد اختلاف درباره آن حضرت، نه موضوعی تاریخی که موضوعی کلامی درباره مقدار علم امام است و آنچه منشأ اختلاف درباره هدف امام حسین (ع) شده، نه تاریخ که کلام است؛ پس هر که عهدهدار تحقیق درباره آن حضرت است، نخست باید روش خود را تعیین کند و از خلط میان روش تاریخی (برون دینی) و روش کلامی (درون دینی) بپرهیزد.
۶. نظریه شهادت محض یا قیام استشهادی (اینکه امام حسین (ع) به قصد شهادت قیام کرد)، خلاف بسیاری از واقعیتهای تاریخی است. همچنین نظریه جمع (اینکه امام در پی تشکیل حکومت بود اما در واقع میدانست که ممکن نیست و در عاشورا به شهادت میرسد) تأویل واقعیتهای تاریخی است. این نظریه نسبت به نظریه پیش، یک گام نزدیکتر به واقعیت است ولی آن را توجیه و تأویل نمیکند. بدبن ترتیب که کلام را اصل قرار میدهد و تاریخ را چنان تفسیر و تأویل میکند که مطابق آن باشد.
۷. ذل عنوان «نقد نظریه شهادت سیاسی»، دلایلی متعدد آورده شده است که امام حسین (ع) به قصد شهادت قیام نکرد و این نظریه، گذشته از مخالفت با واقعیتهای تاریخی، فینفسه، اشکالاتی متعدد دارد.
۸. از میان متقدمان و متأخران، فقط سید بن طاووس گفته است که امام حسین (ع) قصد شهادت داشت، دیگران یا معتقدند که آن حضرت قصد حکومت داشته است (مانند سید مرتضی) و یا معتقدند که امام به زمان شهادتش آگاه بوده اما قصد شهادت نداشته است (مانند علامه مجلسی). نظریه قیام استشهادی، نخست از طریق مجله حبلالمتین در کلکته رواج یافت.
۹. عدهای با این مبنا که علم امام نامحدود است، و امام حسین (ع) میدانست که به حکومت نمیرسد و شهید میشود، نظریه حکومت را مردود و نظریه شهادت را صحیح میدانند. درحالیکه بر اساس کلام رایج شیعه، ائمه طاهرین (ع) «عالم بما کان و یکون» هستند ولی به علم غیب خویش مکلف نیستند و به ظاهر امور و علم عادی خویش عمل میکنند. بنابراین نظریه شهادت، گذشته از تعارض با واقعیتهای تاریخی، با کلام شیعی نیز در تعارض است.
۱۰. برای اثبات نظریه شهادت دو راه وجود دارد: تاریخ و کلام، همچنین وی معتقد است که از تاریخ، به دست نمیآید که امام حسین (ع) به قصد شهادت قیام کرد ولی از کلام رایج شیعه، در عصر حاضر دانسته میشود که آن حضرت، به زمان شهادتش علم داشته است نه اینکه قصد شهادت داشته باشد. بنابراین اگر هم علم امام را نامحدود بدانیم، باز هم نظریه شهادت ثابت نمیشود.
۱۱. رأی صحیح درباره هدف امام حسین (ع) این است که آن حضرت قصد شهادت نداشت، بلکه به قصد تشکیل حکومت قیام کرد. معتقدان به این نظریه به دو دسته تقسیم میشوند: عدهای مانند شیخ مفید سید مرتضی بر آنند که امام، زمان شهادتش ا نمیدانست و قصد تشکیل حکومت داشت. عدهای مانند علامه مجلسی و علامه طباطبایی معتقدند که آن حضرت علم به زمان شهادتش داشت، ولی قصد شهادت نداشت، بلکه قصد حکومت دات. در صورت دوم (نظریه جمع) تفسیری از نظریه حکومت ارائه میشود که با کلام رایج شیعه (علم نامحدود امام)، سازگار باشد. بر پایه این تفسیر، هم میتوان نظریه تشکیل حکومت را پذیرفت و هم قائل به علم امام به زمان شهادتش بود.
۱۲. هدفشناسی قیام امام حسین (ع) موضوعی جدید نیست، اما از قرن چهاردهم مورد توجه قرار گرفته است. از میان متقدمان، فقط سید مرتضی، و از متأخران تنها علامه مجلسی با اندکی تفضیل به این موضوع پرداختند. اگر هر آنچه را که متقدمان و متأخران درباره هدف امام حسین (ع) گفتهاند گرداوری کنیم به سی صفحه هم نمیرسد.
۱۳. در ذیل عنوان «سکوت درباره هدف امام حسین (ع)» به علل غفلت گذشتگان درباره هدف آن حضرت پرداخته شده است.
۱۴. در پاره دوم کتاب، ذیل عنوان «کوفه انتخاب درست امام حسین (ع)»، به شرح گفتهایم که رفتن آن حضرت به طرف کوفه اگرچه به قصد تشکیل حکومت، درست بود و ناصحان و مانعان، مانند محمد بن حنفیه و عبدالله بن عباس اشتباه میکردند. در این پاره از کتاب، تاریخی دیگرگون از قیام امام حسین ارائه کردهایم.
۱۵. به نظر نویسنده، یک اشتباه رایج این است که بسیاری میپندارند، نظر مخالفان سفر امام که کوفه را ناامن میدانستند، درست بود و پیشبینی آنها به وقوع پیوست. منشأ اشتباه فوق این است که دو کوفه را با یکدیگر خلط میکنند: یکی کوفه دوران نعمان بن بشیر و دیگری کوفه دوران عبیدالله بن زیاد. نویسنده ضمن تفکیک این دو کوفه یادآور شده است که آنچه مخالفان سفر امام میگفتند مربوط به دورهای است که نعمان، حاکم بود و آنچه در بعد به وقوع پیوست مربوط به دوره حکومت ابن زیاد است؛ پس آنچه در کوفه واقع شد، ربطی به پیشبینی مخالفان سفر امام ندارد و این پیشبینی در معرض آزمون قرار نگرفت.
۱۶. پیشنهاد ابن عباس به امام حسین (ع) که به جای کوفه به یمن برود، نادرست و ناسنجیده بود و بهترین گزینه در آن هنگام حتی برای تشکیل حکومت، همان کوفه بود.
۱۷. در کتابهای تاریخی همواره سخن در این است که عدهای از دوستداران امام حسین (ع) با رفتن وی به کوفه مخالف بودند. این موضوع دو طرف دیگر نیز دارد که غالباً بدان توجه نمیشود: یکی مخالفان دشمنان امام با این سفر است، و دیگری موافقت عدهای دیگر از دوستداران امام با آن است. با لحاظ کردن این دو، بهگونهای دیگر میتوان این سفر را تحلیل کرد.
۱۸. قیام امام حسین (ع) حرکتی عقلانی، سنجیده و با محاسبه و تدبیر بود، نه کاری مادون و یا مافوق عقل. انتظار میرفت که آن حضرت پیروز شود و کوفه را از سلطه بنیامیه نجات دهد اما یک عامل موجب شد که ورق برگردد و همه معادلات را بر هم زد و آن حاکم شدن ابن زیاد به جای نعمان بود؛ موضوعی که هیچکس آن را پیشبینی نکرد و به شرحی که اشاره شد، قابل پیشبینی هم نبود.
۱۹. این جمله معروف، که «امام حسین (ع) را شیعیانش کشتند»، نادرست است. قاتلان آن حضرت نه شیعیان کوفه که کوفیان شامیمذهب بودند.
۲۰. این جمله مشهور که عدهای به امام حسین (ع) گفتند: «قلوب الناس معک و اسیافهم علیک» یعنی قلبهای مردم با تو است و شمشیرشان علیه تو، نادرست است و مصداق «کج گفتن و رج گفتن.» این پیشبینی هرگز به وقوع نپیوست. کسانی که قلبهایشان با آن حضرت بود یا برای او شمشیر زدند و یا نه برای او و نه بر او.: (ص ص. ۱۹-۱۵)
دیدگاه انتقادی نویسنده
در ادامه مقدمه، نویسنده از موضع خود و جمعبندی کتاب در باب این نظریات میگوید:
«این نویسنده در کتاب حاضر یک نظریه حداقلی و نظریهای حداکثری ارائه کرده است. نظریه حداقلی من این است که امام حسین (ع) به قصد شهادت قیام نکرد و هدفش تضحیه نبود. خواهیم گفت که از میان هفت نظریه درباره قیام حضرت، پنج نظریه به شهادت اختصاص دارد و اغلب دانشوران معاصر بر این باورند که امام حسین (ع) قیام استشهادی کرد. این نظریه هم به لحاظ عقلی دارای اشکالاتی متعدد است و هم به لحاظ نقلی قابل اثبات نیست. واقعیتهای فوق، تواتر تاریخی گواه این است که امام حسین (ع) به قصد شهادت قیام نکرد. نمیسزد بر واقعیتها چشم بست و نمیشاید تاریخ را در پی خود کشید و تصور خویش را بر آن تحمیل کرد. این کار نه تاریخنگاری که تاریخانگاری است و انگارههای خود را بر تاریخ ترجیح دادن.
البته انتقاد نویسنده از نظریه شهادت، نافی علم امام نیست؛ حتی اگر آن را نامحدود بدانیم. نویسنده با فرض اینکه امام حسین (ع) علم به شهادتش داشت (اولاً)، و حتی با فرض اینکه علم به زمان دقیق شهادتش داشت (ثانیاً)، و نیز با فرض اینکه در دین فریضهای به نام قیام استشهادی وجود دارد و جایز انسان در مواردی قصد کشته شدن داشته باشد (ثالثاً)، نظریه شهادت را نقد و رد کرده است. زیرا لازمه این باورها و پیشفرضها آن نیست که اولاً فرق است میان علم و قصد؛ یعنی لازمه علم به شهادت، قصد شهادت نیست. و ثانیاً فرق است میان جواز و اقدام؛ یعنی لازمه جایز بودن عملی، اقدام به آن نیست. پس با این فرضها هم باید گفت که امام حسین (ع) علم به شهادت داشت، نه عزم بر شهادت. اختلاف در یک کلمه است، بلکه در یک حرف، ولی موجب حرفهایی بسیار شده است.
نظریه حداکثری نویسنده نیز این است که به گواهی تاریخ، امام حسین (ع) به هدف تشکیل حکومت (اقامه امامت یا اعاده خلافت) قیام کرد. این نظریه کلام رایج شیعه که علم امام را نامحدود میداند و بر آن است که او میدانست موفق به تشکیل حکومت نمیشود، با تاریخ در تعارض است. تاریخ میگوید امام به طرف کوفه و برای اقامه حکومت میرفت، اما کلام میگوید امام به طرف کربلا میرفت و میدانست به کوفه نمیرسد. در این تعارض میان تاریخ و کلام، سه گزینه وجود دارد و هر گروهی به راهی رفتهاند:
یکم. عدهای به ظاهر، جانب کلام را گرفته و تسلیم گزارشهای تاریخی نشدهاند. سید ابن طاووس و بسیاری دیگر در این شمارند و معتقدند امام حسین (ع) به قصد شهادت قیام کرد.
دوم. معدودی جانب تاریخ را گرفتهاند و علم امام را محدود میدانند. شیخ مفید و سید مرتضی از این گروه هستند و معتقدند امام حسین (ع) به قصد حکومت هجرت کرد.
سوم. عدهای قائل به جمع شدهاند و میگویند امام از طریق علم غیب میدانست که در عاشورای سال ۶۱ به شهادت میرسد ولی این علم، تأثیری در عمل ندارد و تکلیفآور نیست و آن حضرت موظف بود که به همان علم عادی خویش عمل کند. این گروه، میان علم و قصد امام، تفکیک قائل میشوند و برآنند که آن حضرت، ضمن علم به زمان شهادتش، قصد تشکیل حکومت کرد. علامه مجلسی و علامه طباطبایی در این شمارند و باید آنها را به لحاظ تاریخی از قائلان نظریه حکومت دانست و به لحاظ کلامی، از قائلان به علم نامحدود امام.
این نویسنده از میان گزینههای فوق، نظریه اول را مخدوش میداند و نظریه دوم یا سوم را درست میشمارد. نویسنده معتقد است که داوری قاطع درباره یکی از دو نظریه اخیر، منوط به این است که حدود علم امام را چقدر بدانیم؛ به هر حال، وجه مشترک این دو نظریه آن است که امام حسین (ع) به قصد برپایی حکومت قیام کرد.» (ص ص. ۲۱-۱۹)
منبع:مهر