۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۵ : ۰۶
عقیق:پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) پس از نامگذاری نخستین دختر زهرا(سلام الله علیها) او را از باب تقوا به همسر خویش «خدیجه (سلام الله علیها)» شبیه میدانست(1) . این بار فرزند صلح حدیبیه، زینت پدر، پس از امام حسن مجتبی(علیهالسلام) و امام حسین(علیهالسلام) سومین فرزند خاندانی شده است که پدرش نخستین اصحاب از نظر دیانت و شجاعت و نیز مادرش تنها فرزند پیامبر(صلی الله علیه و آله) که صاحب اولاد است و به معنای واقعی کلمه زهراست، زنی قدیس و گوهری میان دو مرد مقدس دیگر، قداستی که به واسطه عزت الهی و احترام در عرش به آنان تنفیذ شده است.
خوی علوی زینب (سلام الله علیها)
زینب (سلام الله علیها) در گیر و دار ماجرای فدک و سخنرانی زهرای اطهر(سلام
الله علیها) هفت سال بیشتر نداشت، اما چه در فهم این دختر خردسال بود که
«شیخ صدوق» مؤلف «علل الشرایع» در فصل علل شرایع
و اصول الاسلام (جلد دوم
– صفحه 236) سلسله حدیث خطبه فدک را با چند واسطه از زینب بنت
علی(علیهالسلام) روایت میکند، تا آنجا که محدث بزرگ صدر اسلامی «عبدالله
بن عباس بن عبدالمطلب» واقعه روز حق خواهی حضرت
زهرا (سلام الله علیها)، حق
قانونیاش را از دختر خردسالی به نام «زینب ِ عقیله» نقل مینماید. (2) ذهن
ملکوتی فرزند زهرا(سلام الله علیها) و خون ِ جوشان علی (علیهالسلام) در
رگهای عقیله بنی هاشم زینب کبری(سلام الله علیها) تنها چیزی است که سبب
میشود، ابن عباس ِ محدث و مفسر، مانند کودکان تازه به مکتب رفته در پای
کرسی درس زینب (سلام الله علیها) بنشیند. بنابراین «عبدالله بن جعفر طیار»
باید بود تا همسر زینبی شود که زبان علی(علیهالسلام) در کامش، شجاعت
علی(علیهالسلام) در کردارش و خوی علوی در مرامش بود. نقل است فرزند شهید
غزوه موته (جعفر طیار) در انفاق و کرامت در میان عرب کم نظیر بود. آری! چه
انفاقی از آن بالاتر که فرزندان رشیدت را که عمری آینه تو بودهاند، به
قتلگاهی بفرستی که سرحلقه آن بدترین دژخیمان روزگار و دکان داران دیانت
اموی بودند. از واقعه عاشورا سخن بسیار گفته شده است، اما عمق فاجعه آنجاست
که شرایط و فضای جامعه استبداد زده و در بند نیرنگ و ریا و مذهب سالاری
دروغین اموی چنان وخیم بود که شاعر عرب زبانی [مشهور به عوف ازدی] میگوید:
«یُصَلی عَلَی المَبعوُتِ آل ِ هاشِمٍ و یُعزی بَنوُهُ اِن ذالعَجیبُ»؛ از
شگفتیهای روزگار ما این است که حکومت بیداد و سپاهیانش بر پیامبر هاشمی و
برگزیده بارگاه خدا با زبان و شعار درود و سلام نثار میکنند، خود را از
امت او و هواداران دین و آیین او جا میزنند، اما در میدان عمل، فرزندان
ارجمند او را میکشند و کودکان و زنان حرم او را به اسارت میبرند، آیا این
از عجایب روزگار نیست؟
پیامآور عدالت
زینب (سلام الله علیها) داغدیده و مُصر در مورد احقاق حق از دست رفته در
کربلا و روشنگری جامعه سیاه مذهب گونه فرزندان نابغههای عرب [استعاره
حضرت امیر (علیهالسلام) از خاندان بنی امیه] چونان سینه ستبر و سرفراز در
پیشانی کاروان به کوفه وارد شد که «بشیر بن خزیم اسدی» میگوید: «دختر
فرزانه اسدالله را دیدم که چون کاروان سالاران غارت شده به کوفه وارد شد،
بحق قسم بالاتر از او در زنان از علم و سخنوری عفت و عظمت ندیده بودم».(3)
آری! زینب(سلام الله علیها) هنر سخنوری و مواجهه با دین ابزاران را خوب
آموخته بود؛ شبهای کوفه و غربت خلیفه مسلمین در سالهای آخر، خلیفه ای که
دیگر نه عمار، نه مالک، نه سلمان و نه هیچ صحابی دیگری در کنارش نمانده بود
و همه در صفوف رستگاران عالم ایستاده بودند. در وهم کوی و برزن شهر صد
دالان کوفه هنوز که هنوز است، نام غریب علی(علیهالسلام) بر قلب شکسته
دیوارها حک شده است، هنوز که هنوز است، چشم در حسرت مانده بشر به دنبال
حضرت، کیسه خرما و نان، پیام آور عدالت و قله علم الهی و آینه تمام نمای
انسان کامل میگردد.
آیا جز حسن و حسین(علیهما السلام) و زینب(سلام الله علیها) در این بیداد،
کسی آزادگی و سلوک را میتواند به آدمیان بیاموزد؟ چرا باید در عجب بود از
زنی که با سخن خود از کوفه بیداد تا شام کفر آلود را لرزاند؟ در حالی که
مادرش سپیدریشان قریشی را در مسجد النبی مبهوت صفات محمدی خود کرد و پدری
که چشم فتنه خوارج نهروانی را کور نمود. نقل است که در میان غوغای بازگشت
وجدان به حافظه لحظه ای «اشبه الرجال کوفی»، زینب(سلام الله علیها) دست
خویش را به نشانه امر به سکوت بالا برد، مردم را خاموش کرد و فرمود: ستایش
میکنم پروردگار جهانیان را و درود میفرستم بر نیای گرانقدرم، آخرین پیام
آوران محمد مصطفی و اما بعد، ای کوفه، ای مردم کوفی، ای نیرنگ بازان و
پیمان شکنان! این شمایید که به اندوه وارده بر ما گریه میکنید؟ امید دارم
که اشکهای شما نخشکد و شیون و فریادتان آرامش نگیرد. وصف شما کوفیان چون
وصف زنی است که رشتههای خود را پس از تابیدن و ساختن، دگر باره از هم
گسیخت و پنبه کرد. شما ایمانتان را بازیچه کردید، شما دنیاطلبان جز
خودخواهی و لاف و گزافه گویی چیزی ندارید و جز چاپلوسی کنیزکان تملق باف و
سخن چینی چه سرمایهای دارید؟(4)
معلمی که جز زیبایی ندید
زینب(سلام الله علیها) آنان را چون گیاهانی که در لجنزار رشد میکنند،
خطاب کرد و یا شبیه زر و سیمی مانند نمود که برای آذین کردن گور مردگان
استفاده میشوند. زینب (سلام الله علیها) میفرماید: «ای تبار کوفی! به حال
خود بگریید و بسیار بگریید؛ زیرا شما با دنبال روی از خلیفه فاسقتان سبب
رسوایی و ننگ تاریخ هستید.» در این اثنا پس از بلند شدن خطبه حضرت، علی بن
حسین(علیهالسلام) خطاب به عمه خود فرمود (5):
«عمه جان! آرام باش و سکوت اختیار کن که تو خود دانشمندی هستی که معلمی ندیده و فهمیده ای هستی که تو را فهم اکنون نیاموختهاند»
معلمی که جز زیبایی در روز عاشورا ندید، زمانی که فرزند «زیاد» او را سخن
پرداز خواند؛ خطاب به او فرمود: ای پسر مرجانه! مرا با سخن پردازی و سخن
سازی چه کار؟ بیدادی که در حق خاندان رسالت رفته است، از کجا میگذارد من
سخن بگویم و شراره دل را بپراکنم.(6). زینب(سلام الله علیها) چنان در
مفاهیم توحیدی قرآن، حکیم بود که در برابر ظلم و بیداد بتِ بد شکل
اموی«یزید بن معاویه» و برهان وی که چنان میاندیشید، خداوند به او عزت و
به خاندان اهل بیت(علیهم السلام) ذلت بخشیده است، کلام وحی را به یاد
میآورد و میفرماید: آن کسانی که کفر ورزیده و راه بیداد در پیش گرفتند،
گمان نبرند که اگر ما به آنها مهلت میدهیم و بی درنگ کیفرشان نمی کنیم،
به سود آنان است. هرگز ! ما به آنان مهلت میدهیم تا بر گناهانشان بیفزایند
و برایشان عذابی رسوا کننده و خوار کننده خواهد بود.
زینب(سلام الله علیها) هر چه بود، میراث برجای مانده از تفکری بود که سخنی
برهان اندودتر از وحی را بر خود روا نمی داشتند و سر سپاری بر
آستان کفر و ظلم را دور از شان و کرامت انسانی خود میدانستند، در برابر
تیرگی روزگار تافته جدا بافته نبودند و از همه بر بیداد نا اهلان بلاکش تر
شدند. بر اساس قرابت با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به دنبال القاب و
اوصاف نبوده و بر تختهای نرمینه بافته شده روی جهالت مردم هم عصرشان
ننشستند. اینان طنابهای آویخته از آسمانند که چه بر آنها ملت ها چنگ زنند
و چه بر اثر کبر و غرور از آنها روی برگردانند، از هدایت گری آنها ارزنی
کم نمی شود، سراج هایی میان ظلمت تنهایی و نادانی بشر بر خویشتنند و ثقل
مقابل و هم کفو آیات هستی ساز کتابی هستند که جرعه جرعه بر سینه حضرت محمد
(صلی الله علیه و آله) ریخته شد.
پی نوشت:
1. خصائص الزینبیه، جزایری ،صفحه 15
2. مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی به ترجمه سید هاشم رسول محلاتی، صفحه 98
3. السیره النبویه، ابن هشام، جلد ۳، صفحه۷۲
4. مختصر لهوف، سید بن طاووس به ترجمه علی کرمی، صفحه 222
5. ریاحین الشریعه، ذبیح الله محلاتی، جلد 3 صفحه 54
6. مختصر لهوف، سید بن طاووس به ترجمه علی کرمی، صفحه 224