۱۴ خرداد ۱۴۰۳ ۲۷ ذی القعده ۱۴۴۵ - ۴۸ : ۰۳
- واکنش آیت الله رئیسی به شعر صف اول+فیلم
- نغمه ساز / نوبت دوم/ مروری بر آثار ماندگار حاج سیدمحمد جوادی
- علت علاقه ویژه زنجانی ها به آیت الله رئیسی/ اخلاص و صفای باطن ایشان مشهود بود
- ولایت پذیری محض و پیگیری امور مردم از بارزترین ویژگی های رئیس جمهور شهید بود
- نغمه ساز / نوبت اول/ مروری بر آثار ماندگار حاج حیدر توکلی
آیهها و آینهها
طلب آمرزش برای اموات و خیرات کردن برای آنان که حقیقتاً دستشان از دنیا کوتاه است و آرزوی بازگشت به این دنیا و فرستادن حتی یک صلوات را دارند از وظایف ماست که موجب گشایش در زندگیمان نیز میگردد.
عقیق:آیه:
خداوند متعال در قرآن میفرماید:
رَبَّنَا اغْفِرْ لی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنینَ ابراهیم/41
پروردگارا من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را بیامرز
آینه:
حکایت؛ مرحوم محدث زاده نقل کرده است: وقتیکه پدرم در نجف اشرف فوت کردند، ما چیزی نداشتیم که برای آن مرحوم احسان و اطعام بدهیم، من و برادرم قرار گذاشتیم که بعدازظهر هر پنجشنبه به نوبت هر کدام یک کاسه با یک کوزه آب سرد برداریم و در صحن حضرت امیرالمؤمنین (ع) به زوار آن حضرت آب بدهیم و ثوابش را نثار پدر کنیم تا بدین وسیله احسانی به پدرمان کرده باشیم. مدتی این کار را انجام دادیم تا اینکه یک شب جمعه پدرم را در خواب دیدم که به سویم میآید ولی زبانش از دهانش آویزان است و رنگش پریده و حال پریشانی دارد، من باعجله از او استقبال کردم و جویای حالش شدم. گفت: فرزندم از تشنگی ناراحتم. عرض کردم: پدر جان الآن میروم و برایت آب میآورم. ایشان فرمود: من از آن آب کوزه صحن حضرت امیرالمؤمنین (ع) میخواهم، در این هنگام بیدار شدم. آن روز که جمعه بود برادرم را ملاقات کردم و پرسیدم دیروز آب به زوار دادی؟ گفت: متأسفانه مسامحه کردم و آب ندادم، من خواب شب گذشته را برایش نقل کردم و او بسیار ناراحت شد.1
پی نوشت:
1. با اقتباس و ویراست از کتاب شگفتیهای برزخ
منبع:حوزه
خداوند متعال در قرآن میفرماید:
رَبَّنَا اغْفِرْ لی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنینَ ابراهیم/41
پروردگارا من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را بیامرز
آینه:
حکایت؛ مرحوم محدث زاده نقل کرده است: وقتیکه پدرم در نجف اشرف فوت کردند، ما چیزی نداشتیم که برای آن مرحوم احسان و اطعام بدهیم، من و برادرم قرار گذاشتیم که بعدازظهر هر پنجشنبه به نوبت هر کدام یک کاسه با یک کوزه آب سرد برداریم و در صحن حضرت امیرالمؤمنین (ع) به زوار آن حضرت آب بدهیم و ثوابش را نثار پدر کنیم تا بدین وسیله احسانی به پدرمان کرده باشیم. مدتی این کار را انجام دادیم تا اینکه یک شب جمعه پدرم را در خواب دیدم که به سویم میآید ولی زبانش از دهانش آویزان است و رنگش پریده و حال پریشانی دارد، من باعجله از او استقبال کردم و جویای حالش شدم. گفت: فرزندم از تشنگی ناراحتم. عرض کردم: پدر جان الآن میروم و برایت آب میآورم. ایشان فرمود: من از آن آب کوزه صحن حضرت امیرالمؤمنین (ع) میخواهم، در این هنگام بیدار شدم. آن روز که جمعه بود برادرم را ملاقات کردم و پرسیدم دیروز آب به زوار دادی؟ گفت: متأسفانه مسامحه کردم و آب ندادم، من خواب شب گذشته را برایش نقل کردم و او بسیار ناراحت شد.1
پی نوشت:
1. با اقتباس و ویراست از کتاب شگفتیهای برزخ
منبع:حوزه