۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۴ : ۰۵
عقیق:دیدار با خانواده شهید قدیر سرلک از شهدای قرآنی مدافع حرم مقصد این هفته جامعه قرآنی بود و هیأتی متشکل از علی قاسمآبادی، میلاد تاجزاده، رامین بهرامی قاریان قران کریم، حسن محمدی مدیرعامل اتحادیه تشکلهای قرآنی، رحیم قربانی رئیس سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ و نماینده شورای توسعه فرهنگ قرآنی و اصحاب رسانه جهت عرض ادب خدمت خانواده شهید رسیدند.
نان حلال پدر عاملی برای عاقبت بخیری فرزندان
در ابتدای دیدار مادر شهید به وصف فرزندش پرداخت و گفت: همسرم کارگر بود و با نان حلال او فرزندان را بزرگ کردیم. هر بار که از سر کار به منزل میآمد قدیر جلوی پای پدر میایستاد و دستان روغنی پدر را میبوسید. میگفت: من به این دستها افتخار میکنم.
حفظ قرآن با کمک ترتیل استاد پرهیزکار
پس از استخدام در سپاه 18 ماه به تبریز برای آموزش رفت و هنگامی که بازگشت دو جعبه پراز نوارهای ترتیل استاد پرهیزکار با خود آورد. قرآن را گوش میداد و میخواند و گویا به حفظ آیات الهی مشغول بود.
خیلی به او وابسته بودم و هرگاه میخواست به مرخصی بیاید متوجه آمدنش میشدم یکبار حدود ساعت 3 بامداد از بیتابی و دلتنگی قدیر به خیابان رفتم و بلافاصله قدیر را دیدم که در حال آمدن به خانه است. گفتم: منتظرت بودم، گفت: از کجا میدانستی به مرخصی میآیم، گفتم: به من الهام شده بود که میآیی.
متولد 13 شهریورماه سال ۶۳ بود و 13 آبان ماه سال 94 در سوریه شهید شد. وابستگی من به قدیر به حدی بود که هیچگاه گمان نمیکردم بتوانم لحظهای دوری او را تحمل کنم اما خدا صبر عجیبی به من عنایت کرد و با این مصیبت کنار آمدم.
یک بار به سوریه اعزام شد و چندی بعد بازگشت، البته به ما نگفته بود که به سوریه میرود. گویا مشکل آپاندیس پیدا کرده بود و بعد از عمل جراحی گفتم: نذر کردهام تو را به مشهد ببرم، گفت: مادر دو هفته به مأموریت میروم بعد بازمیگردم و به مشهد میرویم.
اعزام به سوریه بدون اطلاع خانواده
قبل از اعزام به ما گفت: که به سمنان برای آموزش نیروها میرود اما راهی سوریه بود. چند روز بعد زنگ زد و گفت: تا 10 هفته نمیتوانم بیایم و اگر تا 10 هفته بشمارید باز خواهم گشت. از این حرف او بسیار ناراحت شدم و گفتم: اگر به ما رحم نمیکنی حداقل به همسرت رحم کن. 9 هفته گذشت و بازنگشت. چند روز بعد یک آشنا به منزل ما آمد و گفت: یکی از دوستان قدیر را در سوریه دیده است، گویا میخواستند من را برای خبر شهادت قدیر آماده کنند. گفتم: قدیر سمنان است و سوریه نیست. بعد همه اقوام به منزل ما آمدند و آرام آرام خبر شهادت فرزندم را به من دادند.
بازگشت پیکر شهید درست درروزی که وعده داده بود
جالب است من در مفاتیح هرروز یک علامت میزدم تا 10 هفتهای که قدیر برای بازگشت وعده داده بود را حساب کنم و درست در پایان هفته دهم پیکر قدیر بازگشت.
بسیار شوخطبع، خاکی و شاد بود. به بیتالمال بسیار اهمیت میداد و هیچگاه از خودرو سازمانی و وسایل سازمانی برای کارهای شخصی استفاده نمیکرد. بسیار وفادار بود، گاهی به منزل ما میآمد و به ما سرکشی میکرد. برای او میوه میآوردم یک میوه بر میداشت و میگفت: این را میبرم با همسرم بخورم.
در ادامه پدر شهید به بیان خصوصیات فرزندش پرداخت و گفت: قدیر جوان بسیار با ادب، مهربان و خوبی بود و با شهادت عاقبت بخیر شد. امانتی بود از طرف خدا که از ما گرفت. هرچند داغ اولاد بسیار سخت است اما به رضای خدا راضی هستیم.
پدر شهید: پسر دیگرم در جریان فتنه ۸۸ به شهادت رسید
متأسفانه یک فرزند دیگرم را هم حدود 6 سال پیش در جریان فتنه 88 از دست دادم. در درگیری با آشوبگران مادهای در دهانش پاشیدند که به شدت بیمار شد و از دست رفت. حتی از سپاه آمدند و گفتند: که فرزند شما شهید شده است، اما گفتم: نیاز به ثبت شهادت نیست اگر شهید باشد خداوند اجرش را میدهد.
شهید سرلک: همسر اولم کار من است
همسر شهید سرلک نفر بعدی بود که به بیان خصوصیات این شهید عزیز پرداخت و گفت: همسرم به کارش بسیار تعصب داشت، هنگامی که به خواستگاری من آمد، گفت: همسر اول من کارم است و دغدغههای بسیاری در این زمینه دارم. در این ایام 6 سال زندگی مشترک بیشتر در مأموریت بود و کمتر در خانه حضور داشت.
احساس میکنم این سفر آخر من است
اردیبهشتماه سال 94 به سوریه اعزام شد و مدتی بعد بازگشت. شهریورماه دوباره برای اعزام آماده شد و به من گفت: احساس میکنم این سفر آخر من است و طلب حلالیت کرد. گفتم: من با حضرت زینب معامله کردهام که شما سالم بازگردی از این حرفها اگر بزنی راضی به رفتنت نمیشوم، گفت: اگر روز قیامت با حضرت زهرا(س) روبروشوی میتوانی پاسخش را بدهی؟ رفت و 63 روز بعد شهید شد.
به قرآن علاقه زیادی داشت و معانی آیات را در زندگی به کار میبست. قبل از ازدواج چند جزء از قرآن را حفظ کرده بود اما بعد از ازدواج به دلیل مشغلههای زیاد وقت حفظ کردن قرآن را نداشت اما قرائت قرآن هرشب در دستور کار ما بود.
برخلاف چهره جدی و خشنی که داشت، بسیار شاد، خندان و شوخ طبع بود به شهید کاظمی ارادت زیادی داشت و حرفهای این شهید عزیز را الگوی خود قرار داده بود.
در رشتههای تکواندو و فولکنتاک مقام داشت
ورزشکار بود و در رشتههای تکواندو و فول کنتاک مقام کسب کرده بود. در وصیت نامهاش توصیه کرده بود که راه شهدا را ادامه دهیم و نباید شهدا تابلوی خانه ما باشند.
روزی که پیکر شهدای غواص را آوردند تازه از سوریه آمده بود و آپاندیس عمل کرده بود اما با وجود زخمهای تازه عمل درخواست کرد که به استقبال شهدا برویم.
خواهر شهید سرلک آخرین نفری بود که برای حاضران به وصف برادرش پرداخت و در این زمینه گفت: برادرم بسیار فرد توانایی بود او در همه زمینههای علمی، ورزشی، فنی، تحصیل و ... نمونه و الگو بود و در کارهای خیر و عامالمنفعه بسیار فعال بود.
آرزوی شهادت از ۱۳ سالگی
از حدود 13 سالگی آرزوی شهادت داشت و غسل شهادت میکرد. به قرآن علاقه داشت و مشغول حفظ آیات الهی بود و چند جزء قرآن را هم حفظ کرده بود.