۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۲ : ۰۸
مرگ، از نظر قرآن امرى وجودى است; يك انتقال و عبور از جهانى به جهان ديگر است و لذا در بسيارى از آيات قرآن، از «مرگ» تعبير به «توفى» شده كه به معناى بازگرفتن و دريافت روح به وسيله فرشتگان است. در بعضى آيات، مرگ، صريحاً مخلوق خدا شمرده شده است: (الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيَوة)[1]; كسى كه مرگ و زندگى را خلق كرد.
در روايات اسلامى تعبيرهاى مختلفى درباره حقيقت مرگ آمده است: امام جواد(ع) مى فرمايد: هُوَ النَّومُ الَّذى يَأْتيكُمْ كُلَّ لَيْلَة اِلاّ اَنَّهُ طَويلٌ مُدَّتُهُ، لا يَنْتَبِهُ مِنه اِلاّ يَوْمَ القِيامَةِ;[2] مرگ همان خوابى است كه هر شب به سراغ شما مى آيد، جز اين كه مدتش طولانى است و انسان از آن بيدار نمى شود تا روز قيامت! از اين كه در مباحث مربوط به برزخ آمده كه حالت اشخاص در برزخ متفاوت است، مى فهميم كه مرگ فنا و نابودى نيست.[3]
*مفهوم حيات و مرگ از ديدگاه قرآن كريم
در تعبيرهاى معمولى، موجود داراى حيات و زنده به چيزى گفته مى شود كه نمو، تغذيه، توليد مثل و جذب و دفع و احياناً حس و حركت داشته باشد، ولى معناى واقعى حيات عبارت است از: «علم» و «قدرت» و در حقيقت با علم و قدرت، موجود زنده از غير زنده تشخيص داده مى شود، امّا نمو، حركت، تغذيه و توليد، لازمه حيات نيست، بلكه لازمه موجودهاى ناقص و محدود است. حيات در قرآن كريم به زندگى عادى انسان، حيوان و نبات، حيات دينى و ايمانى و به حيات آخرت اطلاق شده است. (مريم، 31; انبياء، 30; نحل، 65; يس، 70; انعام، 122; فجر، 24 و ...)
«موت» در مقابل «حيات» است. پس نبود هر حياتى مرگ خواهد بود. اصطلاح رايج مرگ عبارت است از: انتقال از جهانى به جهان ديگر، نه فنا و نيستى. بنابراين امر وجودى است و مخلوق خداوند مى باشد. خداوند در اين باره مى فرمايد: (اَلَّذى خَلَقَ المَوتَ والحَيوةَ لِيَبلُوَكُم اَيُّكُم اَحسَنُ عَمَلاً)[4]; او كسى است كه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد.
از ديدگاه قرآن حيات واقعى، حيات آخرت است. آن جا سراسر حيات است و مرگى نيست، ولى حيات دنيا همراه با مرگ است.[5]
تفاوت موت، فوت و وفات
براى دانستن فرق سه واژه «موت، فوت و وفات» كافى است كه معانى استفاده شده آنها را در قرآن بدانيم و با هم مقايسه كنيم: «فوت» به دو معنا در قرآن به كار رفته است: الف) از دست دادن: (لِّكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُم)[6]; [اين را بدانيد]تا بر آن چه از دست شما رفته اند اندوهگين نشويد. ب) به معناى اختلاف و اضطراب: (الَّذِى خَلَقَ سَبْعَ سَمَـوَات طِبَاقًا مَّا تَرَى فِى خَلْقِ الرَّحْمَـنِ مِن تَفَـوُت فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِن فُطُور);[7] همان كه هفت آسمان را طبقه طبقه بيافريد. در آفرينش آن[ خداى]بخشايشگر هيچ گونه اختلاف [و تفاوتى] نمى بينى. باز بنگر، آيا خلل [و نقصانى]مى بينى؟
وفات و توفى به معناى گرفتن تمامى يك چيز به كار رفته است.[8]
موت در معانى گوناگونى در قرآن آمده است:
الف) در مقابل قوه ناميه موجود در انسان، حيوانات و نباتات;[9]
ب) از بين رفتن قوه احساس;[10]
ج) از بين رفتن قوه عاقله (جهل);[11]
د) براى تشبيه هر امرى كه زندگى را تيره كند (موت در اين معنا غير حقيقى است و به صورت مجاز به خاطر شباهت، به مرگ حقيقى اطلاق مى شود);[12]
هـ ) به معناى خواب;[13]
و) در مقابل حيات و از بين رفتن قوه حيوانى و جدايى روح از بدن.[14]
آيا قرآن كريم، روح و جان را يكى مى داند؟ ـ البته منظورم معناى روح نيست ـ اگر يكى است، پس چرا حيوانات با انسان ها فرق دارند؟ و اگر دوتاست، آيا انسان هر دو را داراست؟ در اين صورت آيا بدن بدون روح، ولى با جان، ممكن است؟ چرا هنگام خواب روح مى رود، ولى انسان زنده است؟
روح و جان به يك معنا است. واژه روح، عربى و واژه جان، فارسى است. آن چه ميان دانشمندان اختلاف است درباره روح و نفس است كه آيا اين دو يك چيزند يا دو حقيقت مى باشند. خداوند متعال مى فرمايد: (وَ يَسْـَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى)[15]; و درباره روح از تو مى پرسند، بگو: روح از [سنخ] امر پروردگار من است.
كلمه «روح» در لغت، به معناى نفس و مبدأ حيات است كه موجود جاندار به وسيله آن، قادر بر احساس و حركت مى شود.[16]
قرآن كريم در برخى آيات، روح و نفس را يكى مى داند و با اشاره به قبض ارواح توسط فرشتگان، مى فرمايد: (اللَّهُ يَتَوَفَّى الاَْنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَ الَّتِى لَمْ تَمُتْ فِى مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِى قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الاُْخْرَى إِلَى أَجَل مُّسَمًّى إِنَّ فِى ذَ لِكَ لاََيَـت لِّقَوْم يَتَفَكَّرُونَ)[17]; خداوند ارواح را هنگام مرگ، به تمامى باز مى ستاند و ارواحى را كه نمرده اند، هنگام خواب مى گيرد; سپس ارواح كسانى كه فرمان مرگشان را صادر كرده است، نگه مى دارد و ارواح ديگرى را[ كه بايد زنده بمانند] باز مى گرداند، تا سرآمدى معيّن. در اين امر نشانه هاى روشنى است براى كسانى كه انديشه مى كنند!
خداوند در آيه فوق، با تعبير «توفّى» درباره قبض روح و جان انسان ها سخن مى گويد و روح و نفس را به يك معنا گرفته است.
*مراتب روح درموجودات
روح در تمام موجودات زنده موجود است، ولى مراتب آن متفاوت است.
مرتبه اى از روح كه در گياهان وجود دارد، «روح نباتى» نام دارد و مرتبه اى از روح كه در حيوان ها موجود است، نفس سيّاله يا روح حيوانى نام دارد. مرتبه اى از روح كه در انسان وجود دارد، نفس ناطقه انسانى نام دارد. انسان داراى مراتبى از روح است كه اگر بُعد حيوانى پيدا كند، «نفس اماره بالسوء» مى شود و اگر بُعد انسانى به آن داده شود، «نفس لوامه» يا «مطمئنه» يا «راضيه» و «مرضيه» و ... مى گردد. در امامان معصوم روحى وجود دارد كه به آن «نفس قدسيه» گفته مى شود، كه نسبت آن به نفس ناطقه انسانى همانند نسبت نفس ناطقه انسانى به نفس سيّاله حيوانى است.
روح حيوانى و نباتى به مجموعه اى از نمو، تغذيه، توليد مثل، حس و حركت اطلاق مى شود. انسان نيز داراى روح حيوانى و نباتى است.
افزون بر آن، روحِ انسان مستقل است و گاهى به اين بدن مادى تعلق مى گيرد و گاه از آن جدا مى شود. «روح» انسان ها نيز مراتبى دارد. برخى از انسان ها داراى روح شريف و قوى هستند و بعضى نيز از روحى ضعيف ـ در بُعد انسانيت ـ برخوردارند.[18]
*فلسفه مرگ چيست؟
فلسفه و هدف مرگ و حيات، آزمايش انسان است: (تَبَـرَكَ الَّذِى بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَىْء قَدِير * الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيَوةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ)[19]; پربركت و زوال ناپذير است كسى كه حكومت جهان هستى به دست او است و بر همه چيز قادر است. همان كسى كه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد و او شكست ناپذير و بخشنده است.
زندگى انسان در دنيا محدود است و هر حياتى با مرگ همراه خواهد شد، در اين جا نخستين سؤالى كه پيش مى آيد، اين است كه هدف از اين حيات و مرگ چيست؟ قرآن مجيد در آيه شريف، نخست آفرينش مرگ و حيات را به عنوان نشانه اى از قدرت بى پايانش معرفى مى كند، سپس مى فرمايد: هدف از اين آفرينش آزمايش حسن عمل است، آزمايشى كه به معناى پرورش انسان ها و هدايت آنها به سوى مسير قرب پروردگار است.[20]
*چگونگی جدایی روح از بدن هنگام خواب
از ديدگاه قرآن حقيقت انسان به روح اوست. اگر روح نباشد، انسان به جسم بى حركت و مرده تبديل مى شود; همان گونه كه هنگام مرگ روح از بدن جدا مى شود، در موقع خواب هم روح از بدن جدا مى شود، با اين تفاوت كه در موقع مرگ ارتباطش به طور كامل قطع مى شود و به بدن برنمى گردد، امّا در موقع خواب ارتباطش كاملا قطع نشده، بلكه كم مى شود و دستگاه درك و شعور از كار مى افتد و چون ارتباطش به طور كامل قطع نشده به همين خاطر قسمتى از فعاليت هايى كه براى ادامه حيات بدن ضرورت دارد; مانند: ضربان قلب و گردش خون و فعاليت دستگاه تنفس و ... ادامه مى يابد. و چون روح انسان در هنگام خواب از بدن جدا مى شود، (شبيه حالت مرگ) و با حواس ظاهرى ارتباط ندارد، حقايق بيشترى را درباره آينده و يا امور پنهانى درك مى كند و اين امر، اساس رؤياهاى صادقه را تشكيل مى دهد.[21] امّا چگونگى جداشدن روح از بدن هنگام خواب، براى ما قابل درك نيست.
تفاوت خواب و مرگ چيست؟ آيا انسان به هنگام مردن مانند خواب رفتن، چيزى را درك مى كند؟
در دو قسمت به پاسخ پرسش مى پردازيم: الف) مردن مثل خواب است; ب) همان طور كه انسان در خواب متوجه چيزهايى است، در مرگ و پس از مرگ نيز متوجه چيزهاى بيشترى مى شود.
در مورد قسمت اوّل، اين توضيح لازم است كه مرگ و خواب، شباهت بسيارى به هم دارند، ولى يك تفاوت عمده و اساسى ميانشان هست كه آنها را از هم متمايز مى سازد و آن اين كه خداوند هم در مرگ و هم در خواب روح انسان را قبض مى كند، امّا در مرگ ديگر روح به بدن باز نمى گردد و دستگاه مغز آدمى تعطيل مى شود، ولى در خواب، فقط بخشى از دستگاه مغز تعطيل مى شود و روح دوباره به بدن باز گردانده مى شود: (اللَّهُ يَتَوَفَّى الاَْنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَ الَّتِى لَمْ تَمُتْ فِى مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِى قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الاُْخْرَى إِلَى أَجَل مُّسَمًّى)[22]; خداوند ارواح را به هنگام مرگ به تمامى باز مى ستاند و ارواحى را كه نمرده اند نيز به هنگام خواب مى گيرد; سپس ارواح كسانى را كه فرمان مرگ آنها را صادر كرده، نگه مى دارد و ارواح ديگرى را [كه بايد زنده بمانند]تا سرآمد [وقت]معيّنى باز مى گرداند.
به اين ترتيب، روشن مى شود كه خواب برادر مرگ و شكل ضعيفى از آن است. از امام جواد(ع) سؤال شد مرگ چيست؟ فرمود: مرگ همان خوابى است كه هر شب به سراغ شما مى آيد، جز اين كه مدّتش طولانى است و انسان از آن بيدار نمى شود تا روز قيامت.[23]
در مورد قسمت دوم سؤال، بايد چنين توضيح داد: چنان كه انسان در خواب چيزهايى را متوجه مى شود، پس از مرگ نيز در مقياس وسيع تر مسائل را مى فهمد. وقتى انسان مى ميرد، پرده از مقابل چشمان او كنار مى رود و عالَمى فراتر از عالم دنيا را مشاهده مى كند. در آن عالَم، محدوديت هاى اين عالم وجود ندارد و زمان و مكان در آن جا مطرح نيست. زندگى آخرتى در مقايسه با زندگى دنيايى، بسيار عميق تر و پر دامنه تر است; قرآن كريم در اين مورد مى فرمايد: (وجاءَت سَكرَةُ المَوتِ بِالحَقِّ ذلِكَ ما كُنتَ مِنهُ تَحيد * ونُفِخَ فِى الصّورِ ذلِكَ يَومُ الوَعيد * وجاءَت كُلُّ نَفس مَعَها سائِقٌ وشَهيد * لَقَد كُنتَ فى غَفلَة مِن هـذا فَكَشَفنا عَنكَ غِطَـاءَكَ فَبَصَرُكَ اليَومَ حَديد)[24]; و سرانجام سكرات [و بى خودى در آستانه] مرگ، حقيقت را[ پيش چشم او] مى آورد[ و به انسان گفته مى شود] اين همان چيزى است كه تو از آن مى گريختى و در صور دميده مى شود; آن روز، روز تحقق وعده وحشتناك است. هر انسانى وارد محشر مى گردد در حالى كه همراه او حركت دهنده و گواهى است. [به او خطاب مى شود] تو از اين صحنه [و دادگاه بزرگ] غافل بودى و ما پرده را از چشم تو كنار زديم و امروز چشمت كاملا تيزبين است.
آيا روح انسانى كه در خواب است مى تواند به روز قيامت برود؟
روح انسان مى تواند در خواب اخبار قيامت و آينده دور را به دست آورد و از آن جا خبر گيرد. از برخى آيات قرآن استفاده مى شود كه پاره اى از خواب ها انعكاسى از آينده دور يا نزديك است. آيات 36 تا 43 سوره يوسف، رؤياى پيغمبر اكرم(ص) كه در سوره فتح آيه 27 آمده و خواب حضرت ابراهيم(ع) كه در سوره صافات آيه 102 آمده، از جمله اين آيات است. از اين آيه ها استفاده مى شود كه دستگاه گيرنده حساس روح آدمى، از طريق ارتباط مرموزى، مى تواند از حوادث آينده خبر آورد. خواب در اسلام حركت روح به سوى عالم ارواح شمرده شده است. روح انسان در عالم خواب، قالب مثالى (برزخى) به خود مى گيرد و به پرواز در مى آيد و عوالمى را سير مى كند كه در بيدارى ميسر نيست; اين آگاهى بستگى به تكامل روحى افراد دارد، لذا تنها بعضى از ارواح به آنها آگاه مى شوند; همان گونه كه براى برخى از اولياى خداوند متعال در بيدارى نيز چنين چيزى ممكن مى باشد.
رسول اكرم(ص) بنابر آن چه در روايت معراجيه آمده است، در عالم بيدارى و از نزديك، بهشت و جهنم را مشاهده فرمودند.[25]
پی نوشت:
[1] ملك، آيه 2.
[2] بحارالأنوار، ج 6، ص 155.
[3] ر.ك: تفسير نمونه، ج 22، ص 261 ـ 264.
[4] ملك، آيه 2.
[5] سيد على اكبر قرشى، قاموس قرآن، ج 2، ص 210 ـ 212; تفسير نمونه، ج 2، ص 192.
[6] حديد، آيه 23.
[7] ملك، آيه 3; ر.ك: فيروز آبادى، بصاير ذوى التمييز فى الطائف الكتاب العزيز، ص 217.
[8] سجده، آيه 11 و ... ; الميزان، ذيل آيه.
[9] فرقان، آيه 49.
[10] مريم، آيه 66.
[11] انعام، آيه 122.
[12] آل عمران، آيه 119.
[13] زمر، آيه 42.
[14] آل عمران، آيه 185; زمر، آيه 30; ر.ك: فيروز آبادى، بصاير، همان، ص 338 ـ 536.
[15] اسراء، آيه 85.
[16] ر.ك: راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ماده روح.
[17] زمر، آيه 42.
[18] ر.ك: الميزان، ج 13، ص 191 ـ 196; ناصر مكارم شيرازى و همكاران، پيام قرآن، ج 5، ص 279 ـ 305.
[19] ملك، آيه 1 و 2.
[20] همو، پيام قرآن، ج 5، ص 430 ـ 439.
[21] م. سيدمحمدباقر همدانى، ترجمه الميزان، ج 17، ص 407 ـ 408; ج 11، ص 369 ـ 372; تفسير نمونه، ج 19، ص 476 ـ 484.
[22] زمر، آيه 42.
[23] بحارالأنوار، ج 6، ص 155; ر.ك: تفسير نمونه، ج 22، ص 261 ـ 263 و ج 5، ص 272 ـ 273.
[24] ق، آيه 19 ـ 22.
[25].ر.ك: الميزان، ج 11، ص 268، نشر اسلامى; تفسير نمونه، ج 19، ص 476 ـ 484; ناصر مكارم شيرازى، معاد و جهان پس از مرگ، ص 266 ـ 297; احمد زمرّديان، حقيقت روح، ص 196،203.
*پرسمان قرآنی معاد
منبع:حوزه