۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۸ : ۱۴
*متن گفتار
بی شک انسان چون حس می کند که مستظهر به غیب و مطمئن به خدا و متکی به مطلق است، احساسی نیرومندی می کند و علم، صنعت، نظام اجتماعی و اقتصادی، فلسفه، هنر و تجربه های دیگر را چون آفریده ها و ابزار به کار می گیرد؛ با اطمینان و ارامش به زندگی ادامه می دهد. این از نظر تربیتی اثر فراوان و بزرگی دارد.
ایمان به غیب در زندگی انسان ضروری است. انسان زندگی مادی دارد و نیک می دانیم که همه چیز در جهان مادی نسبی و تغییرپذیر است. و طبیعت تغییر، بی ثباتی است، در حالی که انسان در زندگی نیاز به ثبات دارد. مثلا علم همواره در حال تکامل است و تکامل طبیعتا به مفهوم دگرگونی است. اگر آدمی در زندگی به علم تکیه کند و به علم ایمان بیاورد و تنها به آن اعتماد کند، همان گونه که علم تغییر می کند. انسان نیز احساس تغییر و ناپایداری می کند. این انسان نمی تواند به یافته ای اطمینان و تکیه کند. زیرا آنچه امروز درباره آن کشف می شود، چه بسا فردا درست نباشد و آنچه امروز درست نیست فردا صحیح باشد. پس نه می تواند به چیزی اطمینان کامل داشته باشد و نه می تواند چیزی را کاملاً رد کند، صنعت و تکنولوژی و تشکیلات انسانی نیز این گونه ا ند، بلکه سازمان های اجتماعی و اقتصادی وهمه قوانین وضعی که زاده فکر بشر است نیز چنین هستند. از جمله فلسفه و تمام اندیشه های انسانی هم نتیجه فکر و تجربه های انسانی است. همه یافته ها در حال تکامل اند و تغییرپذیر و ناپایدار. پس نمی توانند تکیه گاه و سبب اعتماد و آسودگی انسان در زندگی باشند.
حرکت در زندگی
انسان نیاز مبرمی به ارتباط با چیزی ثابت دارد تا ثبات یابد و در زندگی حرکت کند و آن را به حرکت درآورد. نمی گوییم انسان به جمود و سکون احتیاج دارد، بلکه نیاز دارد تا بر مبنایی استوار تکیه کند، تا از علم و دیگر دستاوردهای بشری به شیوهای پیشرفته استفاده کند. همان گونه که علم و صنعت و نظام های گوناگون نمی توانند جانشین ایمان به خدا شوند، ایمان به خدا نیز به تنهایی نمی تواند در جایگاه علم و صنعت و درمان و نظام ها بنشیند. انسان در زندگی از نقطه ثابتی میآغازد. اما نقاط تغییر پذیراز انسان آغاز می شوند نه انسان از آنها پس نبود ایمان به غیب نگرانی همیشگی در زندگی انسان ایجاد می کند. قرآن کریم در این باره می فرماید: «آلابذکرالله تطمئن القلوب» آگاه باشید که دل ها به یاد خدا آرامش می یابد. رعد (۱۳)،۲۸).
این گونه است که درمی یابیم هنگامی که انسان ایمانش را به غیب از دست می دهد احساس نگرانی می کند. به خصوص آنگاه که تحول فزونی و تکامل سرعت می یابد، نگرانی هر روز بیش از روز دیگر می شود. در زمانه ما که سرعت تحول شدت یافته است، انسان نیاز شدیدتر و قوی تری به وجود مطلق دارد.
ایمان به غیب رکن اساسی دین
ایمان به غیب، در حقیقت رکن اساسی دین است. فرق است میان دین و علم، اگرچه هماهنگ و همکار باشند. همین طور میان دین و فلسفه و میان دین و تکنولوژی و میان دین و علم اخلاق نیز تفاوت وجود دارد. ویژگی اساسی دین غیبی بودن آن است. ایمان به غیب اصل اول دین است و حتی اصول و فروع دین، هر قدر که علمی و منطقی و پیشرفته و نزدیک با عقل بشر باشد، باز هم غیبی است. و این بدان علت است که ایمان به غیب تنها اصلی است که انسان را در زندگی اش استوار می دارد. تکیه کردن به علم، یا فلسفه، صنعت، اخلاق، تجربه یا هر چیز دیگری که ساخته بشر است، او را به راحتی و آرامش نمی رساند. چون علم، فرهنگ، فلسفه یا هنر ذاتاً کامل نیست ولی انسان همواره در حال تکامل است و علم و صنعت و اخلاق و تجربه او روزافزون است و در هر تکامل، سستی و ناپایداری است، چرا که اگر امروز درمانی برای مرضی یا علتی برای معلولی یا راهی برای کشفی می یابیم یا وسیله ای برای حل معضلی اجتماعی یا ساختاری برای اصلاح امور اقتصادی و اجتماعی به دست می آوریم، چه بسا همه آنچه امروز آن را کامل می پنداریم فردا به چیز جدیدی درباره آن یا مشابه آن می رسیم. این، یعنی ایمان و اطمینان و یقین به این امور علمی و هنری و فلسفی و قانونی، ایمانی نسبی است. ما بدانها اعتماد می کنیم چون این بهترین درمانی است که بشر تا کنون به آن دست یافته است. به این ساختار اعتماد می کنیم چون بهترین روشی است که بشر در تجربه خود تاکنون به آن رسیده است. بسا آنچه امروز آن را مفید می پنداریم، فردا دریابیم که به زیان ماست. این طبیعت همه دستاوردهای بشری است. بنابراین اعتماد مطلق انسان به دستاوردها و ساخته های خود ممکن نیست. و این به تعبیر دین بت پرستی است و هیچ یک از اینها جای «الله» را نمی گیرد. اطمینان و اعتماد تنها بر مطلق همیشگی ثابت فراگیر و جاودان ممکن است و این تنها خداست. قران کریم می فرماید:«... الا بذکر الله تطمئن القلوب ». بی شک انسان چون حس می کند که مستظهر به غیب و مطمئن به خدا و متکی به مطلق است، احساسی نیرومندی می کند و علم، صنعت، نظام اجتماعی و اقتصادی، فلسفه، هنر و تجربه های دیگر را چون آفریده ها و ابزار به کار می گیرد؛ با اطمینان و ارامش به زندگی ادامه می دهد. این از نظر تربیتی اثر فراوان و بزرگی دارد. انسان نباید امور نسبی را جای خدا و مطلق قرار دهد. از اینجا به این اصلی می رسیم که علم و صنعت و تجربه های بشری هر چند تکامل یابند، نمی توانند در نفس انسان جای الله را بگیرند. خدا در پس خاطر انسان قرار گرفته است، ولی علم از جانب انسان صادر می شود و به سوی زندگی رهنمون است. پس انسان میان خدا و آفریده های خود قرار دارد. انسان مخلوق خداست که برای خود افریده ها و ساخته ها و تجربه هایی دارد. الله در زندگی انسان جایگاهی دارد که هیچ چیز دیگر نمی تواند جانشین آن شود. اگر انسان بخواهد علم، صنعت، نظام یا تجربه را جانشین الله کند در پریشانی همیشگی به سر می برد. این همان حالت درونی است که انسان معاصر در آن به سر می برد و شایسته است با این فرموده خداوند مخاطب قرار گیرد که: «... قال اتعبدون ما تنحنون»؛ چرا که انسان که مخلوق خداست، علم و فلسفه و تجربه را خلق می کند. بنابراین ایمان به غیب در زندگی انسان نقشی اساسی ایفا می کند که نمی توان از آن بی نیاز بود.