۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۹ : ۰۷
مرد عرب در حالی که از تعجّب حیرت زده شده بود با عجله بلند شد و به منزلش رفت و پس از مدّتی بازگشت و در مقابل آقای قاضی مؤدبانه نشست. مرحوم قاضی دو انگشت سبابهاش را به دو شقیقه پیشانی آن مرد گذاشت و به قرائت دعا مشغول شد و در این مدّت مدام اشک چشمان آقای قاضی بر محاسن سفیدش میریخت؛ طولی نکشید دعا تمام شد و مرد عرب به منزلش رفت. من دیگر او را ندیدم تا اینکه چند روز بعد در صحن حرم مطهّر او را ملاقات کردم و از نتیجه دعا پرسیدم. او گفت: وقتی به منزل بازگشتم دیدم همسرم سالم و تندرست بیدار شده و از خطر مرگ رهایی یافته و مشغول امورات منزل است!
پی نوشت:
کتاب اسوه عارفان – ص 166
منبع:تسنیم