۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۴ : ۰۷
آنچه در ادامه می آید چکیده ای از بخش دوم و پایانی بیانات حجت الاسلام و المسلمین محمدعلی جاودان در جلسه اخلاق هفتگی است که به نقل از پایگاه خبری ایشان منتشر می شود.
جنس شیطان دزد است
اگر آدم پاک و پاکیزه باشد، هیچ کس بر او ولایت ندارد. هیچ کس زورش نمی رسد. هیچ کس ها. قرآن دارد می گوید. وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ. بالاسر و آن ولیّ مهربانی که بالای سر متقیان است خدای تبارک و تعالی است. خدای تبارک و تعالی به چه چیز من احتیاج دارد؟ خب به هیچ چیز احتیاج ندارد. به عمر من احتیاج دارد که عمر من را بگیرد؟ نه. به جوانی من احتیاج دارد که جوانی من را بگیرد؟ نه. اما دشمن احتیاج دارد. نه اینکه احتیاج دارد. اصلا دزد است. جنسش دزد است. شیطان. خود شیطان جنسش دزد است. شما می گویی ظالم. ظالم یعنی دزد. اگر دولت ظالم باشد، مال مردم را غارت می کند. غارت می کند. باز عجیب است. نادرشاه. نادرشاه افشار. آقا شاه ایران. شوشتر را محاصره کرده و قتل عام کرده. شهر را قتل عام کرده. قتل عام کرده. اصلا نمی فهمم یعنی چه. اصفهان را قتل عام کرده. می گوید از سرها تپه می ساختند. عکس هایش هست. مثلا مثل اهرام مصر یک چنین جایی درست می کردند و سر بریده را همینطور تا بالا می چیدند. یعنی چه؟ بعد هم مرحوم آقای شیخ محمد تقی بافقی سر زن و بچه رضا شاه داد زد. به سپهبد امیراحمدی تلفن زدند که از خرم آباد بیاید. که از کجا بیاید. که از کجا بیاید. اینها آمدند. بیرون دروازه قم متوقف شدند. شاه هم از تهران به آنجا رفت. تا کجا غضب کرده. توپ خانه های لشکر ایران، ارتش ایران رو به قم است. می خواهند چکار کنند؟ شهر قم را بکوبند. بخاطر اینکه آقای آقا شیخ محمد تقی داد زده که چرا سر لخت به حرم حضرت معصومه آمدید؟ چرا احترام حضرت معصومه را شکستید؟ همین. کاری نکرده. حالا یک کسی آمد واسطه شد و کاری نداریم و دیگر نمی خواهیم اسم آنها را ببریم. آمده. پادشاه این کشور است. خجالت نمی کشی؟ شهری که در تحت قدرت توست. می خواهد با توپ خانه شهر را تخریب کند. آن نمونه های قبلی را هم که عرض کردیم. ظالم اگر بر سر کسی مسلط شود، از او می دزدد. حالا مثال ما شیطان است. شیطان جوانی ما را می دزدد. ساعات عمر ما را می دزدد. مثلا من را می نشاند پای یک مسابقه فوتبال. چند ساعت؟ نود دقیقه. حالا اگر دو تا مسابقه باشد چطور؟ دنیا را می گیرند. آقا یعنی چه؟ عمر من را می دزدد. جوانی من را حرام می کند می رود. چقدر از ماها جوانی مان را حرام کردیم؟ حالا آنهایی که جوانی شان گذشته. آنهایی که الان در جوانی هستند و دارند حرام می کنند. دزد است. آن کسی که آمده در گوش ما حرف می زند، دزد است. آمده جوانی را دزدی کند. قوت جوانی را. شما قوت داری. کمرت دیگر درد نمی کند. پایت از کار نیفتاده. می توانی راه بروی. مثلا در اربعین امام حسین می توانی این هشتاد کیلومتر را پیاده راه بروی. هر قدمش، یک حج و یک عمره. دو حج و دو عمره. تا نود حج و نود عمره. مگر می شود حساب کرد؟ من اگر پیاده بروم یک چنین سودی می برم. نمی توانم. دیگر نمی توانم. یک کاری می کند که پای من از کار بیفتد. آن دشمن انقدر دشمن است. دشمن شیطان ها. حالا ظالم های دیگر هم کارشان فقط دزدی است. چون دزد هستند ظالم اند دیگر. راحتی ما را می دزدند. جوانی ما را می دزدند. عمر ما را می دزدند. پول ما را می دزدند. زن و بچه ما را می دزدند. و و و. اما اگر آدم پاکدامن باشد و هیچ ظلمی در زندگی اش نباشد، اگر آدم هیچ ظلمی در زندگی اش نباشد، هیچ کس زورش به او نمی رسد. فقط خدای متعال ولی اوست. ولی این آدم فقط خدای متعال است.
ولی خدا همیشه منتظر است دست تو را بگیرد
خدای متعال به چه چیز ما احتیاج دارد؟ به هیچ چیز. او می دهد. نمی گیرد. اگر ولی ما خدا شود، او فقط می دهد. اصلا می گردد یک کسی دستش بزرگ تر باشد و در دست بزرگ تر بیشتر بریزد. فقط تنها این ولیّ است یا بفرمایید اولیاء او. اولیاء او هم همینطور اند. امیرالمومنین با ما. امام زمان با ما. همه اش منتظر است که تو دستت را به سوی او دراز کنی و او مرحمت کند. یک ذره به تو احتیاج دارد؟ نه. به تو احتیاج دارد که به تو بدهد. یعنی از این نظر. نه به من احتیاج دارد که از من بگیرد. به من احتیاج دارد که به من بدهد. خب. صلاح آدم چیست؟ صلاح آدم این است که از زیر بار ظلم ظالمان و از زیر بار ولایت ظالمان بیرون بیاید. برود زیر بار ولایت الهی که آنجا هیچ چیز از آدم نمی ستانند. فقط به آدم می دهند. بخشش می کنند. فقط می دهند. دائما دارد فریاد می زند بیشتر بیا. بیشتر بیا.
دعای زیبایی که آیت الله بهجت سفارش می کرد
یک وقت هایی یک دعاهایی از مرحوم آیت الله بهجت برایتان عرض کردیم. البته کسی گوشش بدهکار نبود. ایشان می فرمود که، البته روایت خیلی خوبی در اصول کافی است؛ فرمودند در صبح سه بار این دعا را بخوانید که در روایت دارد که این جزء اسرار آل محمد صلي الله علیه و آله وسلم است. اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ. درع یعنی زره. فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ یعنی زره استوار. زره مستحکم و استوار. من را در زره مستحکم و استوار خودت قرار بده که الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرید. که آن کسانی را که می خواهی در آن قلعه یا بفرمایید زره وارد می کنی. سه بار. حالا ایشان می گفت این را اینطوری بخوانید. به صورت جمعی بخوانید. اللَّهُمَّ اجْعَلْنِا. خدایا ما را. ما را در زره مستحکم خویش قرار بده که هرکس را که بخواهی در آن قرار می دهی. بعد می فرمود هرکس مسلمان است. هرکس ظاهرا مسلمان است، همین هایی که در کوچه و بازار راه می روند. نماز هم نمی خواند. روزه هم نمی گیرد. اما مسلمان است. اگر بپرسی می گوید مسلمانم. اینها ظاهرا مسلمان اند. اینها را هم در همین دعا بیاور. آنقدر آدم بزرگ می اندیشد. آن وقت به تعداد آدم هایی که اینطورند و مسلمان اند، می توانیم بگوییم یک میلیارد و نیم مسلمان اند دیگر؛ به این تعداد برای تو دعا نوشته اند. برای یک میلیارد آدم دعا کردی. خب اگر به اندازه یک نفر دعا کنی، به اندازه یک نفر به تو می دهند. گفت دستت را بیشتر بیاور. حالا ایشان دستش را بیشتر می آورد. به اندازه یک میلیارد و نیم آدم دعا می کرد. حالا ما این یک دانه را می دانیم. دیگر بقیه اش را [نمی دانیم.] مثلا یک وقت یک کسی گفته بود برای ما دعا کنید. فرموده بود من مسلمان های چین را هم دعا می کنم. اصلا ما یاد مسلمان های چین نیستیم. چین پنجاه میلیون مسلمان دارد. یک جوری دهان شان را بسته اند که. اللَّهُمَّ اجْعَلْنِا فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرید. یک وقتی ما نماز مغرب عشاء را خدمت ایشان خوانده بودیم. ایشان رفتند طرف منزل. آن وقت کسی چندان نمی دانست ایشان چکاره است. من برای خدمت شان دنبال شان رفتم. احتمالا شب جمعه بود. هنوز انقلاب نشده بود. در راه که داشتیم می رفتیم، فرمودند که صبح ها این دعا را بخوان. اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ. بعد یک بار، دوبار تکرار کردند و یاد من ماند. شاید هم خواستند که یاد من بماند. حالا من بخواهم شما یادتان بماند که به درد نمی خورد که. همت کنید می ماند. ایشان یک دعایی هم در سجده آخر می کردند. اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد. یک آیه دیگر بود نظیر این. می فرمودند وَافعَل بِنا ما أنتَ أهلُهُ وَ لا تَفعَل بِنا ما نَحنُ أهلُهُ. صلوات را می گفتند و این ادامه اش می شد. وَافعَل بِنا ما أنتَ أهلُهُ وَ لا تَفعَل بِنا ما نَحنُ أهلُهُ. یعنی خدایا آنجور با ما رفتار کن که تو سزاروار آن هستی. آنطور که تو سزاواری. خب او کریم است دیگر. سزاوار چیست؟ به کرم و مرحمت. آنطور که ما سزاوارش هستیم با ما رفتار نکن. من ظالم هستم. هیچ جور خوب با من سزاوار نیست. تو به آنجور که من سزاوار هستم با من رفتار نکن. آنجور که خودت سزاواری. این دعا را هم برای چه می کردند؟ این دعا را ما نمی دانیم. نگفتند. آن را شنیدیم. گفته اند. مثلا دیدیم. این دعا را هم قاعدتا برای همه می کردند. خب اگر کم دعا کنی، خودت باختی. سبحان ربی الاعلی را می گویید. بعد صلوات می فرستید. بعد هم وَافعَل بِنا ما أنتَ أهلُهُ وَ لا تَفعَل بِنا ما نَحنُ أهلُهُ.
قوانین قرآن همیشگی است
حالا اینها را به چه مناسبت گفتم؟ آن که می خواستم عرض کنم این آیه دومی است. إِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ. حالا قسمت دومش دیگر یادم نیامد. عرض می کنیم همه مردم آنطور که شایسته هستند، بر سر آنها کسانی حکومت خواهند کرد. وقتی قرآن یک حرفی می زند یعنی قانون قطعی است. مردم آنطور که شایسته هستند و لایق اند، کسانی بر سرشان حکومت خواهند کرد. امروز می شود نشود؟ نمی شود. این قانون همیشگی است. حالا ما چه کار کنیم که برای یک چیز بهتری لایق شویم؟ همت کنیم. هیچ کس کوتاهی نکند. هیچ کس کوتاهی نکند.
انحرافی که بعد از رحلت پیامبر (ص) پیش آمد
خب. بحث اخلاقی. ما کاملا بحث اخلاقی کردیم. اگر شما خوب باشید، هیچ کس نمی تواند به شما ظلم کند. هیچ کس. حالا سوال. پس امام حسین چه؟ چه؟ چطور بدترین، بدترین شخصیت های تمام عالم بر سرش زور گفتند. بدنش را تکه تکه کردند. چرا؟ خودش خواسته بود. خودش اجازه داده بود. چرا؟ چون می دانست اگر او کشته شود، بنای این ظلم فرو می ریزد. بنای کدام ظلم؟ خود یزید؟ نه. خود یزید دو سه سال دیگر عمر کرد. آن ظلم یزید. آن. آن ظلم یزید با شهادت حضرت حسین تخریب شد. این بحثش مفصل است. من هم یک جزوه نوشته ام که اگر دلتان خواست گیر بیاورید. به نام عاشورا. در آن عرض کرده ام که چگونه است. اینهایی که بعد از پیغمبر بر مسند قدرت نشسته بودند، کم کم خدا شدند. پیغمبر شدند و خدا شدند. چطور پیغمبر شد؟ آن آقای، آن آقای شماره دو. او گفت که پیغمبر این را حلال کرده من حرام می کنم. خب تو چکاره ای که حرام می کنی؟ پیغمبر حرام نکرده. خدا حرام کرده. خدا حرام کرده. خدا فقط خبرش را به پیغمبر داده و پیغمبر خبرش را به مردم داده. پیغمبر چه کاره است آقا؟ پیام بر است. پیام بر.
من در زوایای قلب تو گشته ام و دیده ام چقدر علی (ع) را دوست داری
پیغمبر چقدر امیرالمومنین را دوست داشت؟ هیچ کس را به اندازه امیرالمومنین دوست نداشت. اما چون امیرالمومنین را دوست داشت ایشان را گذاشت جای خودش؟ نه. قرآن - در آیه 67 سوره مائده- چه می گوید؟ يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ برو به مردم بگو. تبلیغ. وظیفه اش تبلیغ بوده. حالا اصلا ماها نمی توانیم دوستی های آنها را اندازه بگیریم ها. اندازه اش دست ماها نیست. چون آنقدر دریا دریا. سینه اش، قلبش گشاده است. سراسر این قلب پر است. می گویند در معراج صدایی که خدای متعال دارد با پیغمبرش صحبت می کند، صدای امیرالمومنین است. خدایا این تویی که با من سخن می گویی یا علی است که با من سخن می گوید؟ فرمود که من در زوایای قلب تو گشته ام. دیدم تو هیچ کسی را به اندازه علی دوست نمی داری. من با آن زبان با تو سخن گفتم. تو انس بگیری. انس بگیری. خب. اما خودش.. برای اینکه امیرالمومنین را سر دست بلند کند، اصلا نیم قدم هم نمی رود. نیم قدم هم راه نمی رود. یک نوک... هرچه خدا. خدا گفت. يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ. اصلا از دست اینها می ترسید. قرآن گفت دیگر. وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ. خدا از این دشمن ها حفظت می کند. دشمن ها خیلی قهار بودند. می خواهم یک لفظ دیگر بگویم که خجالت می کشم بگویم. عینا آن امروزی ها همانطورند. خدا گفته. چشم. پس نه این که پیغمبر فرموده و حلال کرده و من حرام می کنم. پیغمبر حرام نکرده. خدا حرام کرده. پیغمبر گفته. اگر خدا حرام کرده، تو مقابل خدا می ایستی. یعنی خدا به کنار، من. آمدی چکار کردی؟ دقت کنید. بر مسند خدایی نشسته ای. کسی که این حرف را می زد، بر مسند خدایی نشسته بود. حالا وقتی که به یزید رسید، می گفت بروید کعبه را خراب کنید، چون من می گویم. پسر پیغمبر را با همه خانواده اش قتل عام کنید، چون من می گویم. یعنی کار خلیفه به جایی رسیده است که... این خلفا به جایی رسید که یکی قرآن را گذاشت و تیر و کمان را خواست. با تیرکمان قرآن را زد. اصلا نمی شود بگوییم ها. نمی توانیم کارهای اینها را توضیح دهیم. اینها آمده اند بر جای خدایی نشسته اند. بر جای خدایی. چرا این را گفتیم؟ شما نخوابید. اگر من یادم می رود، من با کم و زیادش روزی بیست تا قرص می خورم. ما بکوشیم. بکوشیم. بکوشیم. هرچه می توانیم شخص اصلح را [پیدا کنیم] اگر همت کنید، آن حکومتی که بر سر شما خواهد آمد، حکومت صالحان خواهد شد. اگر. خب. بگذریم. آخر هم آیه اش را به دست نیاوردیم. ایشان آیه را گفت. [در آیه 129 سوره انعام می فرماید:] وَكَذَلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضًا بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ. یک قانون. اینچنین ما ولایت می دهیم به بعضی و پاره ای از ظالمان بر بعضی دیگر. حواس تان پیش من باشد. وَكَذَلِكَ نُوَلِّي. اینچنین. نولی فعل چیست؟ متکلم مع الغیر. در زبان فارسی می گویند متکلم مع الغیر؟ نمی گویند. وَكَذَلِكَ نُوَلِّي. یک قانون آقا. من دارم یک قانون برای شما می گویم. من. ما یعنی خدای متعال. ما ولایت می دهیم، حکومت می دهیم، قدرت می دهیم به بعضی از ظالمان بر بعضی دیگر. آنجا گفتند إِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ. اینجا می گوید ما. ما ولایت می دهیم. آخر چرا این کار را می کنی خدایا؟ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ. به خاطر کاری که خودشان کردند. کوتاهی کردند. ببینید بعد از پیغمبر، بعد از پیغمبر مردم نشستند در خانه. چرا نشستید در خانه؟ سکوت کردید. خیلی آدم های خوبی هم بودندها. بعدها هم وقتی که امیرالمومنین بر مسند قدرت نشست، آنها هم آمدند کمک. به امیرالمومنین ارادت داشتند. اما چرا آنجا نبودید. اگر بیست تا از شما بودید، آنها نمی توانستند. تعداد آدم هایی که داخل خانه شدند را اسم برده اند. تا حدود دوازده سیرده نفر اسم دارند. ظاهرا چهل نفر نبوده. مقداری که می دانیم و در تاریخ عدد و اسم و نام و نشان دارند، حدود دوازده سیزده نفر بودند. خب اگر شما بیست سی نفر می آمدید و امیرالمومنین تنها نمی ماند، می توانستند خانه اش را بسوزانند؟ نمی توانستند بسوزانند. می توانستند امیرالمومنین را به زور ببرند؟ نمی توانستند به زور ببرند. از همه بدتر...
منبع:شبستان