درباره مصطفی باقری شهید مدافع حرم
رفت تا محافظ حریم زینب(س) شود
ساحل عباسی : عبدالله باقری متولد ۲۹ فروردین سال ۱۳۶۱ بود؛ متولد روز ارتش. خیلی از ما او را در دیدارهای رسمی و عکسهای دکترمحمود احمدینژاد دیدهایم. شهید عبدالله باقری در بخشی از دوران خدمتش محافظ رئیس جمهور دولت دهم بود. او جوانی بود که شاید خیلی از جوانها آرزو میکردند موقعیت او را میداشتند و حسرت تنومندی قامت و موقعیت کاری او را میخوردند، اما او همه اینها را گذاشت و رفت تا تنش به تربتی معطر شود که عزیز دل حسین(ع) در آن خفته است.
عقیق:مصطفی باقــری برادر عبدالله درباره این شهید چنین میگوید: اهل خانه و خانواده بود. بیحضور خانواده مسافرت نمیرفت، حتی وقتی متأهل شد دوست داشت مسافرت را با همه خانواده برود. از این رو سعی میکرد با برنامهریزی و جلب نظر اعضای خانواده همه را دور هم نگاه دارد و در کنار خانواده به مسافرت برود تا همه اعضای خانواده در کنار هم آرامش را تجربه کنند. دوری از خانواده را تاب نمیآورد، بسیار مؤدب بود و با احترام و گذشت با همه رفتار میکرد، اما در رفتار با خانواده بخصوص مادرهمیشه بسیار متواضع بود و دستبوس مادر. مادرم همیشه میگفت عاقبت بخیر شوی. شاید ورای گریههای امروز مادر، عبدالله پهلوان ما عاقبت بخیر شده است از آن دعای مادر...
از سال 83 محافظ دکتر احمدینژاد شد
شهید عبدالله باقری علاقه خاصی به ورزش داشت؛ علاقهمند به کوه نوردی، فوتبال و پرورش اندام بود، از این رو ورزش در زندگی او بسیار اهمیت داشت. مصطفی باقری برادر شهید از نحوه ورود او به سپاه و حضورش در تیم حفاظت میگوید: برادرم از سال 1379 وارد سپاه شد. چند وقت بعد از آن با توجه به وضعیت و آمادگی جسمیاش وارد تیم حفاظت شد. حفاظت را از زمانی آغاز کرد که دکتر محمود احمدینژاد شهردار تهران بود. این حفاظت از سال 1383 آغاز شد تا زمانی که دکتر احمدینژاد نامزد ریاست جمهوری ایران شد. حفاظت از رئیس جمهور وقت ایران نیز از فعالیتهایی بود که شهید عبدالله باقری برعهده گرفت، تا زمانی که قصد رفتن به سوریه جدی شد. برادر شهید عبدالله باقری از علاقهمندی شهید به فعالیتهای نظامی و پلیسی میگوید و اینکه همین مسأله موجب شد او عضو تیم حفاظت از بالاترین مسؤول اجرایی کشور شود. وی میگوید: قبل از هجده سالگی وارد سپاه شد و چون اندام و هیکل ورزیدهای داشت، توجه مسؤولان تیم حفاظت را جلب کرد؛ چون عبدالله کمتر سخن میگفت و بیشتر میاندیشید، شخصی مطمئن بود که مسؤولان بتوانند به او اعتماد کنند. شهید عبدالله باقری با ورود به حفاظت و طی کردن دورههای ویژه، قرار بود در تیم حفاظت مسؤولی غیر از آقای احمدینژاد قرار بگیرد اما قرعه این گونه رقم خورد که وی باز هم محافظ رئیس جمهور دوره نهم و دهم شود.
با رضایت و اصرار شخصی عازم سوریه شد
میگویند مسؤولانش به هیچ عنوان اجازه رفتن به سوریه را به شهید عبدالله باقری نمیدادند. علیرغم تلاشها و اصرارهای زیاد شهید باقری، مسؤولان بالادستی به دلیل شغل خاص او و دورههایی که دیده بود، همچنین اعتمادی که به ولایتمداری و صداقت عبدالله باقری داشتند، تمایلی به رفتن او به سوریه نداشتند، اما او آنقدر اصرار کرد که دل رؤسا و بالادستیهایش نرم شد. او بالاخره موفق شد داوطلبانه پا در راهی بگذارد که انتهایش بهشت بود برای فرو رفتن در آرامشی شگفتانگیز؛ بهشت او را صدا میکرد....
اسفند سال93 عبدالله باقری اولین سفرش را به سوریه انجام میدهد.
مصطفی باقری برادر شهید در اینباره میگوید: به یاد دارم به برادر گفتم بعد از محرم به سوریه برو و محرم امسال را با بچه محلها برای امام حسین(ع) سینه بزن و عزاداری کن. شهید گفت: برای امام حسین(ع) در سوریه باید سینه زد چون امسال میخواهند حرم خواهرش را ویران کنند، اینک فرصتی است که یک بار دیگر کربلا خلق کنیم و زینب را از دست یزیدیان نجات دهیم.
مادر مرا تقدیم اهل بیت(ع) کن
مادر راضی به رفتن عبدالله که اولین فرزند است، نمیشود؛ او برای راضی کردن دل مادرش میگوید: مادر جان! اگر فردای قیامت حضرت زهرا(س) از شما بپرسد هیچکدام از پنج فرزندت را برای حفاظت از مزار بی بی زینب کبری(س) به سوریه نفرستادی آیا جوابی برای خانم داری؟ پس خدمتگزاری به خانم فاطمه زهرا چه میشود؟ شهید عبدالله باقری به مادرش میگوید خمس پسرهایت من هستم، از پنج پسرت مرا تقدیم اهل بیت کن مادرم. شهید عبدالله دو دختر دارد؛ محدثه یازده ساله و زینب، ملوسک کوچولوی بابا چهار و نیم ساله... اما زمان رفتن به خانواده اجازه بدرقه تا دم در را نمیدهد، شاید موهای بافته و چشمهای زینب کوچولویش پایش را سست کند و نتواند سربند یا زینب را به سر ببندد و پشت به دنیایی کند که همچنان بر خانواده عصمت و طهارت سخت میگیرند...
قبل از رفتن نگران خانواده است و از برادر میخواهد عمویی کند برای برادرزادههایش.
آقا گفت: جوان عاقبت به خیر شوی
عشق به حضرت زینب و اهل بیت(ع) تنها عاملی بود که عبدالله باقری را به سوی سوریه کشاند، او معتقد بود اگر ما از حریم اهل بیت و ناموسمان در سوریه دفاع نکنیم یقیناً حرامیان داعشی بعد از تخریب حرم حضرت زینب(س) راه ایران را در پیش میگیرند. بنابراین حضوردر سوریه، دفاع از اهل بیت و شهروندان مسلمان ایرانی و سوری است. شهید باقری عاشق ولایت بود، به گونهای که برادرش میگوید: او خود را خادم مقام معظم رهبری میدانست و زمانی که در تیم حفاظت بود، سه چهار بار به دستبوسی حضرت آقا رفت و همیشه برای خانواده از ابهت و جذبه خاص مقام معظم رهبری تعریف میکرد. گویا در یکی از دیدارها مقام معظم رهبری دست بر سر شهیدعبدالله باقری کشیده میفرمایند: جوان انشاء ا... عاقبت بخیر شوی. براستی دعای رهبر انقلاب، عبدالله جوان ما را در جوانی عاقبت بخیر کرد.
«آقا را تنها نگذارید» این اولین و آخرین جملهای بود که شهید عبدالله درباره رهبری همیشه میگفت و از خانواده و دوستان میخواست که از خون شهدا و بیانات مقام معظم رهبری حفاظت کنند و تا پای جان، جان را برای رهبری و آرمانهای امام و شهدا به خدا تقدیم کنند.
منبع:قدس