نگاهی به موضوع نفاق در اسلام
نقش یادگارها و آقازادهها در تاریخ اسلام
نزدیکان اهل بیت علیهم السّلام یا نقاط حسّاس تاریخ اسلام را به خطر انداختند و یا از خطر حفظ کردند. چون خواصّ تأثیرگذار هستند. همواره در طول تاریخ هم ضربه را از خواص خوردیم و هم برای ما راه نجات بودند.
عقیق: یکی از نقاطی که همواره در طول تاریخ بخشهای زیادی از زحمات رسول خدا(ص) را به هدر داده و بیشترین ظلم را نسبت به اهل بیت ایشان روا داشته است، جریان کسانی است که خود را به عنوان اهل بیت نبی مکرم اسلام(ص) معرفی کرده و در پس این نام انحرافات زیادی به جریان اصیل امامت وارد کرده اند. در این خصوص حجت الاسلام کاشانی در سخنان اخیر خود در دانشگاه امام صادق به بحثی با موضوع «معبر نفوذ؛ یادگارها و آقازاده هاو نقش آنها در تاریخ اسلام» پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
ضربههای نفاق بر شخصیت پیامبر(ص)
در جریان نفاق چون منافق به همراه سایرین یک جا زندگی و رفت و آمد میکند از قدرت نفوذ بسیاری بالایی برخوردار است. خصوصاً در مسائل فرهنگی، که منافق در این مسائل از روش عرفسازی استفاده میکند. در جریان نفاق به دنبال ایجاد وجاهت هستند و باید رفتار آنها باورپذیر بشود، لذا سعی میکنند از افرادی که عضو خانوادهی اسلامی هستند استفاده می کنند. در طول تاریخ حرفهایی را که میخواستند به اسم اسلام در تخریب اسلام بزنند از کسانی که آشنا محسوب میشدند گفته شده است. بیش از 95 درصد توهینها به شخصیت اخلاقی رسول خدا، از زبان عایشه گفته شده است. چون اگر دیگران به پیغمبر (ص) اکرم توهین میکردند به عنوان سابّ النّبی تلقی میشد و مردم با آنها برخورد میکردند، امّا وقتی همسر پیامبر بگوید ما اینطور عمل کردیم و این اتّفاق رخ داد برای همه باورپذیر میشود و به این صورت در زبان عامه مردم پخش می شود. از این جهت معبر نفوذ است.
در موضوع افراد منتسب به بیوت معتبر و مهم، مثل همسر پیغمبر، و فرزند خلیفهی اسلامی و ... باید به چند نکته توجّه کرد؛
اول؛ حفظ احترام
نکتهی اوّل که بسیار مهم است حفظ احترام است. شیعه و سنّی این موضوع را قبول دارد. چه شد که سیّد الشّهدا (ع) میفرمایند: من را قبول ندارید –چون ناصبی بودند- ولی آیا من پسر پیغمبر هستم یا نیستم؟ آیا جز من فرزند پیغمبری روی زمین وجود دارد یا ندارد؟ همچنین در احادیث داریم: «الْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ» [1] اگر میخواهید به یک نفر احترام بگذارید به فرزندان او احترام بگذارید. سرّ احترام به سادات همین است. از همین جهت به معمّم احترام میگذارند و میگویند لباس پیغمبر بر تن او است، شخص حقیقی مهم نیست لذا حفظ حرمت لازم است.
دوم؛ حفظ احترام لزوما به معنای دادن مسئولیت نیست/ محدودیت فعالیت های سیاسی و اجتماعی در صورت عدم صلاحیت
حضرت امیرالمومنین علی (ع) در ماجرای جنگ جمل که چندین هزار کشته در پی داشت با نهایت احترام از عایشه گذشت، چون احترام به همسر پیغمبر احترام به پیغمبر است. حتّی عایشه از امیر المؤمنین (ع) خواست از ابن زبیر که مرتکب قتل شده بود نیز بگذرد، حضرت از او گذشت و فرمود: او را با خود ببر. امّا حفظ احترام به معنای دادن مسئولیت نیست. چون احترام به او از ذات خودش نیست، احترام به او از جهت توانمندیهایش و به معنای افضل بودنش نیست.
وقتی عایشه تصمیم گرفت به بصره برود، حضرت امیر(ع) فرمود: نمیشود به بصره بروی. چون اهل بصره تازه مسلمان هستند و صحابهی رسول خدا را ندیدهاند، تو را نمیشناسند، اگر به آنجا بروی فتنه میکنی و دوباره جنگ دیگری درست میشود و باید عدّهی دیگری کشته شوند؛ تو باید به مدینه بروی که هر روز همسران پیغمبر بگویند: ما به تو توصیه کردیم که نرو «وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ» [2] که تو دیگر توان عکس العمل سیاسی و اجتماعی نداشته باشی. و اینگونه عایشه مجبور شد سه سال و نیم سکوت اختیار کرد. البته در جلسات خصوصی لعن و نفرین میکرد اما به دلیل اینکه از نظر سیاسی مفتضح شده بود دیگر حرفی نمیزد. لذا حفظ حرمت واجب است اما اگر گروهی قصد سوء استفاده دارند، نباید اجازهی تحرک پیدا کنند.
سوء استفاده از حرمت اهل بیت / خواص جامعه، شمشیر دو دم هستند
هر زمان میخواستند با ما مواجهه کنند، و ما در اوج دوران قاهریت بودیم، یا حکومت قاهر سرکار بوده مثل دوران رسول خدا(ص) یا از نظر اجتماعی شخصیت آن فرد الهی قاهر بوده مثل دوران امام عسکری(ع) یا دوران حضرت رضا(ع) که علوّ امام رضا و امام عسکری بر جامعه روشن شد. جریان نفاق دید اگر بخواهد از قدرت نظامی استفاده کند و ضربه بزند، سیلی میخورد. لذا سعی کردند از راهی وارد شوند که راحتتر نفوذ کنند و امکان پذیرش در بین طرفداران نیز باشد لذا از حرمت اهل بیت سواستفاده کردند. برای مثال سقیفه را خویشاوندان پیامبر شکل دادند. البتّه همهی خویشاوندان پیامبر بد نبودند همانطور که حضرت علی(ع) نیز از نزدیکان پیامبر است. نزدیکان اهل بیت علیهم السّلام یا نقاط حسّاس تاریخ اسلام را به خطر انداختند و یا از خطر حفظ کردند. چرا؟ چون خواصّ تأثیرگذار هستند. هم ضربه را از خواص خوردیم و هم برای ما راه نجات بودند.
نماد سازی و ایجاد تقدس برای آن
تمام تلاش طلحه و زبیر در جریان جنگ جمل این بود که عایشه را به صحنه آورند چون او عروس و خصوصیترین نقطهی زندگی پیغمبر است، لذا او را در مرعی و منظر آوردند و کاملاً موفّق شدند. عدّهای به اسم پیغمبر(ص)، مثل کاری که در صلح حدیبیه با پیغمبر کردند که حتّی برای جمع کردن آب وضوی پیامبر با هم مسابقه میدادند در جمل نیز نوبت میگذاشتند که مدفوع عسگر (شتر عایشه) را تبرّکاً بخورند! کار به جایی رسید که وقتی در جنگ جمل شکست قطعی رخ داد یک نقطه بود که هرچه میزدند این شتر نمیخوابید. حتّی دست و پای شتر را قطع کردند امّا یک عدّه زیر شتر رفتند و او را نگه داشتند. چرا چنین اتّفاقی رخ میدهد؟ به علّت اینکه به آن شتر جنبهی تقدّس داده بودند.
مطرح ساختن یادگارهای دروغین و انحراف افکار عمومی
قریب ۲۵ سال سعی شده بود عایشه را مفتی اعظم حکومت معرفی کنند و با اینکه دیگر همسران پیغمبر که آنها هم یادگار پیغمبر بودند محلّی از اعراب نداشتند! حتی یک بار امّ سلمه از امیر المؤمنین(ع) دفاع کرد، یک سال حقوق او را از بیت المال قطع کردند! اما چرا بالاترین روایات از عایشه نقل شده است؟ چرا برای او چنین جایگاهی را قائل بودند؟ چون او با حکومت وقت همگام بود لذا او را به عنوان «أعلَم بِکِتَابِ الله وَ سُنَّهِ نَبیِّه» تبلیغ میکردند، او را اعلم معرفی میکردند و هر کاری میخواستند انجام دهند او باید فتوا میداد. و مردمی که در جمل مقابل امیر المؤمنین (ع) ایستادند به فتوای عایشه و برای حفظ ناموس پیغمبر آمده بودند.
به انزوا کشیدن یادگار حقیقی رسول خدا(ص)
آیا در همان دوران علیّ بن ابی طالب عالمتر نبود؟ بود ولی فایدهای نداشت این یادگار را در جامعه مرجع قرار دهند. امیر المؤمنین (ع) از آن دسته افراد نبود که اگر به او لقبی نسبت دهند توجّه کند و با حکومت کاری نداشت. امیر المؤمنین (ع) هیچ محبوبیتی از نظر آن حکومت نداشت پس به او اجازهی حرف زدن نمیداند. اینکه مطرح میشود امیر المؤمنین (ع) مشاور بود، اینگونه نیست وقتی به تاریخ رجوع کنید میبینید گاهی اوقات که به شدّت در تنگنا قرار گرفتهاند سراغ ایشان رفته اند. رفتار امیر المؤمنین (ع) با آنها تفاوت بسیاری داشت.
محمّد ابو زهره که شیخ بینظیر در کلّ وهّابیت است و از شیخان بزرگ الازهر است. او اصلاً شیعه نیست و کتابی در مورد نقد و ردّ امام صادق (ع) دارد. او در دو کتاب الامام الصّادق و امام زید میگوید: میدانید چرا مطلب از علیّ بن ابی طالب کم است؟ در هر دو کتاب تصریح میکند چون حکومت نمیخواست علی مطرح شود.
چه کسی یادگارتر از علی(ع)؟ هم فامیل نسبی بود، هم داماد بود، ابوالرّیحانتین، زوج البتول و سیف الرّسول بود. امیر المؤمنین(ع) بعد از پیغمبر(ص) ۳۰ سال زندگی کرد. چرا به اندازهای که بود از او مطلب وجود ندارد؟ ولی از شخصی مثل ابو هریره ده برابر مطلب وجود دارد در حالی که او یک سال و نیم پیغمبر را دیده، در حالی که امیر المؤمنین(ع) در خانهی پیغمبر رفت و آمد داشت، صاحب نجوا بود. ابو هریره اگر پیغمبر را دیده باشد گاهی در مسجد دیده است. چرا مطالبی که از او وجود دارد ده برابر بیشتر از حضرت علی(ع) است؟
نمونه هایی دیگر از یادگارهایی که بنا به مصالحی مطرح نشدند
محمّد بن ابی بکر که یادگار خلیفه اول و برادر عایشه و فرماندهی از فرماندهان امیر المؤمنین بود امّا چون تندرو سیاسی بود، و با حکومت سازش نداشت، حتی یک مقاله مؤدّبانه راجع به او ننوشته اند و او را فتنهگر، تندرو، خونریز می خواندند. و پس از دستگیری، او را کشتند و سپس سوزاندند و خاکسترش را به باد دادند! لذا فایده نداشت از این یادگار نامی مطرح شود.
نمونه ای دیگر؛ عبد الرّحمن بن ابی بکر که حتی علی بن ابی طالب و شیعیان را قبول نداشت، اما وقتی معاویه میخواست یزید را به عنوان ولیعهد معرفی کند، اعتراض کرد و گفت: مگر هرقلیّه است؟ یعنی مگر پادشاهی روم است که تو بروی بعد پسر تو بیاید؟ اگر به پسر باشد که من پسر خلیفه هستم. او را کشتند و هیچ کجا نامی از او مطرح نیست. این یادگار هم چون در مسیری که حکومت میخواست حرکت نکرد مطرود شد.
امام سجّاد (ع) چگونه جلوی سو استفادهها را گرفتند؟/ یادگار باید با اصل منطبق باشد
از اینرو حضرت سجّاد(ع) ملاکی را برای تشخیص به ما آموختند. امام سجّاد (ع) در آن دوره هرگز عنوان «رَجُلٌ مِن أهل النَّبی» را قبول نکردند. همین که میگفتند شما از اهل بیت هستید میفرمودند: باید دید چقدر در عمل با پیغمبر نزدیک هستم؟ اگر حضرت میخواست به این قضیه دامن بزند که فلان شخص ادّعا میکند من پسر پیغمبر هستم، بنی امیّه هم به این عنوان که امّ حبیبه خواهر معاویه همسر پیغمبر بوده خود را منتسب به اهل بیت میدانستند، معاویه دایی مؤمنین میشد و اینها پسر داییهای مؤمنین میشدند! داشتند سو استفاده میکردند.
امام سجاد(ع) حتی از محله زندگی خود خرید نمیکرد، به محله دیگری میرفت. گاهی سؤال میشد یا بن رسول الله چرا به محلّههای دیگر میروید؟ میفرمود: نمیخواهم به عنوان اهل بیت النّبی به من تخفیف بدهند. ما در عمل باید به پیغمبر شبیه باشیم. و این درس است.
یادگار وقتی یادگار است که منطبق با اصل باشد آن وقت باید او را بزرگ شمرد. اگر منطبق باشد نیاز به تبلیغ ندارد چون امام سجّاد(ع) با رسول خدا(ص) منطبق است، نیازی به تبلیغ نیست. وقتی جایگاه پیغمبر معلوم است جایگاه یادگار او نیز معلوم است.
سه اقدام تاریخی برای به انزوا کشیدن یادگاران حقیقی رسول خدا(ص)
در تاریخ اسلام سه اقدام همواره صورت گرفته است؛ یادگارهای حقیقی که مردم را به یاد اصل میاندازند باید ارتباطشان با مردم قطع میشود. آنها که به اسم یادگار در باور مردم مطرح هستند و در راه انحراف از مسیر اصلی حرکت می کنند باید ترویج شوند و امنیت داشته باشند. اقدام سوم یادگارسازی بود.
نمونه ای تاریخی از یادگار سازی
در دوران خلیفهی دوم که او شخصیت بسیار خشنی داشت و در شلّاق زدنهای بیجهت او ۳۳ موضوع را مطرح کرده اند. ودر دورانی که اهل بیت به محاق رفتند. و این بسیار جانسوز است که از امام حسین(ع) حتی یک استفتا مطرح نشده و علّامه طباطبایی میفرمایند: اصلاً قول فقهی هم از ایشان نیست؛ و ایشان نه به عنوان امام مسلمین و معصوم و مرجع دین حتی به اندازه یک عالم دینی هم مورد رجوع جامعه نیست. در این زمان، ابن عبّاس بسیار آبرودار است. درحالیکه ابن عبّاس حدّاکثر نه سال داشت که پیغمبر از دنیا رفت. مگر او تا نه سالگی چقدر از پیغمبر یاد گرفته بود که یکی از بزرگترین محدّثین تاریخ اسلام است؟ خود او میگفت: من شاگرد علیّ بن ابی طالب هستم. پس چرا به جای علیّ بن ابی طالب(ع) به او رجوع میکردند؟ و قبل از او هم پدرش مطرح بود مثلاً در قحطیها به جای توسّل به علیّ بن ابی طالب و حسنین به پدر او عبّاس توسّل میکردند و در مسائل علمی به ابن عبّاس مراجعه میکردند. خلیفه با آن میزان خشونت مصلحت را در این میدید که ابن عبّاس به عنون یادگار نبوی مطرح شود. در جلد ۵جلوهی تاریخ در شرح نهج البلاغهی ابن ابی الحدید آمده که او گاهی با خلیفه محاجّه میکرد و بسیار تند برخورد و خلیفه را توبیخ میکرد. در مقابل خلیفه عصبانی میشد و مجلس را ترک میکرد. درحالیکه اگر شخص دیگری بود به شدت با او برخورد میشد.
وقتی امام حسن(ع) از دنیا رفت معاویه نامهی تسلیت برای ابن عبّاس فرستاد. البتّه آنجا ابن عبّاس گفت: سیّد اهل بیت امروز حسین بن علی (ع) است. ابن عبّاس از اهل بیت دفاع هم کرده است. ولی شکّی نیست که ابن عبّاس یا روی هوای نفس یا از روی جهل سیاسی برای بنی امیّه خدماتی انجام داده است. از این جهت که او را علم کرده بودند تا علیّ بن ابیطالب (ع) به محاق برود. به او لقب علّامهی امّت، حبر الامّه داده بودند، در زمانیکه علیّ بن ابیطالب (ع) اجازه نداشت یک جمله صحبت کند.
لذا وقتی بنی امیّه خواستند به یک نفر نامه بنویسند که بگویند طوری حسین بن علی را راضی کن با ما مدارا کند، این نامه را به ابن عباس نوشتند. و میبینیم اگر بقیّه یک مرتبه آمدند و به امام حسین(ع) گفتند قیام نکن، ابن عبّاس چهار، پنج مرتبه آمد و گفت قیام نکن چون از یزید نامه گرفته بود. چرا هر وقت اهل بیت کتک میخوردند، اسیر میشدند، در فقر میافتادند، باز وضع ابن عباس خوب بود؟ اگر واقعا از اهل بیت پیغمبر است، اهل بیت پیغمبر در واقعه کربلا چه بر سرشان آمد؟ چرا برای او و فرزندانش اتّفاقی نیفتاد؟ او را علم کردند که کس دیگری را پنهان کنند.
تبانی جریان های انحرافی برای از بین بردن جریان اصلی
نمونه ای دیگر؛ وقتی زید پسر امام سجاد(ع) قیام کرد، البته زید شخص خوبی است و پارهی تن پیغمبر است ولی مادر خوبی نداشت، و قیام زیدیّه بعد از زید منحرف شد. امام صادق (ع) ملحق شدن به زید را ممنوع اعلام کرد. مادر او آمد و گفت: آیا حسودی میکنی او قیام کرده همه سراغ او آمدهاند؟! او پسر امام سجّاد(ع) است، و تو نوهی امام سجّاد هستی، او در امامت اولویّت دارد. و در آخر خود زید به شهادت رسید.
امّا زیدیّه بعد از جناب زید مقابل اهل بیت قرار گرفتند، از طرفی هم مقابل حکومت بودند. لذا زیدیّه داعیه داری میکند و میگوید من امام هستم و اینها( امام صادق و ائمه پس از ایشان) دروغ میگویند.
از سوی دیگر شخص دیگری به نام زید پسر امام کاظم(ع) بود که هرکجا می رفت میگفت: من پسر موسی بن جعفر هستم، پسر پیغمبر(ص) هستم، ذرّیّهی زهرای مرضیه(س) هستم. قتل و خونریزی میکرد و خود را ذرّیّهی زهرای مرضیّه معرفی می نمود. پس از دستگیری او وقتی مأمون به خاطر امام رضا (ع) از وی گذشتند او را پیش امام رضا فرستادند، حضرت فرمود: چه چیزی تو را فریب داده است؟ چیزی که شنیدی «إِنَّ فَاطِمَهَ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اللَّهُ ذُرِّیَّتَهَا عَلَى النَّارِ» [3] فاطمه عفّت به خرج داد لذا خداوند بر فرزندان او آتش را حرام کرد، «لِلحَسَنِ وَ الحُسَین» این برای حسن و حسین است. البته ما معتقد هستیم این سخن شامل امام رضا(ع) هم میشود ولی حضرت برای اینکه جلوی سوء استفاده را بگیرند اینگونه فرمودند. بعد امام رضا (ع) جملهی مهمّی فرمودند: برادر جان، برادر من هستی مادامی که بنده خدا هستی «أَطَعْتَ اللَّهَ» وگرنه خداوند به نوح هم فرمود: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ» بعد هم او را بیرون کردند، فرمودند: دیگر تو را هرگز به درگاه خود راه نمیدهم.
جریان زیدیّه دیدند نمیتوانند مقابل امام رضا بایستند و شهرت امام رضا(ع) عظیم است، دو کار انجام دادند، جریانی درست کردند و گفتند [معاذ الله] پسر پسر تو نیست. غیر از برادرهای امام رضا(ع) هر که این حرف را میزد شیعیان با او به شدت برخورد میکردند چون امام رضا(ع) در اوج محبوبیّت است. ولی برادرهای او میتوانستند این توهین را بکنند.
و دیگر آنکه زیدیّه با زید بن موسی تبانی کردند و گفتند بیا امام ما باش. جریانهای انحرافی در طول تاریخ چندین مرتبه با هم تلفیق شدند. جریان زیدیه می گفتند: امام رضا (ع) چون ولایت عهدی را قبول کرده و ما میگفتیم امام باید حتماً کار سیاسی انجام دهد، پس امام رضا هم با ما است، و بیاحترامی نمیکردند. ولی زید را به عنوان امام معرّفی کردند.
جلوتر رفتند دیدند جعفر کذّاب طرفدارانی دارد. اینها در اصل دو گروه هستند و جعفر، زیدیه و امامت آنها را قبول نداشت. اما چون با وجود امام عسکری(ع) جعفر کذّاب به چشم نمیآمد، پیشنهاد زیدیه را پذیرفت و به عنوان امام زیدیه مطرح شد.
یکی دیگر از جریانهایی که علم شد، جریان فطحیّه بود. عبد الله افطح پسر امام صادق(ع) است، چون سنش از امام موسی بن جعفر بیشتر بود ادعای امامت کرد. موسی بن جعفر(ع) هم چون شرایط دفاع و اظهار امامت را نداشتند فرمودند چیزی نگویید، او زود میمیرد. یک خانوادهی بزرگی در تشیّع به اسم بنو فضّال فطحی شدند، بعضی از این بنو فضّال ۱۲۰۰، ۱۳۰۰ روایت در کتب اربعه دارند.
با پایان یافتن زمان موسی بن جعفر(ع)، وقتی زید پسر موسی بن جعفر با زیدیّه پیمان بست، فطحیّه متمایل به زیدیّه شدند. این فرقهها برای اینکه جریان اصلی از بین برود با یکدیگر تبانی میکردند. شما میبینید گاهی پیش میآید پنج جریان که هیچ ارتباطی به هم ندارند یک مرتبه ائتلاف سیاسی میکنند، از همهی اصول خود دست برمیدارند و ۱۸۰ درجه گردش میکنند.
بروز فتنه هایی که تشخیص حق و باطل در آن بسیار مشکل بود
با جلو آمدن این جریان اوضاع خطرناکتر شد. وقتی موسی بن جعفر به شهادت رسید، در ابتدای امام امام رضا و در دوران قدرت هارون که امام رضا(ع) در مجامع عمومی اجازه صحبت نداشت، گروهی که امام موسی بن جعفر(ع) در زمان حیاتشان ایشان را وکیل خود معرفی کرده بودند و در مورد آنها نوشته بودند: «الرَّادُّ عَلَیْهِ کَالرَّادِّ عَلَیَّ» [4] اگر او را رد کنی من را رد کردهای، با شهادت امام دست به فتنه عجیبی زدند. این عده که پولهای زیادی در دستشان بود که می بایست آن را به امام برسانند گفتند: امام کاظم (ع) از دنیا نرفته، غیبت کرده است. (مثلا شخصی که ۷۰ هزار دینار پول در دست او است، یعنی بیش از ۲۸۰ کیلو طلا)
اینها برای اینکه در جامعه رشد کنند مجبور بودند سراغ انسانهای آبرودار بروند، و آنها را با خود همراه کنند. در این میان حتی توانستند با پیشنهاد مقداری طلا، ابراهیم پسر حضرت موسی بن جعفر(ع) را هم با خود همراه کنند و او اظهار داشت: پدر من نمرده غیبت کرده است. و این چنین فتنه ای بزرگ به پا شد.
مخفی بودن جریان امامت و سو استفاده جریانهای انحرافی
البته یادگارهای خوب هم داریم مانندعلیّ بن جعفر که از امامت امام جواد(ع) دفاع کرد. یا حضرت عبد العظیم، که به او گفتند تو بیا، پسر و نوهی امام حسن هستی، امام ما باش... اینکه گفته می شود حضرت عبد العظیم آمد مقابل امام هادی (ع) نشست و گفت: اگر میشود من یک مرتبه عقاید خود را بیان کنم، در واقع خطر مرگ را به جان خرید این کار را انجام داد. چون ارتباط با امام هادی(ع) بسیار مشکل بود. و به این معنی است که من مأموم هستم و شما امام هستید، شما اشکال من را بگیرید. آنجا حضرت فرمود «أَنْتَ وَلِیُّنَا حَقّاً» [5] در واقع حضرت عبد العظیم کسی است که پرچم امام هادی(ع) را بالا نگه داشت، در حالیکه توان ضربه زدن را داشت.
در آن دوران جریان امامت کاملا مخفیانه بود و یاران اهل بیت هم نمی دانستند بعد از این امام نوبت چه کسانی است. مثلا حضرت عبد العظیم به امام جواد(ع) عرض کرد: شما امام زمان هستید؟ شما غیبت میکنید؟ اینقدر جریان مخفی بود.
دورانی که اگر میفهمیدند امام عسکری (ع) فرزند دار شده فرزندش را میکشتند. خانههای شیعیان را هم به شدّت میگشتند. حتی شیعیان درجهی یک هم خبر نداشتند امام حسن عسکری (ع) فرزند دار شده است. حضرت برای بعضی از افراد خیلی خاص پول فرستاد که گوسفند عقیقه کنید موعود به دنیا آمد.
در این دوران جعفر کذّاب به عنوان اهل بیت النّبی محترم شمرده میشد. جعفر کذاب گفت امام عسکری(ع) فرزندی ندارد، امامت هم که منقطع نمیشود، پس من امام بعدی هستم. در اینجا دو حالت اتّفاق میافتاد، بعضی میگفتند بعد از امام عسکری (ع) امام بعدی جعفر میشود. بعضی هم میگفتند حالا که امام عسکری (ع) فرزند دار نشده و امامت از برادر بعد از حسنین نمیرسد، پس امام عسکری (ع) هم امام نبوده است. و ما اشتباه کردیم، امام هادی (ع) امام بوده و بعد از او جعفر امام است. و فرزندان او امامان زیدیّه میشوند.
اما در دورهای که هیبت امام عسکری (ع) به قدری بالا بود که بعد از فتنهها امامت حضرت روشن شده بود، آرامشی به شیعه برگشته بود، فرقههای انحرافی ضعیف شده بودند. با شهادت امام عسکری(ع) جعفر گفت: شاید امام فرزندی داشته باشد، به خانهی او حمله کنید. در نقلی که از شیعه وجود دارد خود او فرماندهی حمله به خانهی امام عسکری(ع) را به عهده گرفت، خانهی امام را غارت کردند. همسر و عمه امام به زندان افتادند. غیر از جعفر که خود را منتسب به اهل بیت می نامید چه کسی جرأت این کار را داشت؟ امام زمان(عج) تنها امام حی است که در زمان حیاتش، ارث او به عنوان میّت تقسیم شد و حضرت از شش سالگی آواره شد.
و اکنون در زمان ما جریانهای لیبرالی دم از امام می زنند!
و اما امروز؛ دردا که لیبرالها عدّهای را به اسم امام تشویق و تبلیغ کنند. امامی که 15 سال پیش در دانشگاهها جلسه میگذاشتند و او را میکوبیدید، و به تمسخر می گرفتند و چند ده کتاب علیه ولایت فقیه او نوشتند، و به تلویزیون فشار می آوردند که سخنرانیهای او را پخش نکند. حالا عده ای را به اسم او تبلیغ می کنند!
آن امام که صحیفه اش موجود است. مثل اینکه یک بنده خدایی است که معصوم پانزدهم است! برای اثبات معصوم پانزدهم بودنش راهی ندارد جز آنکه خواب ببیند! لذا سخنرانیهای متعدّدی در عظمت خواب در اسلام میکند، به نام "خواب یکی از مصادر دین!" شما اگر از همین مسیر میخواهید استفاده کنید میشود به امام چیزهایی نسبت دهید، و الا که امام معلوم و مشخص است. خدا میداند انسان خیلی ناراحت میشود وقتی میبیند نشریّهای که سر تا سر لیبرالیسم را تبلیغ میکند امروز امام امام میکند. اگر امام را قبول دارید جرأت دارید حرفهای امام راجع به لیبرالیسم را منتشر کنید، جرأت دارید حرفهای امام راجع به سکولارها را معرّفی کنید، راجع به فرزندان بازرگان را چاپ کنید.
اگر دنبال یادگار امام هستید امام که برای ۵۰۰ سال پیش نیست. هر کسی که یادگار امام است خیلی برای ما محترم است، البتّه فرزندان نسبی او هم محترم هستند.
اینکه می بینیم بعد از آن همه تلاش پیغمبر(ص) سقیفه رخ داد، و به خانهی زهرای مرضیّه حمله شد. خیلی درد دارد. خدا کند ما در دوره خود شاهد سقیفه نباشیم.
پی نوشت:
[1] الإحتجاج طبرسی، ج ۱، ص ۱۰۳
[2] سورهی احزاب- آیه ۳۳
[3] بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۲۳۰
[4] الکافی، ج ۱، ص ۵۲۸
[5] الأمالی صدوق، ص۳۳
منبع:فرهنگ