۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۵ : ۰۱
مجتبی حاذق:
وحی آمده اثبات کند سروری ات را
هر آیه ببوسد لبِ پیغمبری ات را
هرکس که تو را دید به لبخند تو دل داد
اعجاز لقب داده خدا دلبری ات را
محتاج توأم ، سائل درمانده ی راهم
بر من بگشا دستِ گداپروری ات را
ای خاتمِ بی خاتمه ی راه نبوت
ای کاش ببخشی به من انگشتری ات را
خورشید تویی ، پس همه دور تو بگردند
با دست تهی رد نکنی مشتری ات را
هستیِ تو پاک است ، هر اندازه بگردیم
نسلِ پدری و نسبِ مادری ات را
رحمان نوازانی :
گلدسته های عرش
به نام محمد است
تنها خدا ی عرش، امام محمد است
آنقدر دلرباست که بال فرشته ها
همواره صید دائم دام محمد است
از او طلب نموده ای اصلا تو جام می؟!
ذکر علی علی می جام محمد است
این را خود علی به همه عاشقانه گفت:
که مرتضی عبید و غلام محمد است
حوریه چیست جز گل لبخند روی او
باغ بهشت چیست سلام محمد است
باید در آینه به جمالش نگاه کرد
باید علی شناس شد و روبه ماه کرد
نجمه پورملکی :
ولادت پیامبر (ص) و حضرت صادق (ع)
دوباره مطلع شعرم شده سلام شما
بلال طبع لطیفم شده غلام شما
دوباره رد شده اى از کنار و گوشه شهر
دوباره گم شده ام بین ازدحام شما
به هرطرف که نسیم عبایتان بوزد
بلند مى شوم آقا به احترام شما
چقدر جاذبه دارى به روى منبر نور
چقدر بوى خدا می دهدکلام شما
نمى شود به خدابینتان نظر بدهم
تویى امام على و على امام شما:
مرا براى اویس قرن شدن بخرید
براى نذر حسین و حسن شدن بخرید...
بزن به شانه سلمان بگو که یار من است
کنار دست شما بودن افتخار من است
براى علم ثریا به آسمان رفتن
همیشه پیشه این مردم دیار من است
نبى امى مکتب نرفته ام همه جا
سخن ز معجزه هاى تو و نگار من است
فداى رحمت چشمان آسمانیتان
که یک نگاه شما مایه قرار من است
همیشه دادن اذن مدینه کار شماست
همیشه گریه براى مدینه کار من است
منم اسیر نگاه پیمبری شده ام
بروى گنبدخضرا کبوترى شده ام...
تویى که اسم تو با هر زبان ستوده شده
میان عالم هفت آسمان ستوده شده
جلوتر از همه ى عرش و فرش و لوح و قلم
جلوتراز همه ى انس و جان ستوده شده
زمان حضرت آدم زمان حضرت نوح
خلاصه عشق تو در هر زمان ستوده شده
نبى خاتم من اى رسول رحمت من
همیشه عشق تو در قلبمان ستوده شده
فداى اسم محمد که در کتاب زبور
براى تک تک پیغمبران ستوده شده
به روى کاشى فیروزه اى عرش خدا
نوشته اسم تو و اسم حیدر و زهرا...
ز شرم روى تو یوسف خجالتى شده است
مسیح کوچه گداى محبتى شده است
میان کنگره هاى تمام کسراها
به پیش پاى تو امشب قیامتى شده است
چه کرده اى تو مگر بین نامسلمانها
تمام رابطه هاشان رفاقتى شده است
بدون یاد تو اصلا زمان نمى گذرد
برایم این صلواتت عبادتى شده است
ببین به برکت قرآن و اهل بیت شما
میان شیعه وسنى چه وحدتى شده است
خدا به امت مرحومه ات نظر دارد
دعاى خاتم پیغمبران اثر دارد...
فداى روح مسیحایى رسول خدا
صفاى لیلة الاسرایى رسول خدا
فداى جامه سبزش بزیر نور کسا
فداى چهره زهرایى رسول خدا
فداى خلق عظیمش به زیر بارش سنگ
فداى آن دل دریایى رسول خدا
فداى عشق خدیجه که بوده در همه دم
انیس و مونس تنهایى رسول خدا
عروس خانه حیدر شده بدون جهاز
تمام هستى و دارایى رسول خدا:
اگرچه اجر رسالت ادا نشد هرگز
على ز فاطمه تو جدا نشد هرگز...
امام صادق ما شیعیان دعاگر ماست
همیشه سایه علمش به روى این سر ماست
فداى آنهمه ایثار و غربتش بشوم
که دردغربت او هم شبیه مادر ماست
همیشه کرده براى همه روایت عشق
حدیث سینه او افتخار منبر ماست
خوشا به حال مُفَضَّل که درس توحیدش
ز یمن و برکت استادى مفسر ماست
گمان کنم که مرامت به مصطفى رفته
گمان کنم که نگاهت شبیه حیدر ماست
تویى که شیخ الائمه ملقبت کردند
رئیس مذهب و استاد مکتبت کردند...
غلامرضا سازگار :
امشب وجود را
شرف دیگر آمده
در جلوه آن جمال خدا منظر آمده
در شام تیره مهر جهان گستر آمده
دوران تیره گیّ و ستم بر سر آمده
بر جنّ و انس و حور و ملک رهبر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
عالم محیط جلوۀ دادار سرمد است
ملک وجود یکسره خلد مخلّد است
هر سو که رو نهید عیان حسن احمد است
در جلوه آفتاب جمال محمّد است
از آفتاب بر همه روشنتر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
امشب رسل رسول خدا را صدا زنند
هر یک دم از ثنای محمّد جدا زنند
دست دعا به دامن آن مقتدا زنند
بت ها به کعبه دم ز رسول خدا زنند
گویند بت شکن ر سوی داور آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
ای بت گران ترانۀ توحید سر دهید
این مژده بر تمامی نسل بشر دهید
از لحظۀ شکستن بت ها خبر دهید
پیغام از ولادت پیغامبر دهید
ظلمت رها کنید که روشنگر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
ای آفتاب جلوه نمایی مبارک است
ای حسن غیب پرده گشایی مبارک است
ای بزم شب فروغ خدایی مبارک است
ای بردگان طلوع رهایی مبارک است
دوران زورگویی و طغیان سر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
خوبان روزگار حقیر محمّدند
خورشید و ماه هر دو اسیر محمّدند
پیغمبران تمام بشیر محمّدند
یک جلوه از جمال منیر محمّدند
او آفتاب و خیل رسل اختر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
ای آمنه تو خود صدف درّ سرمدی
زین رتبه بر زنان دو عالم سرآمدی
بنت وهب نه، مام گر امّی احمدی
اینک به خود ببال که امّ المحمّدی
هستی محیط نور از این گوهر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
این است آنکه بتکده زیر و زبر کند
زانگشت خویش معجز شق القمر کند
خود را تمام عمر چراغ بشر کند
شام سیاه عالمیان را سحر کند
در دامن تو مهرِ جهان پرور آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
ای مکّه بر تو نور محمّد خجسته باد
بتهایِ شرک با تبر او شکسته باد
پیوند کفر با نفسِ او گسسته باد
دستِ ستمگران جهانخوار بسته باد
دستی که دادِ عدل ستاند بر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
پیدایش دو آیت سرمد مبارک است
یک صبح را دو عید مؤّید مبارک است
در تیرگی تجلّی احمد مبارک است
میلاد ابن محمّد مبارک است
درّی الهی از صدف دیگر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
در چشم علم مشعل روشنگر است این
استاد کل ولّی خدا جعفر است این
آئینۀ حقیقتِ پیغمبر است این
معصومِ هشتم است و ششم رهبر است این
آری خدای را ششمین مظهر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
ما را بود هماره ره و رسمِ جعفری
مشی و مرام جعفری و عشق حیدری
داریم بر تمام ملل مجد و سروری
با چارده چراغ نمودیم رهبری
"میثم" در این مسیر ثنا گستر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
حامد اهور:
گیرم كه به توفیق تو امضاء شده باشد
یا بر اثر لطف تو پیدا شده باشد
یك قطره به توفیق تو دریا شده باشد
با این دل بیچاره مدارا شده باشد
با این همه هنگام سرودن چه بگویم
باید كه بفهمم ز تو چیزی كه بگویم
من هیچ نمی فهمم از آن قدر خدا را
كی فهم كند ذره ی بی قدر شما را
باید به مدد خوانم دستان دعا را
یكبار دگر تازه كنم قبله نما را
تا سوی تو این قلب زمین خورده بیاید
تا لطف تو بر شعر من آغوش گشاید
ای آن كه قسم خورده به نام تو خدایت
بیدار شده شهر شب از بانگ رهایت
ای آن كه تبرك شده كعبه به عبایت
تا عرش خدا صف زده پژواك صدایت
این كیست كه در نور تو پیدا شده آقا
آن روح چه سان در تن تو جا شده آقا
گفتم كه از آن شب ، شب فردا بنویسم
از غار حرا ، لیله ی اسراء بنویسم
از كعبه و از مسجدالاقصی بنویسم
آری منم آن قطره كه دریا بنویسم
این كیست كه چون اشك شب قدر زلال است
ما راه به آن قدر بیابیم ؟ محال است
هان چهره بچرخان كه زمین نور ببیند
برخیز كه هر قدر به پایت بنشیند
دنیا فقط از حسن تو ،توحید گزیند
از غنچه لبهای تو لبخند بچیند
ای گلشن رحمت كه گلستان شده عالم
از نور خداوندی تو نیّر اعظم
در غار حرا پرده ز حسن تو گشودند
با نور تو رنگ از شب تاریك زدودند
تو بوده ای آن روز كه این خلق نبودند
اقراء كه به عشق تو لك الحمد سرودند
ای صادر اول كه تویی مصدر دنیا
ای گمشده ی حسن تو موسی و مسیحا
لولاك زمین خاك و زمان پیش و پسی بود
لولاك كجا رخصت احیای كسی بود
كی بی تو به دستان كلیمی قبسی بود
كی در دم عیسی دم احیای كسی بود
تو آمده ای ای جان به تن خاك بباری
باران شوی و بر تف این خاك بباری
خون در تن توحید روان شد به هوایت
شب روز شد از همرهی عقده گشایت
هر روز خدا تحفه فرستاد برایت
ماودعك ربك خورشید ولایت
ای آن كه ز توحید تو صد آینه توحید
زهرا شد و در قاب ولای تو درخشید
قم شهر خدا چشم به راه است فانذر
صفهای جماعت همه بر پاست فكبّر
ای نور خدا در سكناتت متواتر
ای صادق و هادی، تقی و كاظم و باقر
تو كوثر محضی كه در عالم شده تكثیر
نازل شده در شأن شما آیه ی تطهیر
در مدح تو اندیشه زمینگیر و زبان لال
جز جذبه قرآن تو نطق همگان لال
اقصای جهان لال ، زمین لال ، زمان لال
جز نفس خودت قاطبه ی كون و مكان لال
لب باز كن ای مرد ، بگو كیست محمد
جز حیدر كرار كسی نیست محمد
ای پاره ای از حسن مثالی تو زهرا
ای حیدر كرار به توفیق تو مولا
حق است كه وامانده در اوصاف تو دنیا
وقتی كه علی عبد تو خوانده است خودش را
گفتیم و نشد در صف تو راه بجوییم
بگذار كه از حیدر كرار بگوئیم ...
دارم دلی از شوق تو لبریز علی جان ...
امیرعظیمی :
عاقبت زلف تو را باد بهم می ریزد
دل از این لطف خداداد بهم می ریزد
حرف شیرین شده، فرهاد بهم می ریزد
اینکه می آیی و رخساره بر افروخته ای
نکند باز دل غمزده ای سوخته ای
گیس آشفته کن ای یار، نوازش با من
تو فقط قبله ی من باش، نیایش با من
رحمت الواسعه بودن ز تو، خواهش با من
من همان طفل یتیمم که تو بابای منی
ماهی کوچک تو هستم و دریای منی
خالق اینبار چه ها ساخته با صورت تو
چارده مرتبه دل باخته با صورت تو
پرده از خویش بر انداخته با صورت تو
آمده مست و غزلخوان و صراحی در دست
جلوه ای کرد که از آن کمر کفر شکست
گفت ای بنده ی من، مست نشو، مهر بورز
به خم میکده پابست نشو، مهر بورز
کمتر از ذرّه نه ای، پست نشو، مهر بورز
"تا به خلوتگه خورشید" همین نزدیکی است
"اولین قبله ی توحید" همین نزدیکی است
چیست این، مستی بر آمده از تاک منست
نور من، طلعت تابنده ی افلاک منست
بنده ام، شاه همه، خواجه ی لولاک منست
او همان است که من مست شدم از جامش
می شود احمد و محمود و محمد نامش
آنکه با آمدنش قامت شیطان تا شد
باز در کاخ ستم زلزله ای برپا شد
زیر باران حجر، ابرهه ناپیدا شد
حضرت ختم رسل، احمدناالمختار است
رحمتُ الله و اشدّاءَ علی الکفّار است
او که بر دوش خودش مهر نبوت دارد
روی پیشانی خود نور رسالت دارد
روز محشر سند اذن شفاعت دارد
زَهَقَ الباطِل و جاءالحَق و توحید صفات
عالم آرا شده با صوم و صلات و صلوات
من کی ام، تازه مسلمان لب این آقا
سائل دلشده ی روز و شب این آقا
بنده ی خلق نکو و ادب این آقا
آنکه شاهان به کف پاش جبین می سایند
فقرا در نظرش محترم و آقایند
کاش می شد که به روی چمنش جان بدهیم
روی پاهای اویس قرنش جان بدهیم
یک شب از شوق حسین و حسنش جان بدهیم
آنکه شقّ القمرش سوره ی قرآن منست
بارها گفته علی، ماه نجف، جان منست
او به دختر چقدر عزّ و شرف بخشیده
به زن و خلقتش انگار هدف بخشیده
به دل سوخته ی شیعه شعف بخشیده
پیکر فاطمه را پای به سر می بوسید
دست زهرای خودش را چقدر می بوسید
گفت ای قوم، علی بعد پیمبر مولاست
حرمت عترت من، حرمت قرآن خداست
من رسولم، بخدا اجر رسالت زهراست
... وای وقتی که شود یاس پیمبر نیلی
کوچه ای تنگ و دلی سنگ و صدای سیلی
امتت بعد تو آقا، به جگر آتش زد
دل زهرای شما را چقدر آتش زد
سرّ مستودع او را پس در آتش زد
یار و اغیار گواهند علی مظلوم است
در و دیوار گواهند علی مظلوم است
حسین سنگری :
سکوت عقربه ها را زمان به وجد آمد
حضور سبز تو را آسمان به وجد آمد
قدم گذاشتی آهسته در دل دنیا
جهان به شوق در آمد، جهان به وجد آمد
همین که نام تو را بادها پراکندند
نه چشم و گوش، که حتّی زبان به وجد آمد
اذان به نام قشنگت رسید و از هیجان
به گوش خویش شنیدم اذان به وجد آمد
ستاره ها که به پایت به سجده افتادند
از این خبر همه ی کهکشان به وجد آمد
کرانه های زمین از محبتّت پر بود
کران کران همه ی بی کران به وجد آمد
در انتظار تو خشکیده بود باغ جهان
تو آمدی و جهان ناگهان به وجد آمد
منبع : حسینیه