۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۲ : ۰۴
بدون ترديد موجودي كه وجودش وابسته به غير است و در وجود خود استقلالي ندارد، بايد به موجودي تكيه زند كه وجودش ذاتي و وابسته به غير نباشد. اين اصل در موجود عيني (خارجي) و موجود علمي (ذهني) سريان دارد. زيرا وجود علمي به گونه اي وجود عيني و خارجي است. زيرا ذهن، خود در عالم خارج تحقق دارد و صورت هاي ذهني نيز به وجود ذهني، در عالم خارج هستند. از اين رو معلومي كه در وجود علمي به غير وابسته است و معلوم بالذات نيست، بايد به معلوم مستقل و بالذات مستند گردد. معلوم بالذات چيزي است كه عقل چاره اي جز تصديق آن ندارد؛ يعني بديهيات و قضاياي ضروري اوّلي كه در مسائل عقلي از آن به مبدأ تصديقي ياد مي شود، مانند استحاله اجتماع ضدين و نقيضين و ارتفاع دو نقيض. [وجود و عدم كه در يك موضوع با يكديگر جمع نمي شوند و نميتوان هر دو را از يك موضوع سلب كرد.] نيز اگر قضيه اي صادق باشد، عكس نقيض آن نيز صادق است و امثال اين موارد از مبادي عقلي كه در حوزه معارف يقيني، كارآمد است.
عدم درک خداوند با چشم سر براساس معرفت عقلی است
حضرت رضا(عليه السلام) در سخنان نوراني خود بدين شيوه استدلال كرده اند؛ براي مثال، در بحث امتناع رؤيت خداي متعالي مي فرمايد: شناختي كه از طريق ديدن با چشمِ سر به دست مي آيد، ايمان است يا نيست اگر اين شناخت همان ايمان باشد، بايد بپذيريم كه شناختي كه جز از راه ديدن، يعني نظر و انديشه پديد مي آيد، هرگز ايمان نيست. با توجه به دلالت اين نوع شناخت (شناخت از راه تفكر و انديشه) بر مجرد بودن خداي متعالي كه ديدگان توان درك او را ندارند. (مانند هر موجود مجرد از ماده كه چشم مادي توان ديدن آن را ندارد) زيرا اين شناخت كه از طريق فكر و انديشه به دست آمده و نتيجه اش اين است كه خداوند با چشم حسي ديدني نيست، با شناختي كه از راه حس پديد مي آيد و ثمره اش اين است كه خداوند با چشم سر ديدني است، دو امر متضاد هستند و دو ضد هيچ گاه با يكديگر جمع نمي شوند[1]؛ به ويژه كه در اينجا يكي از دو ضدّ به سان نقيض است. زيرا يك امر وجودي در مقابل يك امر عدمي واقع مي شود؛ به اين ترتيب كه شناخت حسّي گوياي آن است كه خداوند با ديدگان درك شدني است، ولي معرفت عقلي گواه بر آن است كه خدا را با چشم سر نمي توان درك كرد.
اراده حادث است نه قدیم
نمونه ديگري از شيوه استدلال حضرت رضا(عليه السلام) از طريق مبادي عقلي، فرمايش ايشان در خصوص حادث بودن اراده است، نه قديم بودن آن؛ «أَ لَا تَعْلَمُ أَنَّ مَا لَمْ يَزَلْ لَا يَكُونُ مَفْعُولًا وَ حَدِيثاً و قَدِيماً فِي حَالَةٍ وَاحِدَةٍ»[2]؛ آيا نمي داني موجودي ازلي و قديم، نمي تواند در يك لحظه هم مفعول باشد، هم حادث و قديم؟ مراد حضرت (عليه السلام) آن است كه حدوث و قِدم با يكديگر جمع نمي شوند. زيرا قضيه منفصله اي كه مي گويد: «وجود حادث است يا قديم»، قضيه منفصله حقيقيه اي است كه از دو طرف نقيض تشكيل شده است.
ـ مثل اينكه مي گوييم: «عدد، زوج است يا فرد» دو طرف اين قضيه زوجيت و فرديت نقيض يكديگرند و جمع ناپذير.
پس ممتنع است كه حدوث و قِدم در يك موضوع جمع شوند، چنان كه رفع هر دو نيز از يك موضوع شدني نيست. زيرا دو نقيض نه با يكديگر در يك موضوع واحد جمع مي شوند، نه رفع.
تعریف ارادۀ خداوند
نمونه ديگر از استدلال هاي حضرت رضا(عليه السلام) با شيوه به كارگيري مبادي عقلي، فرمايش ايشان درباره اراده خداوند است كه عين ذات او نيست. هنگامي كه سليمان مروزي به ايشان عرض كرد: اراده خداوند عين ذات خداوند نيست، ولي اراده او چيزي غير از خداوند هم نيست؛ حضرت رضا(عليه السلام) در پاسخ او فرمود: «يَا جَاهِلُ إِذَا قُلْتَ لَيْسَتْ هُوَ، فَقَدْ جَعَلْتَهَا غَيْرَهُ وَ إِذَا قُلْتَ لَيْسَتْ هِيَ غَيْرَهُ فَقَدْ جَعَلْتَهَا هُوَ» [3] اي جاهل، هنگامي كه مي گويي اراده خداوند عين ذات او نيست، بايستي چيزي غير از او باشد و هنگامي كه مي گويي اراده چيزي غير از ذات خداوند نيست، نتيجه آن مي شود كه اراده خداوند عين ذات اوست.
اينجا حضرت رضا(عليه السلام) يادآوري كرده اند كه «عينيّت» و «غيريّت» دو امر نقيض يكديگرند كه رفع هر دو از يك موضوع، شدني نيست. زيرا اگر موجودي عين موجود ديگر نباشد، ناچار بايد غير آن باشد و نيز اگر موجودي غير موجود ديگر نباشد، ناچار بايد عين آن موجود باشد. اگر هر دو طرف (عينيت و غيريت) را با هم سلب كنيم، در حقيقت هر دو طرف نقيض را رفع كرده ايم، با آن كه رفع دو طرف نقيض محال است، همان گونه كه جمع آن دو با يكديگر نيز ممتنع است.
اين مطلب را حضرت صادق(عليه السلام) به خوبي بيان كرده اند: «إِذْ لَمْ يَكُنْ بَيْنَ الْإِثْبَاتِ وَ النَّفْيِ مَنْزِلَةٌ»[4]؛ هنگامي كه بين نفي و اثبات جايگاهي (مياني) نباشد دو امر مثبت و منفي با يكديگر نقيض مي شوند. مثالي ديگر از استدلال حضرت رضا(عليه السلام) با استفاده از مبادي عقلي در ازلي نبودن اراده خداوند است و تأكيد بر اينكه اراده خداوند حادث است؛ «فَإِنَّ الشَّيْءَ إِذَا لَمْ يَكُنْ أَزَلِيّاً كَانَ مُحْدَثاً وَ إِذَا لَمْ يَكُنْ مُحْدَثاً كَانَ أَزَلِيّاً»[5]؛ اگر موجودي قديم و ازلي نباشد، قطعاً حادث است و اگر موجودي حادث نباشد، ضرورتاً ازلي و قديم است.
قديم بودن و حادث بودن نقيض يكديگرند كه هر دو با هم از يك موضوع رفع نمي شوند، همانگونه كه در يك موضوع جمع نمي شوند.
نيز فرمايش حضرت(عليه السلام) درباره اينكه اراده خداوند چيزي غير از علم اوست و اراده، عين علم نيست. هنگامي كه سليمان مي گويد: ارادۀ خداي متعالي عين علم اوست؛ حضرت رضا(عليه السلام) مي فرمايند: «يَا جَاهِلُ فَإِذَا عَلِمَ الشَّيْءَ فَقَدْ أَرَادَهُ»؛ اي جاهل، ابتدا خداوند به چيزي علم دارد و پس از آن وجود آن را اراده مي كند. سليمان گفت: آري. سپس حضرت فرمود: «فَإِذَا لَمْ يُرِدْهُ لَمْ يَعْلَمْهُ»[6]؛ هنگامي كه چيزي را اراده نكرده است، به آن علم هم ندارد.
بر پايه فرمايش حضرت رضا(عليه السلام) اگر قضيه اول كه در منطق به آن اصل گفته مي شود، صادق باشد، بايد عكس نقيض آن نيز صادق باشد. چون عكس نقيض لازم اصل قضيه است. از اين رو استدلال حضرت(عليه السلام) چنين است: از آنجا كه خداوند به اشيا آگاه است، چه آن ها را اراده كرده باشد يا نه؛ بايد چنين حكم كرد كه اراده خداوند عين علم او نيست.
چرا ذات خداوند را نمی توان شناخت؟
استدلال ديگر حضرت رضا(عليه السلام) با به كارگيري مبادي عقلي در عدم شناخت ذات خداوند و نرسيدن به كُنه ذات اوست و اينكه خداوند ماهيتي ندارد؛ «كُلُّ مَعْرُوفٍ بِنَفْسِهِ مَصْنُوعٌ»[7]؛ هر چيزي كه ذاتش شناخته شود، در حقيقت ساخته آدمي است. خداوند كه ساخته دست كسي نيست، بلكه خود سازندۀ هر چيز است؛ ذات و ماهيتش شناخت پذير نيست. چون خداوند ماهيت ندارد و تنها وجود محضي است كه عقل آدمي كُنه آن را درك نمي كند. خداوند را صورتي نيست كه حكايت گر او باشد و مثالي ندارد كه با او برابري كند. زيرا هيچ چيز مثل و مانند او نيست؛ «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ»[8].
نقیض اصل علیت، وجودی مستقل دارد
استدلال ديگر حضرت رضا(عليه السلام) در سلب احتياج خداي متعالی به غير خود است؛ بدين معنا كه خداوند به كسي نيازمند نيست و به هيچ كس تكيه ندارد؛ «كُلُّ قَائِمٍ فِي سِوَاهُ مَعْلُولٌ» [9]؛ هر چيزي كه به غير خود قوام يابد، معلول است.
حضرت(عليه السلام) به اصل علّيت اشاره مي كند؛ يعني اگر موجودي، وجودش عين ذاتش نباشد و به تعبير ديگر در موجوديتش مستقل نباشد، بايد به واسطۀ موجودي غير از خود قوام يابد و به واسطۀ او محقق و موجود گردد و بر او تكيه داشته باشد و در يك كلام معلول باشد. عكس نقيض اين قضيه آن است كه هر چه معلول نيست، قوام به غير ندارد و اعتمادي به غير نمي كند، بلكه قائم به ذات و مستقل در وجود و بي نياز از غير است؛ بنابراين روشن مي گردد:
1 . تفكري كه انسان را به آن دعوت و تشويق كرده اند، رسيدن به معلومات نظري (اكتسابي) از طريق استدلال به معلومات اوّلي ضروري (بديهي)، به گونه اي كه به پيدايش يقين بينجامد.
2 . اگر در استدلال، به مبادي تصديقي اعتماد شود كه از مقبولات است، يعني از قضايايي كه عده اي از مردم آن را پذيرفته اند، چنين استدلالي سُست و ضعيف است و پذيرفتني نيست؛ مگر اين گونه از مبادي تصديقي به نوعي به مبادي ذاتاً يقيني منتهي شود.
3 . سيره علمي حضرت رضا(عليه السلام) در اراده برهان براي هر اصل كلّي در معارف الهي، استناد به مبادي تصديقي عام و خاص بوده است.
4 . همان گونه كه حضرت رضا(عليه السلام) از مبادي بديهي تصديقي در استدلال عقلي استفاده مي كردند، به كارگيري اين مبادي بديهي در اسلوب منطقي كلام نيز، در قياس استثنايي و غير آن، مورد پسند ايشان(عليه السلام) بوده است و چنين نظمي به طور متداول در كلام حضرت رضا(عليه السلام) مشهود است.
پی نوشت:
[1] . مسند امام رضا(عليه السلام)، ج 1، ص 17 (با توضيحي از مؤلف).
[2] . توحيد صدوق، ص 450.
[3] . ت وحيد صدوق، ص 453.
[4] . همان، ص 246.
[5] . توحيد صدوق، ص 445.
[6] . همان، ص 451.
[7] . همن، ص 35.
[8] . سوره شوري، آيه 11.
[9] . توحيد صدوق، ص 35.
کتاب «فلسفه الهي از منظر امامرضا (ع)»، آیت الله العظمی جوادی آملی
منبع:حوزه