مشهد دوست داشتنی و دلرباست
روایت دکتر«ادگاردو روبین» از زیارت امام رضا(ع)
غروب بود، یک غروب متفاوت. بچههای گروه همگی به جمکران رفته بودند. من به خاطر قرار مصاحبهای که داشتم باید در شهر میماندم.
.
عقیق:عصر آن روز برایم به گونهای غریب متفاوت بود. هوای قم دمکرده بود، دمکرده و گرم. غروب بود، اما از مهمانسرای المصطفی که بیرون میزدی هرم آفتاب غافلگیرت میکرد. حرم حضرت معصومه(س) همان نزدیکی بود. دلم میخواست فاصله مهمانسرا تا بارگاه کریمه را یکنفس بدوم. آن روز دلم میخواست نگاهم را به گلدستههای بارگاه کریمه بدوزم و زیر لب زمزمه کنم: «یا فاطمه اشفعی لی فی الجنه».در افکار خود بودم که دکتر سهیل اسعد (ادگاردو روبین) از راه رسید. مرد 39 سالهای که میهمان جشنواره امام رضا(ع) بود، با موهای بور و چشمهای عسلی و چهرهای که از دور داد میزند ایرانی نیست.پدر دکتر سهیل اسعد آرژانتینیِ لبنانیتبار است. او در جوانی از شمال لبنان برای کار به آرژانتین مهاجرت کرد و با دختری شیعهمذهب که او نیز لبنانی و البته متولد شهر بوینسآیرس بود ازدواج کرد. حاصل این ازدواج چهار فرزند است و ادگاردو آخرین فرزند این خانواده شش نفری است.دکتر سهیل اسعد خیلی روان فارسی حرف میزند البته با تهلهجه انگلیسی. خادم نمونه فرهنگ رضوی مسلط به پنج زبان زنده دنیاست. موشکافانه و دقیق درباره مسایل حرف میزند و نگاه جزیینگر و تحلیلیاش انسان را به تحسین وامیدارد. زمانی که جوانی 23 ساله بوده، برای تحصیل به حوزه بزرگ قم آمده و 17 سال در حوزه علمیه قم تحصیل کرده است. اکنون بیش از یک دهه است نيمي از سال را در ايران و نيمی ديگر را در لبنان میگذراند.سهیل اسعد از زندگیاش با اشتیاق سخن میگوید. از هیجان جوانیاش، از روزهای آرژانتین و از آن سفر بسیار تعیینکننده به جنوب لبنان. شور کلامش هر انسانی را به وجد میآورد.گفتوگویمان به امام هشتم و جشنواره امام رضا (ع) که میرسد، هیجانی مضاعف و وصفناشدنی بر نگاه و صدا و کلماتش رنگ میپاشد . بخشی از گفتوگوی مفصل ما با دکتر «ادگاردو روبین» و یا به عبارت درستتر دکتر «سهیل اسعد» پیش روی شماست. اگر موافقید گفتوگویمان را از زندگی خانوادگی شما آغاز کنیم. این طور که متوجه شدم شما دورگه آرژانتینی- لبنانی هستید.- (میخندد) نه! دورگه نیستم. هرچند خیلیها چنین تصور میکنند، ولی پدر و مادر من هر دو لبنانیتبارند. درست است که مادرم در آرژانتین متولد شده، اما اصالت لبنانی دارد. پدرم هم که از لبنان به آرژانتین مهاجرت کرده است. جالب است! پدر و مادری لبنانی که در آرژانتین زندگی میکنند و پسری که حالا ساکن ایران است و رو بهروی ما نشسته و خیلی روان فارسی سخن میگوید...- بله، همه چیز این دنیا جالب و عجیب و البته قابل تأمل است. بگذارید داستان این اتفاق را برایتان بگویم. آقای اسعد! ریشه تشیع شما به کجا برمیگردد؟ یعنی اصالتا شیعه بودید یا بعدها شیعه شدید؟- ما اصالتا شیعه هستیم. همه اجداد ما شیعه بودهاند. ما شیعیان هانی بن عروه هستیم. هانی همان کسی است که مسلم بن عقیل را در واقعه کربلا پناه داد. هانی لبنانی است؟- آن طور که از تاریخ برمیآید خانواده هانی پس از شهادت او به یمن مهاجرت کردند و گویا نسل آخر ایشان در یمن مستقر شدند. بعدها چند تن از خاندان و قبیله او به لبنان مهاجرت کرده و بعضی در جنوب لبنان و بعضی دیگر در شمال این سرزمین سکنی گزیدند. ما از نسل شیعیان او در منطقه الکوره در شمال لبنان هستیم. هرچند از پیشینه حضور نسل او در لبنان خبر دقیقی در دست نیست، ولی گفته میشود نسل شیعیان او 600 تا 800 سال قدمت دارند. پس با اینکه زادگاه بیشتر شیعیان لبنان جنوب این کشور است، شما از شمال لبنان برخاستهاید.- دقیقاً. البته آن منطقه هماکنون مسیحینشین است و فقط پنج روستای شیعهنشین دارد که ما نیز متعلق به یکی از همین پنج روستا هستیم. تصویری که ما ایرانیها از شیعیان لبنان داریم مربوط به شیعیان جنوب است که مسلمانانی راستین و پرشورند. در شمال خاندان شیعی در چه وضعیتی بسر میبرند؟- متأسفانه شیعیان آن منطقه در گذشته در اقلیت بوده و هنوز هم هستند، چون منطقه بیشتر روستایی است. شیعیان برای کار و مدرسه و دانشگاه به طرابلس میرفتند که منطقهای غیرشیعی است. میشود گفت این مردم در تنگنای فرهنگی بوده و از لحاظ مذهبی سطح غیر قابل قبولی داشتند. بخصوص تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شیعیان این منطقه در میان مسیحیان شمال و طرابلس محو بودند و دیده نمیشدند. بچهها در مدارس مسیحی بزرگ میشدند و اجرای مراسم مذهبی اسلامی بسیار کمرنگ وکمرونق بود و ما از پدیدههای اجتماعی مانند مراسمی که در شهرهای شیعهنشین جنوب برگزار میشد محروم بودیم. علما، ساکن این منطقه نبودند و شمار مساجد کم بود.در حالت خیلی خوشبینانه میتوان گفت سطح تدین ما متوسط بود. در تاریخ این منطقه تنها چند نفر به صورت جدی حرکتهای دینی و اجتماعی را آغاز کردند یا به این حرکتها پیوستند، مانند بعضی از دوستان که با امام موسی صدر همکاری داشتند یا دوستانی که اوایل عضو جنبش امل بودند و پس از تأسیس حزبا... به این حزب ملحق شدند. با اینکه به مرور وضعیت فرهنگی شیعیان این منطقه بهتر شد، به خاطر فاصله روستاهای شمال از پایتخت علمی یعنی بیروت، ناحیه جنوبی و بقاع که محل سکونت اصلی شیعیان لبنان است، شیعیان شمال همچنان با مشکلات فراوانی روبه رو هستند.مسأله مهم دیگر آن است که همواره در میان شیعیان شمال مهاجرت پدیدهای رایج بوده است. اکنون هم خانواده خود ما یعنی خاندان حاجیوسف که جد بزرگ ماست در آرژانتین بزرگتر از خانواده حاجیوسف در لبنان است. این در حالی است که بخشی از این خانواده هم ساکن آمریکا، استرالیا و دیگر کشورها هستند.آنها که مهاجرت نکردند و ماندند ضعیف و در اقلیت بودند و قدرت اقتصادی کافی برای ایجاد حرکتی فرهنگی نداشتند. مثلا در کل منطقه شمال با وجود چند روستای شیعهنشین حتی یک مدرسه شیعی و یک مسجد هم وجود نداشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران با کمک جهاد سازندگی چند مسجد در منطقه ما ساخته شد. وقتی ماجرای حزبا... در لبنان پیش آمد کل شیعیان تقویت و منظمتر شدند، با این حال باز هم پیشرفت ما به نسبت جنوب خیلی کمتر بود. این بازگشت به لبنان و ارتباط دوباره با این سرزمین از چه زمانی آغاز شد؟ گفتید با محیط لبنان کاملا غریبه بودید.- همین طور است. در خانواده ما، خواهرم نخستین کسی بود که به لبنان برگشت.پدرم همیشه در اعماق قلب خود بر این باور بود که آرژانتین محیط سالمی برای تشکیل خانواده ما نیست و آرزو داشت ما را برای ازدواج به لبنان بفرستد. با آنکه او از لحاظ دینی آدم معتقدی نبود، اما بحث ازدواج بسیار برایش اهمیت داشت. حتی گاهی تهدید میکرد فکرش را هم نکنید که با یک آرژانتینی ازدواج کنید! البته آن موقع بحث سرِ فرهنگ اسلامی نبود و بیشتر لبنانی و عرب بودن برایش اهمیت داشت. آقای اسعد! حال به نقطه عطف این گفتوگو رسیدهایم، به امام
هشتم (ع). معمولا هر چند وقت یکبار رهسپار مشهد میشوید؟- سعی میکنم حداقل سالی یک بار همراه خانواده به شهر مشهد مقدس سفر کنم. دوست دارم هر سال بچهها را به زیارت امام ببرم. گاهی برای سخنرانی در دانشگاهها و گاهی هم با دوستان خارجی برای زیارت به مشهد میروم. براستی مشهد مقدس شهری دوست داشتنی، زیبا و بسیار دلرباست. چه خاطرهای از حرم امام رضا (ع) دارید. چطور با امام رضا (ع) ارتباط برقرار میکنید؟- (اشک در چشمانش حلقه میزند) طی بیست سال اخیر زندگی عجیب و غیرمنتظرهای را تجربه کردهام. زندگیای که فراز و نشیبهای فراوانی داشته، اما من همه روزها و حتی همه لحظات آن را دوست دارم. من این سالها در متن عظیمترین حوادث مهم دنیای اسلام و در سرزمینهای تاریخسازی چون ایران و لبنان بودهام. فضاهایی را تجربه کردهام که گاهی تناقض آنها با یکدیگر شگفتانگیزی است، ولی در تمامی این سالها هرگز حتی برای لحظهای احساس تنهایی نکردم. باور همیشگیام این بود که کسی و کسانی حمایت و یاریام میکنند.امام رضا (ع) مؤثرترین شخصیت زندگی من است. اولین حرمی که زیارت کردم بارگاه ایشان بود و اولین امامی که به ایشان متوسل شدم امام رضا (ع) بود. نخستین فضایی که در آن احساس مسلمانی و شیعه بودن کردم، مشهد بود. نخستین جایی که دلم شکست و رها شدم حرم باعظمت ایشان بود. اولین جایی که فهمیدم میزبانم انسان بزرگی است، مشهد بود. خیلی از اولینها برای من در ارتباط قلبیام با امام رضا (ع) اتفاق افتاد. نخستین باری که مشهد آمدید را به یاد دارید؟- بله، دقیقاً. نخستین بار با پدرم به مشهد آمدیم. دو سه ماه اول طلبگیام در قم بود و تازه داشتم فارسی یاد میگرفتم. چیزی از ازدواجم نمیگذشت. پدرم که مرا پس از ازدواج و تشکیل زندگی ندیده بود، به ایران آمد تا از نزدیک جویای احوالم شود. با هم به حرم حضرت شاه عبدالعظیم حسنی در شهر ری رفتیم. بعد به تهران رفتیم و مرقد امام خمینی(ره) را زیارت کردیم. پس از آن با پدرم راهی مشهد شدیم. آن سفر را ممکن نیست از یاد ببرم. هر دو اولین بار بود که مشهد را میدیدیم. فضای عجیب و بهتآوری بود. باور نمیکردیم جزوی از آن زمان و مکانیم. سفر بسیار خاص و متفاوتی بود. هنوز هم دلم پیش آن سفر و آن زیارت است. کاش همیشه با حال آن روزم امام رضا (ع) را زیارت کنم.
منبع:قدس
211008