۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۹ : ۰۹
حضرت آیت الله سبحانی افزودند: دو قبیله بنی حارث و بنی سعده در جنگ احد با پیامبر(ص) آمدند، ولی نه جنگیدند و نه فرار کردند و منتظر نتیجه شدند و وقتی که پیامبر(ص) آمدند و نتیجه برگشت، به پیامبر(ص) عرض کردند که ما را ببخش، ولی ازاین به بعد در هر جنگی که شما انجام دهید هیچ گاه پشت به دشمن نمی کنیم.
معظم له بیان کردند: آنها دروغ گفتند و در جنگ احزاب نیز وقتی سپاه گسترده دشمن را دیدند ترسیدند و بهانه آوردند که خانه های ما در معرض غارت است و یا شانسی برای بقا نداریم و نباید مقاومت کنیم؛ به همین خاطر از جنگ گریختند و به دشمن پشت کردند؛ درحالی که آنها قول داده بودند و عهد بسته بودند که چنین کاری نکنند.
ایشان گفتند: آنها با این سخن که که این جنگ به نفع ما نخواهد شد و فرار کردند؛ قرآن و پیامبر(ص) این دو گروه را قومی عهد شکن معرفی کردند، زیرا آنها شخصیت درست و کاملی نداشتند و به عهد خود وفا نکردند.
این مرجع تقلید اظهارکردند: در جنگ صفین که عمروعاص دستور داد قرآن ها را بر سرنیزه کنند دو دستگی در میان یاران امام پدید آمد و آنها گفتند که باید به حکمیتی که عمروعاص می گوید تن دهیم و با زور این مطلب را از امام(ع) خواستند، ولی وقتی متوجه شدند که چه اشتباهی کردند از حضرت خواستند که این پیمان را بشکند که امام(ع) نیز به آنها فرمود، عهدشکنی در مرام یک مسلمان نیست.
ایشان افزودند: افراد بسیاری هستند که عهد و پیمان می بندند، ولی به مجرد اینکه می ببنند شرایط به سود آنها نیست، این عهد را نقض می کنند؛ قرآن و فرهنگ دینی ما آنها را منافق می خواند؛ این عمل در اسلام بسیار مضموم است.
معظم له بیان کردند: روزی امام علی(ع) بر بالای منبر مسجد کوفه، خطاب به سعد بن ابی وقاص فرمودند، پسر تو فرزند من حسین(ع) را می کشد و سعد نیز پسر خود را در حالی که نوجوان و جوان بود، بارها به خدمت امام(ع) فرستاد و خود سعد بارها به خدمت امام(ع) رسید و به ایشان گفت؛ من دوست دار شما هستم و تا عمر دارم چنین کاری انجام نخواهم داد و با ایشان به نوعی عهد بست، ولی وقتی سنش بالا رفت و در لشکر یزدی جای گرفت، تازه به یاد آن عهد قدیمی افتاد، ولی با خود گفت که با استغفرالله حتی خون نوه پیامبر(ص) هم بخشید می شود و با این خیال خام خود را مغضوب خدا و بندگان خدا کرد.
حضرت آیت الله سبحانی بیان کردند: این گروه از مرگ فرارکردند، ولی خداوند بیان می کنند که این فرار شما در بحث مرگ سودی برای شما ندارد؛ خداوند فرض را بر زنده ماندن آنها هم می گذارد، ولی بیان می کند این فرار باعث شد تا لکه ننگی بر پیشانی شما بنشیند؛ حال چه میزان می خواستند زندگی کنند؛ هرچه قدر زندگی آنها بیشتر می شد تحمل ذلت آنها نیز در این زندگی بیشتر می شد.
ایشان با اشاره به آیه بعدی این سوره خاطرنشان کردند: خطاب خداوند به همه مردم است که فرموده است، همه کارها به دست خداست و اگر برای کسی مرگ بخواهد، مرگ او را می گیرد و اگر برای کسی رحمت بخواهد آن فرد رحمت او را فرا می گیرد؛ حال اگر کسی به امر خدا نبود خود را در ذلت افکنده است.
حضرت آیت الله سبحانی بیان کردند: خداوند در اینجا به قضا، قدر و اختیار انسان اشاره دارد؛ یعنی انسان نمی تواند به صرف پذیرش قاعده قضا و قدر خود را از بام به زمین بیاندازد و بگوید که دچار قضا و قدر شدم؛ این سخن او پذیرفته نخواهد بود؛ کما اینکه در قضیه کنار رفتن امام علی(ع) از دیوار کج هم با همین امر صورت گرفت.
خداوند انسان ها را در مواقع مختلف آزمایش می کند
این مرجع تقلید بیان کردند: خداوند انسان ها را در مواقع مختلف آزمایش می کند وانسان است که مسیر خود را انتخاب می کند و به همین خاطر می تواند در قضای خوب خدا خود را قرار دهد؛ در واقع در قضیه دیوار کج امام علی(ع)بیان کردند، اگر من زیر آن دیوار که به احتمال فراوان فرومی ریخت می نشستم و آن آوار روی من می ریخت، مشمول قضای افتادن آن دیوار می شدم، ولی اگر می رفتم که چنین هم کردم، مشمول قضای سلامت می شدم که شرط عقل بود.
منبع:حوزه