کد خبر : ۴۳۴۹
تاریخ انتشار : ۰۸ بهمن ۱۳۹۱ - ۰۱:۰۷
به یاد مرحوم حاج حسن ارضی، کمیل‌خوان حرم حضرت عبدالعظیم (ع)

داغ سه ساله روی سینه اش بود

در همان سال‌های قبل از انقلاب که او در ری کمیل می‌خوانده، همزمان 17 مراسم کوچک و بزرگ کمیل‌خوانی در حرم تشکیل می‌شده، اما مجلس حاج حسن، شاخص‌ترین و پرجمعیت‌ترین برنامه غیررسمی شب‌های جمعه حرم بوده است.
عقیق : حاج منصور ارضی را امروزی‌ها بهتر می‌شناسند، اما سرحلقه دعاخوانان، مداحان و مناجاتیان این خانواده، حاج حسن ارضی، کمیل‌خوان حرم حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه‌السلام در سال‌های دور است. او که خود از نزدیکان عارفان و ذاکرانی چون حاج اکبر ناظم، شیخ رضای سراج و شیخ محمدحسین زاهد بوده، همزیستی با مرشد‌هایی مانند مرشدباقر و مرشد رجب را تجربه کرده و کسوت استادی مداحان فراوانی را نیز در حدود 30 سالگی دریافت کرده است؛ به علاوه اینکه برادرزاده‌اش ـ منصور ـ و فرزندش حسین، مهدی و خیلی از مداحان بنام عرصه حاضر از شاخص‌ترین شاگردان او به شمار می‌روند.

با این همه، اما دعاخوانی او در پنجشنبه‌های حرم از حاج حسن ارضی، چهره‌ای بی‌همتا در میان اهل مناجات معرفی می‌کند. چه اینکه در همان سال‌های قبل از انقلاب که او در ری کمیل می‌خوانده، همزمان 17 مراسم کوچک و بزرگ کمیل‌خوانی در حرم تشکیل می‌شده، اما مجلس حاج حسن، شاخص‌ترین و پرجمعیت‌ترین برنامه غیررسمی شب‌های جمعه حرم بوده است.

این مداح قدیمی، هنگامی که در بامداد یک روز آدینه جان تسلیم حضرت پروردگار کرد، یک داغ بزرگ روی سینه‌اش سنگینی می‌کرد؛ مرگ دختر سه سال و نیمه‌اش در کربلا. چنین شد که نوکر سیدالشهدا علیه‌السلام با اربابش همذات پنداری کرد و تا آخر عمر، روضه رقیه سلام‌الله علیها را سوزناک‌تر از بقیه روضه‌ها خواند.

                                                     * * *


سال 1305 بود که کربلایی حسین، صاحب پسری شد. مثل امروز نبود که پیشوند «کربلایی» را کنار هر اسمی قرار دهند. کربلایی حسین، از آن سخت‌سفرها بود. بارها رفته بود زیارت ارباب؛ از آن زیارت‌هایی که روزها و هفته‌ها برای رسیدن به حرم آقا لحظه‌شماری می‌کنند و مدت‌ها در کربلا می‌مانند.

مادر حاج حسن هم فخرالسادات بود و همین باعث می‌شد تا او به داشتن آن پدر و این مادر به خود ببالد. همیشه می‌گفت که محرم حضرت صدیقه سلام‌الله علیهاست و اگر این قرابت نبود، کجا او می‌توانست از 5 سالگی نوکری درگاه اهل بیت علیه‌السلام را شروع کند؟ البته خودش می‌گفته که: «ما اعتقاد داریم که نوکری‌مان قبل از به دنیا آمدن امضاء شده است.»

از طفولیت به تشویق مادرش به روضه‌های خانگی می‌رفت. حاج حسن ارضی، با قامتی کوچک و جثه‌ای نحیف، هر ماه به چند روضه زنانه می‌رفت و به ارباب بی‌کفن سلام می‌داد. بعدها هم که سن و سال بیش‌تری داشت، روضه و دعا و مناجات را وسیله کسب رزق و روزی قرار نداد و شد کارمند راه آهن. هرچند که هیچ وقت در 30 سال خدمت صادقانه‌اش، حتی یک ماه حقوق کامل نگرفت. یعنی روضه‌ها و هیأت‌ها اجازه نمی‌داد.

خانواده آنها، همگی اهل هیأت بودند. حاج مهدی ارضی پدر حاج منصور، در هیأت‌های بزرگ آن زمان نظامت و میان‌داری می‌کرد. حاج محمدمهدی ارضی، فرزند حاج حسن و پسرعموی منصور ارضی در این باره می‌گوید: «آن زمان بیش‌تر هیأت‌های مهم و بزرگ تهران در حوالی میدان اعدام جمع شده بودند که شاید از آن جمع قنات‌آبادی‌ها امروز معروف‌تر و شناخته‌شده‌تر باشند. در همین فضاها، عشرتکده و کاباره و مشروب‌فروشی هم بود و هیأت‌داری و روضه‌خوانی در چنین محیطی واقعاً اراده قوی می‌خواست.»

او ادامه می‌دهد: «پنج‌شنبه‌ها و جمعه‌ها، اوج فسق و فجور افراد لامذهب و بی‌قید و بند در سال‌های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بود و درست در همین دو روز، هیأت‌ها و عزاداری‌ها پرچم می‌زدند و مجلس برگزار می‌کردند. پدر ما، در چنین فضایی خانواده خود را مذهبی نگه داشت و پرچم‌داری کرد. در حالی که الآن به برکت خون شهدا و زحمات امام رحمه‌الله علیه و دلسوزان نظام، شرایط جامعه با آن زمان قابل مقایسه نیست.»

 


علامت سئوال مقابل نام استاد

حاج حسن ارضی از استادان فراوانی بهره برده است، اما این شاگردی، لزوما برابر روضه‌خوانان و ذاکران بزرگ‌تر از خود اتفاق نیفتاده و حتی او از افراد همطراز با خود نیز استفاده کرده است. حاج محمدمهدی می‌گوید که سن او و برادرانش برای شناخت استادان حاج حسن ارضی کافی نیست، اما آنچه از پدر شنیده‌اند، شاید در این زمینه راهگشا باشد: «افراد زیادی را ایشان به نام استاد خود معرفی می‌کردند که از جمله آنها، آقاشمس، استاد اخلاق و حاج شیخ محمدحسین زاهد را به یاد می‌آورم. البته در زمینه مناجات به خاطر ندارم کسی را به عنوان استاد خود معرفی کرده باشند، اما در روضه‌خوانی با دو مرشد به نام‌های مرشدباقر معماری و مرشد رجب ]احتمالاً رضایی ملقب به شاطرالعلماء[ مأنوس بود که اینها تقریباً همدوره حاج حسن بودند و تأثیرات متقابلی بر یکدیگر می‌گذاشتند.»

فرزند این مداح و مناجات‌خوان معروف می‌گوید: «او بارها از حاج اکبر ناظم، آقا شیخ محمود نجفی و آقا شیخ رضای سراج هم به عنوان استاد خود نام می‌برد، اما نمی‌شود درباره اینکه کدامشان بیش‌ترین تأثیر را روی پدرم گذاشتند، نظر قطعی داد.»

تاریخ می‌گوید که آقاشیخ رضای سراج از نظر سنی از مرحوم حاج حسن ارضی، بسیار بزرگ‌تر بوده است. او حدود 102 سال پیش به دنیا آمده؛ در حالی که مناجات‌خوان حرم سیدالکریم، 86 سال قبل قدم به گیتی نهاده است. تفاوت سنی او با حاج شیخ محمدحسین نفتی ملقب به زاهد نیز ـ که از زهاد زمانه خود بوده ـ نشان‌دهنده کسوت استادی این دو بر حاج حسن ارضی دارد. مابقی اما چنین تفوق سنی‌ای نسبت به او ندارند.

استادی در 30 سالگی

کسی که از 5 سالگی لب به وصف ائمه طاهرین سلام‌الله علیها بگشاید، پس از یک دهه از زبدگان زمانه خود خواهد شد. این اتفاق برای حاج حسن ارضی با آن همه ستاره درخشانی که پیرامون او بودند، خیلی زود افتاد و در پایان سن نوجوانی، این مداح نامدار به وزنه‌ای در میان همردیفان خود تبدیل شد. به تعبیر حاج سیدباقر هاشمی، از دست‌اندرکاران هیأت «امام حسنی‌ها» شاید در 30 سالگی حاج حسن ارضی کم‌تر مداحی را می‌شد یافت که از مکتب و درس او استفاده نکرده باشد. به تعبیر پهلوانان زورخانه، در چنین سن و سالی، «تخته او حسابی وسط بود» و این بهترین جمله‌ای است که می‌شود برای یک مداح خوشنام به کار برد. او را در جامعه مداح و در میان اهل هیأت، فخرالمادحین نیز خوانده‌اند.

حاج حسن ارضی، کمیل‌خوانی‌هایش را از میانسالی در حرم سیدالکریم شروع کرده است؛ همان برنامه نیمه‌شب‌های پنج‌شنبه که مردم و زائران حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه‌السلام از آن با جمعیت بالا استقبال می‌کردند و اگر در جای دیگری کمیلی خوانده می‌شد، آن مجلس را رها می‌کردند و به مجلس حاج حسن می‌آمدند.

 

وقتی شاعر کباب را می‌خورد و نم پس نمی‌دهد!

امروز اگر نام یکی از ذوات مقدس را جست‌وجو کنیم، صدها بیت شعر و مرثیه گوناگون در اختیار ما قرار می‌دهد. حتی بعضی از شاعران جوان برای آنکه تازه‌ترین سروده‌هایشان را در معرض قضاوت و نظر مخاطبان بگذارند، این سروده‌ها را در عرصه فضای مجازی نشر می‌دهند، اما می‌شود تصور کرد که در نبود شبکه جهانی اینترنت، کمبود کتاب، نبود وسایل ارتباطی مثل تلفن و ... چگونه شعر به دست اهلش می‌رسیده است؟

این سئوال همه ماست که حاج محمدمهدی ارضی آن را مطرح می‌کند. قصه تکراری سفر یک مداح به مشهد برای گرفتن شعری از دکتر قاسم رسا یا بار سفر بستن و عزیمت به صدها کیلومتر آنسوتر برای دیدار با یک شاعر قصیده‌سرا همگی از سختی‌ها و دشواری‌های تهیه شعر خبر می‌دهند، اما فرزند حاج حسن از یک ماجرای جالب برای گرفتن شعر خبر می‌دهد: «پدرم می‌گفت، وقتی می‌خواستیم شعری از شاعری بگیریم، دو ـ سه نفر می‌شدیم و او را به منزل یکی از خودمان دعوت می‌کردیم. پذیرایی مفصل از شاعر انجام می‌شد و بعد از چند ساعت از جناب شاعر تقاضا می‌کردیم که قلم‌رنجه کنند و غزلی بگویند که آن را «اختصاصی» برای خود داشته باشیم.»

اما ماجرا زمانی جالب می‌شود که شاعر شعرش نمی‌آید و یا می‌گوید که دفتر شعرش را در منزل جا گذاشته و این، یعنی پذیرایی بی‌مورد از آقای شاعر! برای همین، حاج محمدمهدی می‌گوید: «پدرم همیشه به قدرشناسی شرایط و زمانه ما سفارش می‌کرد. می‌گفت: قدر شعرهایی که در دسترس شماست بدانید. الآن هر چیزی بخواهید در کتاب‌ها پیدا می‌شود، اما در زمانه ما اینطوری نبود.»

یک شیوه دیگر برای حفظ کردن شعر بین حاج حسن ارضی و دوستانش رایج بوده و آن، حفظ کردن شریکی شعر است! از این قرار که دو یا چند نفر پای منبر یک مداح معروف می‌رفتند و هر کدام تعدادی از مصرع‌ها یا ابیات را حفظ می‌کردند و از مجلس بیرون می‌آمدند. آنگاه حفظیاتشان را یک کاسه می‌کردند تا قصیده کامل شود و هر دو یا هر سه نفر بتوانند آن شعر را به حافظه بسپارند.

 

مقتلی آغشته به خون

حاج حسن ارضی یکی از کسانی بود که شعر خواندن از روی کاغذ را نقص بزرگ یک مداح می‌دانست. فرزندش می‌گوید که همیشه ما را به حفظ‌خوانی تشویق می‌کرد و می‌گفت که از کوچک‌ترین فرصت‌هایتان برای حفظ کردن شعر استفاده کنید. او می‌گوید: «پدرم کتاب‌ها و بیاض‌های فراوانی داشت که قبل و بعد از رحلتش، امانت گرفتند و نیاوردند. اما یکی از مقاتل او دارای صفحات خونی بود. این قطرات خون در صفحات شهادت علی‌اکبر علیه‌السلام در کارزار عاشورا بود. متأسفانه حیا کردیم و نپرسیدیم که این خون‌ها چیست. یعنی هیچ وقت رو نداشتیم این سئوالات را از پدر بپرسیم. چون به او «پدر» نمی‌گفتیم؛ رابطه ما با او رابطه ارباب و رعیت بود و ما همیشه به او «حاج آقا» می‌گفتیم.

حاج محمدمهدی همچنین می‌گوید: «بیاض‌های موجود در کتابخانه او اغلب با دستخط خودشان نوشته شده‌اند. سواد قدیم داشت و خط خوش. آن مقتل اما در میان کتاب‌های پدر، چیز دیگری است. معلوم است که در خلوت خودش آن را خوانده و مانند بانوی صبر، حضرت زینب سلام‌الله علیها به خود لطمه وارد کرده از مصیبتی که بر سیدالشهدا علیه‌السلام رفته است. به اعتقاد من، این صفحات، بسیار مقدس و مبارک است و حتی در هدایت مردم تأثیر دارد.»

 

مداحی‌اش امضاء شده بود

کارمند راه‌آهن بود و دنبال پول درآوردن از روضه و هیأت و دعاخوانی نبود. هیأت بزرگ و کوچک برایش فرقی نداشت و همه در نظرگاه او یکی بودند؛ چه هیأت‌هایی با جمعیت بالا و چه مجالسی با نفراتی معدود. فرزند حاج حسن ارضی می‌گوید: «از نظر حفظ کردن و اجرای شعر، یک مداح حرفه‌ای بود، اما از این نظر که زندگی‌اش را با درآمد مداحی ببندد، اصلاً چنین نگاهی نداشت. زندگی معمولی و ساده‌ای داشت و البته از مداحی، اندک ارتزاقی.»

خواندن در مجلس بزرگ و کوچک برای او بی‌اهمیت بود. زمانی که هیأت‌های بزرگ تهران فعال بودند و او را برای منبر دعوت می‌کردند، حاج حسن به مجالس کم‌جمعیت هم می‌رفت و همان مایه‌ای را می‌گذاشت که در مجالس سنگین برای مستمعانش در نظر گرفته بود.

فرزند این مداح مخلص اباعبدالله الحسین علیه‌السلام ادامه می‌دهد: «معتقدم مداح باید انتخاب شده خود ذوات مقدسه باشد. البته اینکه کسی شعر حفظ کند و کتاب بخواند، خوب است، ولی باید نوکری آنها را ائمه معصومین علیهم‌السلام امضاء کرده باشند و گمان می‌کنم درباره پدر ما چنین اتفاقی افتاده بود.»

آنچه ما در منش حاج حسن ارضی می‌بینیم، نشان می‌دهد که گفته‌های فرزندش درباره او به کلی صحت دارد و به صدق منطبق است. چه اینکه گریستن، یکی از خصلت‌های عاشقانه این مداح با اخلاص بوده است. گفته می‌شود که او اهل تظاهر نبوده و اگر مثلاً مداح پرسوز و گدازی مانند حاج علی انسانی می‌خوانده و سپس جوان کم‌سن و سالی فیض می‌داده، همان اشکی را می‌ریخته که با مرثیه‌خوانی مداح کارکشته جاری می‌شده است.

 

«حمله‌داری» یکی از افتخارات او بود


اعزام مردم به سفر حج و زیارت مرقد نورانی پیامبر مکرم اسلام صلی‌الله علیه و آله در مدینه منوره و بردن کاروان به عتبات عالیات، یکی از فعالیت‌های مداحان قدیمی بوده است. عرب‌ها در کلام و زبان خود به کاروان‌های حج، «حَمَله» می‌گویند. به همین دلیل، مدیران کاروان‌ها را در گذشته «حمله‌دار» می‌گفته‌اند و حاج حسن ارضی، یکی از حمله‌داران معروف تهران بوده است.

سفر فراوان به کربلا و زیارت مرقدالحسین علیه‌السلام، یکی دیگر از ویژگی‌های این مداح آل‌الله است. چنانکه گفته می‌شود او از بركت عتبه‌بوسی آستان سیدالشهدا علیه‌السلام، هم تا اندازه‌ای به زبان عربی تسلط داشته و هم کاروانش را به نقاط کم‌تر دیده شده عتبات عالیات می‌برده است.

 

تک بیتی در جواب احوالپرسی

همیشه در روضه‌هایش یک بیت می‌خواند و آن را تا آخرین لحظات عمرش به زبان جاری می‌ساخت. آن یک بیت این بود:

شکر خدا را که در پناه حسینم

عالم از این خوب‌تر پناه ندارد


حتی زمانی که حاج علی آهی به عیادت او رفت و از وضعیت جسمانی و پیشرفت درمان حاج حسن پرس‌وجو کرد، بلافاصله گفت: «شکر خدا را که ....»

اما آنچه او همیشه مخفی می‌داشت و مال خود نمی‌دانست، سبک خواندن شعری است که آن را به خود سیدالشهدا علیه‌السلام در روز عاشورا نسبت می‌دهند. شعری سراسر مظلومیت ـ که سال‌ها آن را در هیأت‌های قدیمی تهران از جمله جامعه مداحان و جامعه وعاظ همخوانی‌اش می‌کردند.

گفته می‌شود که «شیعتی» را با سبک مرسوم، اولین بار این مداح قدیمی خوانده است؛ چنانکه روی نوحه معروف «ما در دو جهان، فاطمه جان، دل به تو بستیم، محبان تو هستیم، نظر کن ز عنایت به فردای قیامت» هم او سبک گذاشته و اول بار خوانده است، اما هیچگاه آن را به کسی نگفته است.


پاییز در بهار

اواخر فروردین سال 87 او پس از چند سال بیماری، دنیا را ترک کرد. دو ـ سه سال آخر را «پارکینسون» (لرزش بدن) داشت، اما خواندن دعای کمیل در خانه را ترک نکرد. همیشه دلبسته مناجاتی بود که امیر مؤمنان علیه‌السلام به کمیل بن زیاد تعلیم کرده بود. همیشه خاطرات یک عمر کاروان‌داری حج را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد و همیشه ....

30 فروردین 87 صبح جمعه بود. پیدا نیست که در شب گذشته چه بر آن مرد رفته بود و در ایام فاطمیه چه دلدادگی‌هایی با معبود داشت. بعد از نماز صبح، همسرش برای او «فرنی» درسته کرده بود. آن را که خورد، همسرش متوجه تغییر حالتش شد. محمدمهدی را صدا کرد. آمد و پدر را در آغوش گرفت. حاج حسن لبخند می‌زد و سمت امام رئوف سلام می‌داد. آنگاه بی‌واهمه چشم‌هایش را بست. روی اعلامیه‌اش نوشتند: شکر خدا را که در پناه حسینم ... قرارش همانجایی شد که آرزویش را داشت؛ صحن حضرت ... باغ توتی که سال‌ها در آن نفس زد.

 

روایت حاج منصور از فیض سحری

حاج منصور ارضی، برادرزاده حاج حسن و عموزاده حاج محمدمهدی، موضوعی را در شب‌های ارجمند «لیله‌الرغائب» تعریف می‌کند که جالب است. او می‌گوید: «چند برابر آنچه امروز به عنوان امامزاده دور و بر ماست و می‌رویم و در آنجا فیض می‌دهیم، پیرامون حاج حسن ارضی بوده است. بماند که در امامزاده جعفر علیه‌السلام چند گوسفند به احترام او ذبح می‌کردند یا در امامزاده قاسم علیه‌السلام، خرده شیشه‌های مشروبات الکلی را مردم جارو می‌زدند و می‌نشستند به شنیدن کمیل عموی ما.»

این مناجات‌خوان و مداح سرشناس ادامه می‌دهد: «ایشان به امامزادگان زیادی می‌رفتند و فیض می‌دادند، اما لیله‌الرغائب جمکران چیز دیگری است. البته آن زمان مسجد جمکران چنین وسعتی نداشت. دو اتاقک بود. وقتی کمیل آن شب را می‌خوانند و ذکر «یابن‌الحسن»‌ می‌گیرند، عنایت ویژه‌ای می‌شود که گویی همه مردم مدهوش می‌شوند و تا صبح ناله و گریه سر می‌دهند.»

در همین شب است که انسان پاکباخته‌ای معروف به «احمد دیوانه» برای آن شب این تک بیت را می‌سراید:

از آن فیضی که در وقت سحر شد

دل دیوانه‌ام دیوانه‌تر شد


حاج محمدمهدی می‌گوید: «من تا دو ـ سه سال قبل از رحلت پدرم نمی‌دانستم که کمیل معروف جمکران را پدرم خوانده است. شبی از کمیل حاج منصور آمدیم و موضوع را با پدر در میان گذاشتم. دیدم سرش را پایین انداخت. پرسیدم: شما می‌دانید آن کمیل را چه کسی خوانده است؟ گفت: بماند. و حرف را عوض کرد. بعدها از برادرم شنیدم که کمیل آن شب معروف را حاج حسن، پدر ما خوانده بوده.

تمام خصلت‌های یک مرد
وقتی به حرم حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام می‌رفت تا کمیل بخواند، از سر بازار گریه می‌کرد و سلام می‌داد. بین 45 تا 50 سال کمیل حرم را می‌خواند. پای کمیل او، روحانیون و افراد تحصیل‌کرده زیادی می‌نشستند که یکی از آنها پدر دکتر حداد عادل بود. گاهی هم خودش لابه‌لای کمیل حاج حسن ارضی شعری زمزمه می‌کرد. مرحوم حاج احمد آرونی (آرام) در وصف ایشان می‌فرمود: حاج حسن ارضی از سر بازار با گریه وارد می‌شد و تا صبح مثل ابر بهار می‌گریست و سیلی به صورت خود می‌زد. تعبیر ایشان از حاج حسن، «مجسمه اشک» بود.

دائم‌الوضو بود و همیشه نماز صبحش را با وضوی نماز مغرب می‌خواند. گویی تمام شب را به عبادت نشسته بود. نزدیک به حدود 55 سال نماز کامل برای پدر و 20 سال نماز کامل برای مادرش خوانده بود.

روضه هفتگی شب شنبه‌ها (جمعه شب‌ها) و ماهانه داشت. آبگوشت بار می‌گذاشت و یک پرچم کوچک می‌زد بالای در خانه. هیئتش اسم و رسمی نداشت. همه چیز به سیدالشهدا علیه‌السلام ختم می‌شد. شاید اکثر قریب به اتفاق بزرگانی که الان مجلس‌داری می‌کنند از آن روضه شب‌های شنبه بهره‌مند شده بودند.

به مداحان جوان نکاتی را که به ذهنش می‌رسید، گوشزد می‌کرد؛ منتها در گوشه‌ای نه مقابل چشم همه مردم که آبروی کسی را بریزد.

به سه ساله اباعبدالله علیه‌السلام ارادت ویژه داشت؛ لابد به خاطر دختر سه سال و نیمه‌ای که در کربلا بیمار شد، از دنیا رفت و همانجا کنار حرم شریف ارباب بی‌کفن به خاک سپرده شد. دل نداشت روضه رقیه بخواند، اما می‌سوخت و می‌خواند.

با امام خمینی رحمه‌الله علیه و حاج آقا مصطفی انس ویژه داشت و به خاطر یک عکس سیاه و سفید امام، تا مرز دستگیری رفت. اما خودش می‌دانست که بهانه ساواک یک کاغذ نیست؛ به قول خودش، روضه‌هایی بود که خوانده بود و امام شانه‌هایش لرزیده بود. شاید اشک‌هایی بود که از بنیانگذار جمهوری اسلامی گرفته بود.


کدخبرنگار:212111
منبع: خیمه


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین