کد خبر : ۴۰۶۰۵
تاریخ انتشار : ۱۱ آبان ۱۳۹۳ - ۱۰:۲۹
گفت وگوی تفصیلی با مداح و شاعر آئینی؛ حاج حیدر توکلی-بخش دوم

حاج حیدرتوکل:جریان شعرآئینی متولی ندارد

حاج حیدر توکل می‌گوید: بعضی از تواضع‌ها از تکبر بدتر است. در عرصه شعر معضل ما کمبود شاگرد نیست؛ استاد زیاد داریم. آنقدر مستمع، مراد امروز برخی‌هایمان شده که از خودسازی فاصله گرفتیم.
عقیق:«مداح شد ز روز ازل هرکسی گلش، مخلوط با غبار ره بوتراب شد» این بیت را وقتی می‌خواند که می‌خواهد گله کند از اینکه نقد مداحی و سبک و روضه نقل هر محفل و هر گذری شده است. معتقد است که کار نقد هم یک کار کارشناسی است و نباید سلیقه‌ای به این موضوعات وارد شد. نقد کردن عملکردها در این دستگاه مراقبت می‌خواهد. ادامه می دهد «آیا در این جهان پر از کافری رواست، هنگام دست بستن شیعه طناب شد». می‌گوید این مدلی هم به طرف دیگر ماجرا نگاه کرد. همه این‌ نقدها که از گذشته تا امروز گریبان مداحی و شعرا را گرفته را در مواردی وارد می داند و تأکید دارد بر دقت در این مسیر و از طرف دیگر هم از حاشیه‌سازی و ضربه زدن بیش از حد به ساحت هیئت به واسطه این نقدها گله‌مند است. می‌گوید در روزگاری که از در و دیوار محتوای ضد فرهنگی به خورد جوان امروز داده می‌شود به جای ترور کردن باید  مداحانی که یک ساعت جوان‌ها را دور هم جمع می‌کنند تا یک «یا حسین(ع)» بگویند را کمک کرد.

حاج حیدر توکلی همه حرفش را در این جمله خطاب به امام حسین(ع) می‌زند: «این غم به کجا برم که غمت را کسی نخورد». مشکل این است که هرکس غم خود را می‌خورد نه غم هیئت را. برخی هیئت‌ها برای تضمین جمعیت خود می خوانند. معتقد است «صنف» یا بهتر می‌گوید «هنر» مداحی هم بزرگتر دارد اما مشکل اول از آنجاست که اینجا دیگر کسی نمی‌خواهد کوچتر باشد. طرف دیگر این ماجرا هم این است که برخی بزرگترها هم بزرگتری نمی‌کنند. اعتقادش این است که بزرگترها باید برای جوان تر‌ها آغوش باز کنند و می گوید اگر بزرگترها دور و بر این جوان‌ها را نگیرند افراد دیگری دور آن‌ها را می‌گیرند و آن‌ها روز به روز دورتر می‌شوند. می‌گوید بزرگتر‌ها نباید حرف حق خود را با تازیانه رگ گردن ثابت کنند.

نگاه بی تفاوت‌ها به این مسائل و توجیهاتی از این دست که ما در کار امام حسین(ع) دخالت نمی‌کنیم را هم به هیچ عنوان نمی‌پذیرد و می‌گوید از کجا معلوم که جریان وهابیت برای هیئت‌های ما و برای اختلاف افکنی میان فرقه‌های اسلامی حتی مداح تربیت نکرده باشد. گله دارد از آنچه که جابجا شدن مستمع و مداح می داند. می‌گوید یک روز مداح مرید بود و امروز مستمع مراد شده است. پس کی نوبت امام حسین(ع) و صاحبخانه می‌شود و دوباره می‌خواند :«این غم به کجا برم که غمت را کسی نخورد».
در آستانه ماه محرم 1436 حیدر توکلی یکی دیگر از شعرای برجسته آئینی و مداحان مشهور تهران مهمان  خبرگزاری تسنیم بود. بخش دوم از گفتگوی تسنیم با او در ادامه می‌آید:



حاج ماشاءالله عابدی می‌گفتند در قدیم‌ بحث این بوده است که حضرت صاحب به کجا عنایت دارند و روضه به کجا می‌روند و یک ماجرای جالبی هم برای ما تعریف کردند. شما فرمودید که این روزها مراد برخی از مداحان، مستمع شده است. ما یک مداح می‌شناختیم اگر هیئتش از 10 نفر به  12 نفرمی‌رسید رنگش می‌پرید و هر یک نفر که به هیئت‌اش افزوده می‌شد دلهره این را داشت که ای وای مجلس بزرگ‌تر شده و کار من با خودم سخت‌تر شده است و سرنوشت چه طور می‌شود. اما الان برخی این استرس را دارند که آیا پایین بنر‌ها اسمشان چاپ شده است، یا نه؟ من مداحی می‌شناسم که روی بنر مجلس‌اش همه جای شهر زده شده سخنران آیت‌الله فلانی و اصلاً نام خودش را اجازه نداده پایین بنر بزنند. لزوم توجه مداح به خودش یعنی همان خودسازی‌اش که خیلی توصیه می‌شود چه طور باید باشد؟ شاید مجلس آن مداح از نظر مستمع گرفته باشد، اما این بحث درونی هم مطرح می‌شود که مداح چه قدر باید روی خودش کار کرده باشد و به خود و مجلس‌اش توجه کند؟

مرحوم شیخ شیرازی می‌گفتند که یک واعظی در ظهر عاشورا تعداد زیادی پای منبرشان آمده بودند، او صحبت می‌کرد و همه گریه می‌کردند، آن واعظ صحبت‌هایش به جایی رسید که می‌گفت حضرت زینب (س) را بالای گودال آوردند از آنطرف هم شمر پایش را گذاشته بود بر روی امام حسین (ع) بعد از آن وقتی گفتند که «از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد، خود را تهی زخون دل چندساله کرد» ناگهان همه ماندند و گفتند آقای مداح این حرف‌ها یعنی چی؟ گفت: این شعر را آوردند، به من گفتند اگر بخوانی مجلس می‌گیرد. بعضی از تواضع‌ها از تکبر بد‌تر است. مثلا من از جایم بلند نمی‌شوم و جلو نمی‌روم که بار‌ها من را صدا کنند تا مثلاً بروم روی منبر، این درست نیست. «نوکر نمی‌شدیم اگر آقا نمی‌شدیم، بر زخم تو نمک گذاشتیم، آقا حلال کن، در بیت الحرام تو با دو قطره اشک منت زمزم گذاشتیم.» اصلا منِ نوعی آمده‌ام تا من را تحویل بگیرند، گوشه پاکت ساییده باشد یا اگر کنار استکانم قاشق نباشد می‌گویم این هیئت اصلا به درد نمی‌خورد. دو خط شعر در مجلس آقا می‌خوانیم برهمه منت می‌گذاریم. «مستیم و راست با تو بگوییم کج شده، دستی که دست روی دسته پرچم گذاشت». البته نمی‌خواهم سیاه نمایی کنم اما کلاه من را در خود هیئت برداشتند و من به جایی رسیدم که به امام حسین (ع) گفتم حتی برای تماشا دیگر به هیئت نمی‌روم. چون از خودش می‌ترسیدم «گردیده چون سگ شکاری از هیئت فراری». اگر شما را در هیئت بشناسند حتی اگر کلاهت را هم بردارند نمی‌توانید به دادسرا بروید و شکایت کنید البته نه به خاطر اینکه قانون این اجازه را نمی‌دهد بلکه به خاطر اینکه شأنیت این اجازه را به شما نمی‌دهد.

نگاه به مستمع یا مصرف کننده اثر، در هیئت‌ها جلوه زیادی دارد. در شعر هم متاسفانه این اتفاق افتاده است. یعنی ما به عنوان شاعر شعری می‌گوییم که مورد پسند خواننده باشد یا مورد پسند مستمع باشد و نقش مواد منفجره را در هیئت بازی بکند. این باعث می‌شود که شعر از شعریت خود فاصله گرفته و از لحاظ کیفیت ادبی ضعیف شود و صرفا یک سخن منظوم باشد. در حالی که اگر بخواهیم یک شعر تراز را برای اشعار آیینی در نظر بگیریم هیچ کس نمی‌تواند شعر محتشم را نادیده بگیرد. چرا جریان شعر آئینی ما در سال‌های اخیر چنین روندی پیدا کرده است و برخی‌ها می‌گویند که اصلا نیازی به استفاده از صنایع ادبی نیست و باید شعری باشد که مورد قبول حضرات باشد و همین کافی است در حالی که در این صورت جریان کلی ادبیات لطمه می‌خورد.

شعر «بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا» معروف‌ترین شعری است که در هیئت‌ها خوانده می‌شود و اصلا قافیه ندارد اما از یک ضمیر پاک بیرون آمده است. من که خودم شعر را می‌شناسم اما آن را می‌خوانم. حاج آقا سازگار 12 بند بر روی این وزن شعر گفتند که مداح‌ها آن را بخوانند اما باز هم همه، همین شعر غلط را می‌خوانند که دلیل آن هم ضمیر پاکی است که این شعر را گفته است. در اینکه ما در فضای شعر آیینی شاعران زیادی از جمله شاعران کنگره‌ای، شاعران انجمنی و... داریم بحثی نیست. مرحوم شهریار قطعه‌ای دارد در سه بیت و می‌گوید:«در این خرابه تا نبری بار اجنبی / کس ای گهر فروش نگوید خرت به چند/ آنجا سری سپار و خزف بار کن که خلق / تازند از پی‌ات که عمو گوهرت به چند/من شهریار عشقم و هر دم جعلّقی / تاج از سرم رباید و گوید سرت به چند...» ما وقتی به جای اینکه خودمان را بالا بکشیم آن‌ها را پایین می‌کشیم توقعی بهتر از این هم نباید داشته باشیم. ما به جای اینکه معارف خود و مستمع را بالا بکشیم اهل بیت(ع) را پایین می‌آوریم. آیا ما این اجازه را داریم که با این لحن حضرت زهرا(س) را مورد خطاب قرار بدهیم؟ مثلا بگوییم «قرارمان در بهشت و ...» و با این لحن با حضرت زهرا(س) قرار بگذاریم؟ یا برای امام حسین(ع) تعیین تکلیف کنیم و بگوییم باید من را به کربلا ببرید یا بگوییم آخر یقه‌ات را می‌گیرم؟ ما هنوز به این درک نرسیده‌ایم که مخاطب ما چه کسی است و ما با چه کسی حرف می‌زنیم و طلب حاجت می‌کنیم.

در عرصه شعر آئینی که ارتباط تنگاتنگی با مداحان و مستمع در هیئت دارد وضعیت را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

پیشکسوتانمان در عرصه آئینی واژگانی را انتخاب کرده‌اند که بعضی مواقع برداشت اشتباه هم از آن می‌شود. مثلا ما هم می‌گوییم امان از قاچاق فروش‌ها، امان از دزد‌ها. آنوقت می‌آییم در شعرمان هم می‌گوییم «امان از دل زینب(س)» دوپهلو هم برداشت می‌شود. اما شما معنای بد برداشت نمی‌کنید.. مثلا یکی می‌خواسته در شعرش نوآوری کند به جای واژه «در زدن» از واژه "اف اف" استفاده می‌کند یا از پیامک استفاده می‌کند. مرحوم کافی روضه‌ای دارد به نام «تلفنی به کربلا» که سمبلیک است و در آن زمان خیلی سروصدا کرد. البته من از آن شاعری که آن شعر پیامک را گفته است دفاع نمی‌کنم و حتی هجویه‌اش را هم گفته‌ام. به من اعتراض کردند و گفتند چه طور مرحوم کافی آن تلفن را خواند و شماها اشکال نکردید؟ گفتم این چه حرفی است این شعر پیامک خیلی سطحی کار شده است اما آن روضه تلفن برای خودش سبک شد. در هیئت محمود کریمی دمام آورده بودند که سال‌ها در جنوب کشور می‌زدند اما در اینجا بسترش فراهم نبود و اعتراض کردند. البته همیشه کسانی که نوآوری می‌کنند مورد هجمه هم قرار می‌گیرند. وقتی خط شکن‌ها کاری می‌کنند حاصل را افراد دیگری می‌برند، محمود کریمی فعل حرامی انجام نداده بود اما با آموخته‌های برخی از ما هماهنگ نبود. سبک‌ها هم به همین صورت است و جلوی برخی سبک‌ها پرخاشگری می‌کنیم، مثلا چکشی یا شلاقی سینه می‌زنند. اصلا آیا روایتی هست که وقتی اهل بیت(ع) را درون گودال انداختند مثلا حضرت زینب(س) به کسی گفته باشد شور بگیر و یا...؟ این‌ها را ما ساخته‌ایم البته خوب هم هست، چون نظم دادن است اما هدف این نیست.

حتی اگر هدف شما امام حسین (ع) یا پیغمبر(ص) باشد کفر گفته‌اید. چون همه آن‌ها وسیله‌ای هستند تا دست ما را در دست خدا بگذارند اما ما به جایی رسیده‌ایم که سینه زنی سبکی، هدف ما شده است. در شعر هم به جای اینکه به هم کمک کنیم همدیگر را مسخره می‌کنیم. شما این دانش را داشتید که از من سوال شعری کرده‌اید اما اگر من از شعر چیزی ندانم نمی‌توانم پاسخ شما را بدهم چه برسد به اینکه بخواهم کار‌شناسی هم بکنم. من اگر بخواهم روی منبر حدیثی را شرح بدهم مردم مانعم می‌شوند که حق هم دارند چون باید علم این کار را یاد گرفته باشم. چه طور می‌شود کسی که فرق میان روضه و نوحه را نمی‌داند می‌آید کار‌شناس شعر، موسیقی و مداحی می‌شود. من یک مصاحبه از فردین، بازیگر قبل از انقلاب دیدم که از او پرسیدند که آن موقع که شما این فیلم‌ها را بازی می‌کردید سینمای تراژدی و هنری هم آمده بود چرا آن‌ها برای شما جاذبه نداشت. او در پاسخ گفت:« مردم ما رقص و کافه و بزن بزن می‌خواستند و ما هم این را می‌دانستیم پس می‌ساختیم مردم هم می‌آمدند». عمق این حرف فاجعه است و متاسفانه در خیلی زمینه‌های دیگر هم داریم چنین چیزی را می‌بینیم

مثلا در یک شعر می‌گویند «رستم اگر پهلوان سیستان است ابولفضل پهلوان کل جهان است» و همه هم فریاد می‌زنند، اما مقام افلاکی حضرت عباس(ع) را پایین آورده و با رستم قیاسش می‌کنند. البته یک ظلمی به شعرا می‌شود برای مثال یک خواننده در برج میلاد شبی 40 میلیون می‌گیرد و می‌خواند اما او به شاعرش چه قدر می‌دهد؟ بنابراین در مداحی هم همین است و در میان شاعران آیینی ایجاد انگیزه نمی‌کنند، وقتی در ایام محرم مداح زنگ می‌زند و می‌گوید فلان سبک را بساز، می‌رود در یک مجلسی 200 میلیون تومان می‌گیرد حداقل دو میلیونش را به شاعر بدهد و اینجاست که معضل پیش می‌آید و ناشاعران روی کار می‌آیند که از واژگان اشتباه در شعر‌هایشان استفاده می‌کنند.
یکی از مشکلات ما این است که جریان شعر آیینی متولی ندارد، اگر تذکراتی، کلاسی، نشستی هم باشد بیشتر به صورت خودجوش است و شاعران خودشان این‌کار‌ها را انجام می‌دهند. نبودن متولی برای شعر آیینی مثل این است که شاعر همانند بچه یتیمی است که هیچ کس بالای سر او نیست. برای مثال مداح شعر را می‌گیرد و می‌خواند در این بین شاعر اصلا دیده نمی‌شود. مسئله دیگر این است که برخی می‌گویند«آنچه زیاد است، شاعراست»؛ این جمله یعنی اینکه هرکس بخواهد می‌تواند شعر بگوید و به عنوان شاعر آیینی شناخته بشود و هیچ متولی ندارد. عده‌ای هم می‌گویند حوزه هنری جریانی را به وجود آورده است اما صد‌ها نفر این مشکل را با حوزه هنری دارند که چرا اشعار را دستخوش تغییر می‌کنند.

به نام شعرای آئینی بودجه می‌گیرند اما صرف ساختمان سازی می‌شود/ «حباب آسا چنان برچشمه هستی سبک بنشین، که تا چین برجبین زد با نسیمی خیمه برچینی»

پس به اسم متولی دارد؟

بله به ظاهر متولی دارد، بودجه بگیر هم زیاد دارد. ساختمان می‌گیرند به نام شعرای آیینی اما آن بودجه در کار ساختمان سازی صرف می‌شود. یک زمانی در مورد مداحان می‌گفتند که اتحادیه، سندیکا و... ندارند.، اما الان که 10 تا مسئول دارند فرقی با گذشته نکرده است. من خودم را شاعر نمی‌دانم، هیچ وقت هم تخلص نداشتم از این به بعد هم نخواهم نداشت. اما‌ ای کاش سراینده نبودم تا در مورد شاعران هم نخواهم حرفی بزنم. باید بگویم جایگاه‌ها به رابطه‌ها داده می‌شود، مثلا شاعری به نام شهرآشوب است که هم دوره شهریار بود اما راحت بگویم چون پارتی نداشت کمتر شناخته شد و این بیت هم از او است «حباب آسا چنان برچشمه هستی سبک بنشین، که تا چین برجبین زد با نسیمی خیمه برچینی» بنابراین ما با ارتباطاتمان است که در عرصه شعر حکومت می‌کنیم، اگر در این دایره باشیم حتی اگر شعر بد هم بگوییم "ملک الشعرای بهار" محسوب می‌شویم، اما اگر در این دایره نباشیم گوهر هم از دستت بریزد قبولت نمی‌کنند. این فاجعه است که شخصی را در مرکز حافظ‌شناسی مسئول می‌کنند بدون اینکه حتی بتواند دو بیت از حافظ بخواند. این ارتباطات است که موجب می‌شود در همه 17 شبکه یک شاعر آئینی یا یک مداح خاص را بیاورند و آنقدر این کار را می‌کنند که به قول معروف نخ نما می‌شود.

الان استاد زیاد داریم. معضل ما در کمبود شاگرد نیست در زیادی استاد است. یک دوستی که سخنران بود قرار شد به من آدرس بدهد تا به هیئتشان بروم، ایشان به جای اینکه آدرس را برای من پیامک کند، اعلامیه هیئت را فرستاد که در آن اعلامیه نامش به عنوان سخنران ذکر شده بود با درج نامش به عنوان استاد که ایشان از قصد می‌خواست که این کلمه استاد را به من نشان دهد، من روی موتور بودم و خنده‌ام گرفت و برای ایشان این شعر را خواندم: «تا که به یک لیف هرآلوده‌ای طاهر شود، کی عجب باشد اگر لال و کری شاعر شود/می‌شود با این همه استاد عالم را گرفت، گر به جای هرمطاعی سنگ پا صادر شود».

برخی این گونه استدلال می‌کنند که استفاده از سبک‌هایی که شاید تقلیدی از خواننده‌های آن طرف آبی است به این بهانه است که می‌خواهند مخاطب را نگه دارند، این را چگونه تفسیر می‌کنید؟

به این دلیل است که آن‌ها کسی را نداشته‌اند برایشان شعر بگوید، من به یکی از مداحان گفتم آخر این چه بود که خواندی گفت فکر نمی‌کردم ضبط شود و بیرون بیاید، این نشان می‌دهد که بعضی از این‌ها ناخواسته است. من به یکی از مداحان بسیار معروف گفتم چرا این آهنگ را که یک خواننده آنطرفی خوانده است را خواندی تعجب کرد و گفت من؟ و من ایمان داشتم که او نمی‌دانست این شعر برای چه کسی است و یک شاعری گفته بود و آن را به دستش داده بود. هرچیزی که در این عالم می‌شنوید از صدای آب تا صدای انسان دستگاه است، اما بعضی نغمه‌ها گویی تنها برای هیئت‌ها ساخته شده است که البته ممکن است روی آن هجو هم خوانده باشند.

ما در شرایط حال حاضر در یک طرف جریان تکفیری را داریم که به هربهانه‌ای تکفیر می‌کنند و می‌کشند. از طرف دیگر عده‌ای هستند که می‌گویند من می‌خواهم جوان‌ها را جذب کنم و نگه‌شان دارم، اما آیا می‌توانیم یک قاعده کلی را قبول کنیم و بگوییم هر شعر، سبک، مدح و مصیبتی دون شأن اهل بیت(ع) و مجلس اهل بیت(ع) نباشد. خوب است این را معیار قرار بدهیم؟

باید تخصص باشد که این معیار گذاشته بشود، یک آیت‌الله که مرجع دین است، متخصص نوا نیست. البته عنوان کردن مسئله هم برای دریافت پاسخ از علما خیلی مهم است. برای مثال من می‌خواهم یک لیوان بخرم به دو صورت می‌توانم آن را مطرح کنم مثلا بگویم برایم مهمان آمده و لیوان‌ها خوب نیست یا بگویم حالا همه چیزیمان کامل است فقط لیوان خریدنمان مانده است. یکی از دو گونه منجر به خرید لیوان و دیگری منجر به انصراف از خرید لیوان می‌شود. به همین ترتیب برخی از دوستان می‌آیند و از مراجع تقلید می‌پرسند، مثلا خواندن نوحه‌ای که در مراسم باعث ایجاد سرخوشی و از خود بیخود شدن و دست زدن به اعمال ناشایست بشود چه حکمی دارد؟ خوب این را هرکسی هم بشنود می‌گوید حرام است. بنابراین اینطور نیست که هر مداح یا شاعری سبک ساز بشود، یکی از معضلات این است که مداحان می‌خواهند سبک بسازند برای اینکه بگویند این سبک من است مثل اینکه بگویند شاعر برای فلان مداح است.

اخیرا خیلی از مداحان در لبیک به نظر مقام معظم رهبری اعلام کردند که برای جلوگیری از سوء استفاده دشمن و تبعیت از ولی امر امسال در زمان سینه زدن برهنه نمی‌شوند. نظر شما در مورد برهنه شدن در مجالس عزاداری برای سینه‌زنی چیست؟

باید توجه کنیم که ما یا عالم هستیم، یا فقیه یا مقلد. یک عده آمدند به آیت الله مرعشی گفتند می‌خواهیم قمه بزنیم ایشان گفتند که حرام است نزنید. آن‌ها هم گفتند ما از این به بعد سالی 364 روز از شما تقلید می‌کنیم اما روز عاشورا به خواسته خودمان عمل می‌کنیم. یعنی به خاطر خواسته دلشان پا روی مرجعشان می‌گذارند، بنابراین اگر مرجعی را قبول دارم غیر از "چشم" نباید چیزی به او بگویم، اگر گفت برهنه نشوید باید چشم بگویم، اما برخی می‌گویند نه این حرف یا آن یکی حرفش را قبول دارم. می‌گویند آقا که حکم شرعی نکردند اما می‌گویم همین که دوست ندارند و نمی‌پسندند حتماً دلیل دارد و برای بخش زیادی از ما قابل توجه است و برای رعایت کردن آن نیاز به حکم شرعی نداریم. امام صادق (ع) می‌فرمایند:« شیعیان ما هروقت شطرنج را ببینند به یاد سربریده امام گریه می‌کنند.» من می‌گویم می‌خواهید قمه بزنید حضرت زینب(س) را به واسطه کارتان زیرسوال نبرید.من اعتقاد دارم بخش قابل توجهی از مداحان ترک فردا باید جواب حضرت زهرا(س) را بدهند، چرا؟ چون دیگر آن نواهای جانسوز ترکی را نمی‌خوانند. یک خواننده ترکیه‌ای گفته بود الگوی من موذن‌زاده اردبیلی است و این به خاطر جانسوز بودنش است. اما الان ترک‌ها در هیئتشان دکلمه فارسی می‌خوانند در حالی که نواهای ترکی جانسوز بودند. متاسفانه الان دیگر نمی‌خوانند و بیشتر دکلمه می‌خوانند، اگر این سبک‌ها حذف شود، جواب دادن دارد.

شما هم کتاب شعری منتشر کرده‌اید.کمی هم در مورد کتابتان توضیح بفرمائید؟

من وقتی این کتاب را منتشر کردم نه به آدم معروفی دادم که برای آن مقدمه بنویسد و نه آن را به آدم معروفی دادم که برای آن طراحی جلد کند و نه به دست انتشاراتی معروفی سپردم که آن را چاپ و پخش بکند و با این شرایط در کمتر از 14 ساعت به چاپ دوم رسید. البته کتاب را به دست یکی از اساتید سپردم اما گفت شعرهایش  باری ندارد من هم گفتم مگر نیسان است که بار نداشته باشد، تمام حرف‌هایی را هم که در این مصاحبه گفتم در یکی از شعرهای این کتاب بیان کردم که شعر به این صورت است:

... در این زمانه که جان‌ها به سیم و زربنداست/ به هرکجا که روی صحبت از چند است/ به دوره‌ای که شیوخی ز کافران بد‌تر/ ز راه چلّه نشینی شدند صاحب زر/ اگر که موسی عمران نگشته، هارونند/ رفیق بیت المال و رقیب قارونند/ شراب زانکه حرام است؛ منقلی شده‌اند/ حسین گفته و در جنگِ با علی شده‌اند/ در این زمانه که دین شد ز هرچه ارزان‌تر/ کراک وشیشه شد از نان شب فراوان‌تر/ به دوره‌ای که عدو بی‌بهانه می‌تازد/ که نسل شیعه ونام علی براندازد/ درود برتو جوانی که نوحه خوان شده‌ای/ پراز خروش، سروش حسینجان شده‌ای/ بخوان فدای تو و یاحسین گفتن تو/ بخوان که زنده شوم با حسین گفتن تو/ بخوان فدای تو و نعره‌های حیدری‌ات/ فدای بانگ تو وا شک پای منبری‌ات/ فدای اینهمه تاب و تبت شوم تو بخوان/ فدای نعرة یا زینبت شوم تو بخوان/ فدای شور و شعورت فدای احساست/ فدای گفتن ذکر"حسین" و "عباست"/ اگرچه تیرحسد بر دلت نشسته بخوان/ دلت شکسته، از آن پهلوی شکسته بخوان/ نَفَس بزن زحسین و به نَفس غالب باش/ بخوان همیشه، فقط بیشترمواظب باش/ بخوان و آگه از این باش ازکه می‌خوانی/ مباد آنکه ز غفلت دلی بلرزانی/ مخوان تو سبک سبُک یاکه شعر موهونی/ بخوان ز شعر بزرگان به لحن محزونی/ بخوان اگرچه حسودان عناد می‌ورزند/ تمامشان به یکی موی تو نمی‌ارزند/ جماعتی که فقط شقشقیه را بلدند/ به وقت جنگ وشهادت تقیه را بلدند/ نه جبهه رفته، نه جنگیده پی رزمند/ همیشه پایه غیبت میان هر بزمند/ همیشه ساز مخالف زده چو خارجیان/ تمام شیعه، ولی پیرو خوارجیان/ گمان مبر که فقط این زمان و با تو لجند/ به پیکر همه تاریخ استخوان کجند/ به صفحه صفحة تاریخ این بود، شهود/ که بوده تکیة دشمن به دوستان حسود/ حسود‌ها همه از دودمان قابیلند/ هنوز آدم وحوا به سوگ هابیلند/ زکاهنان و زلیخا و مصر و زندانش/ نکرده ظلم به یوسف کسی چو اخوانش/ چه دست‌ها شده بسته از این حسادت‌ها/ چه سینه‌ها که شکسته از این حسادت‌ها/ چه لاله‌ها شده پرپر از این جهالت‌ها/ بریده شدچقدر سر از این جهالت‌ها/ تمام طایفه‌ها زخمی از همین ایلند/ که جای ابرهه کُشتن، پی ابابیلند/ سپاه ابرهه امروز فوج فوج آید/ گذشته دوره فیل و سوار موج می‌آید/ شده است هستیمان مورد تهاجمشان/ همی زشش جهت وهم ستون پنجمشان/ بخوان که دشمن قرآن همه عَلَم شده‌اند/ علیه شیعه، همه کفر هم قسم شده‌اند/ بخوان عزیز دلم باتمام دلتنگی/ که دوره دوره جنگ است، جنگ فرهنگی/ به رغم دشمنیِ دوستِ نمک نشناس/ بخوان زغربت زینب، زخجلت عباس/ بخوان که دشمن از این خواندنت به واهمه است/ بخوان که شیعه سلاحش علی و فاطمه است/ مباد زخم زبان‌هایشان شود کاری/ مباد روی زمین این سلاح بگذاری/ بشو چو اکبر ناظم ز عمرو عاص، عاصی/ اگر به عشق توهم خورد انگ رقاصی/ بخوان که بیشتر ازپیش وقت خواندهاست/ بخوان، نخواندن تو آرزوی دشمن هاست/ بگیر توشه به راه محمد (ص) و آلش/  طریق نوکری از نوکر کهنسالش/ بگو که گفته خمینی امام و رهبرما/ که این حسینیه و مسجداست سنگرما/ همیشه باش مرید و مطیع امر ولی/ توکلت به خداو توسلت به علی.

شعر دیگری هم با این مضمون در این کتاب گفته‌ام:

نداده آب ز گل‌ها گلاب می‌خواهیم/ چه خوش خیال که موج از سراب می‌خواهیم/ تبر بدست فتاده به جان تاکستان/ کنون ز تاک بریده شراب می‌خواهیم/ گرفته‌ایم به اسم خدا ز خلق خراج/ گناه کرده و اجر و ثواب می‌خواهیم/ کدام کلبه تاریک شد ز ما روشن/ که مزد آن ز آفتاب می‌خواهیم/ نخوانده درس شدیم استاد و از شاگرد/ سوال طرح نکرده جواب می‌خواهیم.

حضرت آقا شعری دارند با این بیت که می‌فرمایند «چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم»، روزی نشسته بودم و در ادامه آن شعری گفتم با این مضمون:

در سجده پی پینه پیشانی خویشم/ در کفرم و سرخوش به مسلمانی خویشم/ در پیله بدپیلگی خویش اسیرم/ دانم که گرفتار به نادانی خویشم/ بیهوده چرا شکوه ز صیاد نمودن/ صید قفس نفسم و زندانی خویشم/ با تیشه جهلم زدم ریشه خود را/ بی‌رحمترین عامل ویرانی خویشم/ با دشمن خود دوستی از حد گذراندم/ افشاگر هر نکته پنهانی خویشم/ طفلی ز یتیمی شده محزون و من طفل/ مسرور به مضمون غزل خوانی خویشم/ طبعم نکند گُل که به گل زورق ذوق است/ من غرقه ز موج دل طوفانی خویشم.

شعر دیگرم هم این است:

ادب و عشق به یک لحظه هم از دست نداد/ صمدش را به‌های صنم از دست داد/ نا امید از در او گشت امان نامه فقط/ حشمت خویش به ملک و حشم از دست داد/ این جوانمرد کریمانه به پای دلدار/ دست داد از کرم اما کرم از دست نداد/ وارث غیرت زهرا و علی باهم بود/ که شد از دست و دفاع حرم از دست نداد/ جان به قربان علمدار غیوری که ز عشق/ داد چشم و سر و دست و علم از دست نداد.

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین