۰۷ آذر ۱۴۰۳ ۲۶ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۹ : ۰۸
عقیق:علت
تقيّه، يا ترس از مرگ است يا شكنجه و امامان كه از اين دو ترسى ندارند، چرا تقيه
مى كنند؟
پاسخ
تقيه به خاطر ترس از مرگ يا شكنجه نبود، بلكه اسبابى
داشت كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
۱.
حكومتهاى اموى و عباسى، از هر نوع تشكّل شيعى و گرد
آمدن شيعيان به دور يك امام وحشت داشتند و به هيچ قيمت آن را نمى پذيرفتند و لذا
در دوران خلافت معاويه، تشكلهاى شيعى نابود شدند و شخصيتهايى مانند حجر بن عدى و
ميثم تمار اعدام و يا به دار آويخته شدند. از اين جهت امام براى حفظ باقىمانده
شيعيان، تقيه مى كردند كه مبادا آنها را از ميان ببرند.
۲.
اگر امام تقيه نمى كرد، نمى توانست به ديگر وظايف
خود بپردازد. او به صورت آرام وبدون درگيرى و احياناً مماشات لفظى با گروه مخالف،
حقايق را بيان مى كرد و از اين طريق، افراد آماده را آگاه مى ساخت.
روشن است كه اگر تقيه نمى كرد همين خدمت نيز از ميان
مى رفت.
۳.
امر به معروف به صورت آشكار و مخالفت با نظام حاكم، در صورتى
لازم است كه مفيد فايده باشد. بديهى است در آن شرايط، جز به هم زدن نظم و ايجاد
آشوب نتيجه اى نداشت.
اين افراد از تاريخ زندگانى شيعيان در عصر امامان كاملًا
بى اطلاع هستند و لذا تصوّر مى كنند كه تقيه امام عليه السلام براى حفظ جان خود
بوده است، در حالى كه براى حفظ جان شيعيان و پيروان انجام مى گرفت.
سلمة بن مُحرِز مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم:
مردى مرا وصىّ خود نموده و يك دختر بيش ندارد، تركه او
را چگونه تقسيم كنم؟ امام عليه السلام فرمود: نيمى از آن را به دختر بده و نيم
ديگر به بستگان پدرى. من به كوفه برگشتم و گفتگوى خود با امام صادق عليه السلام را
براى زراره نقل كردم. او گفت: امام اين حكم را از روى تقيه بيان كرده است. حكم واقعى
نزد امام اين است كه همه را به دختر بدهى.
سال ديگر براى حج به مدينه آمدم. جريان را به امام صادق
عليه السلام عرض كردم. گفتم گويا در بيان حكم از من تقيه كردى. فرمود: نه، من از
آن ترسيدم كه تو همه را به دختر بدهى و بستگان پدرى تو را به محكمه ببرند و نيمى
از مال را از تو بخواهند.
آنگاه از من پرسيد: نيمه ديگر را چه كردى؟ گفتم: نداده
ام. گفت:
كسى هم از اين جريان آگاه است؟ گفتم: نه، فرمود همه را
به دختر بده.1
پی نوشت:
1- وسائل الشيعه، ج ۱۷، باب ۱۴ از ميراث ابوين، حديث ۳، و باب ۵، حديث ۴.
2-پاسخ جوان شيعى به پرسشهاى وهابيان، ص ۱۱۱.
منبع:افکار
211008