۰۷ آذر ۱۴۰۳ ۲۶ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۴ : ۲۳
عقیق:جعفر بن یونس ، مشهور به شبلى از عارفان نامى و پر آوازه قرن سوم و چهارم هجرى است.
در شهرى كه شبلى مى زیست ، موافقان و مخالفان بسیارى داشت. برخى او را سخت دوست مى داشتند و كسانى نیز بودند كه قصد اخراج او را از شهر داشتند. در میان خیل دوستداران او، نانوایى بود كه شبلى را هرگز ندیده و فقط نامى و حكایت هایى از او شنیده بود. روزى شبلى از كنار دكان او مى گذشت. گرسنگى، چنان او را ناتوان كرده بود كه چاره اى جز تقاضاى نان ندید. از مرد نانوا خواست كه به او گرده اى نان وام دهد . نانوا برآشفت و او را ناسزا گفت. شبلى رفت.
در دكان نانوایى ، مردى دیگر نشسته بود كه شبلى را مى شناخت. رو به نانوا كرد و گفت: اگر شبلى را ببینى ، چه خواهى كرد؟ نانوا گفت: او را بسیار اكرام خواهم كرد و هر چه خواه، بدو خواهم داد. دوست نانوا به او گفت: آن مرد كه الآن از خود راندى و لقمه اى نان را از او دریغ كردى، شبلى بود.
نانوا، سخت منفعل و شرمنده شد و چنان حسرت خورد كه گویى آتشى در جانش برافروخته اند. پریشان و شتابان، در پى شبلى افتاد و عاقبت او را در بیابان یافت. بى درنگ خود را به دست و پاى شبلى انداخت و از او خواست كه بازگردد تا وى طعامى براى او فراهم آورد. شبلى پاسخى نگفت. نانوا اصرار كرد و افزود: منت بر من بگذار و شبى را در سراى من بگذران تا به شكرانه این توفیق و افتخار كه نصیب من مى گردانى، مردم بسیارى را اطعام كنم. شبلى پذیرفت.
شب فرا رسید، میهمانى عظیمى برپا شد صدها نفر از مردم بر سر سفره او نشستند، مرد نانوا صد دینار در آن ضیافت هزینه كرد و همگان را از حضور شبلى در خانه خود خبر داد.
بر سر سفره، اهل دلى روى به شبلى كرد و گفت: یا شیخ ! نشان دوزخى و بهشتى چیست؟
شبلى گفت : دوزخى آن است كه یك گرده نان را در راه خدا نمى دهد؛ اما براى شبلى كه بنده ناتوان و بیچاره اوست، صد دینار خرج مى كند! بهشتى، این گونه نباشد.رسول
خدا (ص) فرمود: إذا عَمِلْتَ
عَمَلاً فاعْمَلْ للّهِ خالِصاً ؛ لأ نَّهُ لا یَقْبَلُ مِن عِبادِهِ الأعْمالَ
إلّا ما كانَ خالِصاً.
هر کاری را که انجام می دهی، خالصانه برای رضای خدا
انجام بده، زیرا جز عمل خالص در پیشگاه خداوند پذیرفته نمی شود.
منبع:جام
211008