۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۶ : ۰۸
عقیق:شیخ
انصاری با نام کامل شیخ مرتضی بن محمّد امین انصاری دزفولی از علمای شیعه قرن 13
قمری است. او در 18 ذیحجه سال 1214، در روز غدیر، در دزفول به دنیا آمد. والدینش
به مناسبت روز تولد، او را مرتضی نامیدند. از دوران کودکی قرآن و معارف اسلامی را
فراگرفت. پس از خواندن قرآن و ادبیات عرب به خواندن فقه و اصول پرداخت و در این دو
رشته، در جوانی به درجه اجتهاد رسید.
مادر شیخ انصاری بانویی درس خوانده و مؤمنه و
متعبده و از خاندان انصاریهای دزفول بوده است، گویند سعی داشته که هنگام شیر دادن
به فرزندان بزرگ خود ـ مرتضی ـ با وضو باشد.
دو کتاب معروف او، رسائل و مکاسب کتاب درسی
طلاب شده است علما بعد از او شاگرد اویند. حواشی متعددی از طرف علمای بعد از او به
کتابهای او زده شده بعد از محقق و علامه حلی و شهید اول، شیخ انصاری تنها کسی است
که کتابهایش از طرف علمای بعد از خودش مرتب حاشیه خورده دستخط مبارک شیخ انصاری،
مشتمل بر اجازه اجتهاد و روایتی که به آیت الله میرزا داود، نجل حاج میرزا اسدالله
بروجردی دادهاند و او را با القاب و عناوین فضل و کمال تعریف و توصیف نمودهاند و
شرح شده است.(1)
در
حجره مرحوم جلوه
نقل می کنند عالم ربانی و حکیم الهی مرحوم
میرزاابوالحسن جلوه (قدس سره) در حجره خود مشغول مطالعه بود، دید پیرمردی به در
حجره رسید و گفت: اجازه می دهید من هم امشب در حجره شما استراحت کنم؟ مرحوم جلوه
اجازه داد. پیرمرد وارد شد، کیسه ای همراه داشت؛ آن را باز کرده، مقداری نان بیرون
آورده میل کرد، دوباره سر کیسه را بست و گذاشت زیر سر خود و پارچه نازکی هم روی
خود کشیده خوابید، ولی تماشا می کرد و می دید مرحوم جلوه غرق در مطالعه است. گفت: آن کتاب چیست مطالعه می
کنی؟ مرحوم جلوه جواب داد: کتاب اسفار است. پرسید:
کدام مبحث را می خوانید؟ مرحوم جلوه در حالی که از سؤال پیرمرد تعجب می کرد، جواب
داد: فلان مبحث. پیرمرد گفت: آن که چیزی نیست! بعد شروع کرد همان طور خوابیده،
تمام مطالب آن بحث را با جزئیات بیان کرد؛ به طوری که مرحوم جلوه دید مطالبی که
خیلی مشکل بود، برای ایشان روشن شد. مرحوم جلوه که می دید یک مرد پیری در لباس
عامی و مسافر، این طور به مسایل فلسفی مسلط و وارد است، با تعجب سؤال کرد، آقا!
شما ساکن کجا هستید؟ ممکن است خودتان را معرفی کنید؟ پیرمرد فرمود: اگر قول می
دهید به کسی نگویید و مرا به کسی معرفی نکنید، می گویم. عرض کرد: بلی، قول می دهم
و با شما عهد می بندم که تا شما اینجا هستید به کسی نگویم. آن وقت پیرمرد فرمود:
من شیخ مرتضی انصاری هستم؛ نذر کرده ام که تنها و پیاده به زیارت حضرت ثامن الحجج
علی بن موسی الرضا(علیه السلام) مشرف شوم. برای آن که کسی مرا نشناسد و فارغ البال
باشم، به این هیئت درآمدم.(2)
پی نوشت ها:
1. آشنایی با علوم اسلامی، ص309.
2. مردان علم در میدان عمل/جلد دوم
منبع:قدس
211008