۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۸ : ۱۰
عقیق: حجت الاسلام والمسلمین عبدالهادی مسعودی دبیر علمی همایش حدیث رضوی در قم از بنیان گذاران موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث بوده و هم اکنون ریاست پژوهشکده تفسیر اهل بیت علیهم السلام، دانشکده تفسیر و علوم قرآن و نیز ریاست انجمن حدیث حوزه را عهده دار است.
وی در گفتوگویی مفصل در راستای تبیین محورهای دومین همایش حدیث رضوی با موضوع «تاثیر زمانه در صدور احادیث رضوی»، به تشریح دوران امامت امام رضا(ع) و فضای صدور احادیث رضوی پرداخته است.
***
ما وقتی به دورههای مختلف ائمه نگاه میکنیم، متوجه این نکته میشویم که شناخت جایگاه مقام امامت در دورههای مختلف رو به فزونی است، به طوریکه به تدریج افراد بیشتری با مقام و جایگاه ائمه آشنا میشوند و معارف آن را میپذیرند. در دوره امام رضا (ع) چه ویژگیهایی در بحث از نهاد امامت افزوده شد؟ با توجه به اینکه امام رضا (ع) به صورت آشکار اعلام امامت کردند، آیا در این مورد خصوصیت بارزی وجود دارد؟
ما در دوران امام رضا(ع) با مسئله بسیار آشکار امامت روبهرو هستیم. چند امام قبل از ایشان، یعنی امام صادق و امام باقر علیهما السلام نزد کسانی که معتقد به امامت آنها نبودند فقط یک شخصیت مذهبی و علمی و فرهنگی به شمار میرفتند، ولی در زمان امام رضا (ع) حتی افراد غیر شیعی هم متوجه این مسئله شدند که امام رضا (ع) در قالب یک امام ظاهر شدهاند. پذیرش ولایت عهدی نیز به این مسئله کمک میکرد.
مأمون به این دلیل در ابتدا امامت را به امام رضا (ع) پیشنهاد داد که میخواست از شعار اولیه بنی عباس، یعنی «الرضا من آل محمد» با تطبیق بر امام استفاده کند و به ظاهر کار را به دست امام بسپارد و خودش در جایگاه وزیر قرار بگیرد. امروزه هم در برخی رژیمهای دموکراتیک دنیا رئیسجمهور فقط یک اسم است و نخست وزیر همهکاره است. مأمون هم میخواست با این حیله همه کارها دست خودش باشد، ولی به نام امام تمام شود. امام که متوجه این نکته شده بود پیشنهادش را نپذیرفت؛ ولی خود همین پیشنهاد در جوامع شیعی و غیر شیعی به صورت آشکار و پنهان مردم را متوجه این نکته کرد که اشخاص این چنینی در بنیهاشم برای امامت مسلمین بر دیگران برتری دارند، زیرا در دیدگاه مردم وقتی مأمون که خودش داناترین خلیفه بنیعباس است این پیشنهاد را به امام میدهد، یعنی این مسئله را پذیرفته و قبول دارد؛ ولی امام از روی بزرگواری و تیزبینی و نیز فراست و دوراندیشی آن را نپذیرفت. با این همه لیاقت و شایستگیاش در ایشان وجود داشت.
همین نکته سبب میشود که ما حتی در پرسشهای راویان تغییر حالت احساس کنیم. برای مثال نقل شده که وقتی از فضائل امام علی (ع) صحبت میشود، مأمون میپرسد دلایل حقانیت امام علی چیست؟ امام رضا (ع) در پاسخ او، به آیه مباهله در سوره آل عمران استناد میکند که در همین مورد گفتوگوی دقیقی هم میان امام و مأمون اتفاق میافتد و اگر نیاز شد از آن حرف میزنیم. یا راوی دیگری از روایاتی که درباره علم امام هست و گستره زیادی را شامل میشود از امام سؤال میکند که آیا اینها درست است یا نیست. من اینجا یک روایتش را نقل میکنم.
فردی به نام احمد بن عمر حلّال به امام رضا (ع) عرض میکند: « إِنَّا رُوِّینَا عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ أَنَّهُ قَالَ إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَبْقَى بِغَیْرِ إِمَامٍ أَوَ تَبْقَى وَ لَا إِمَامَ فِیهَا» او با این سؤال معرفت به اصل امام را یک درجه بالاتر میبرد. حضرت فرمود: « فَقَالَ مَعَاذَ اللَّهِ لَا تَبْقَى سَاعَةً» یک لحظه هم زمین بدون امام باقی نمیماند. «إِذاً لَسَاخَت». یعنی اگر امام نباشد زمین فرو میرود.
این درباره اصل امامت بود، حالا راجع به علم امام؛ این روایت در کتاب بحار الانوار بوده که از کتاب «اختصاص» شیخ مفید نقل کرده است. «اختصاص» گرچه منسوب به شیخ مفید است، اما اینطور نیست که همه احادیثش اصل نداشته باشد. فردی به نام «حمزة بن عبدالله» حدیثی به امام رضا (ع) نشان میدهد که پشت یک کاغذ نوشته شده است. آن حدیث این بوده: «أَنَّ الدُّنْیَا مُمَثَّلَةٌ لِلْإِمَامِ کَفِلْقَةِ الْجَوْزَةِ». یعنی دنیا اینقدر در علم امام کوچک است که مثل پارهای از گردو به نظر میرسد. «فَدَفَعْتُهُ إِلَى أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ أَصْحَابَنَا رَوَوْا حَدِیثاً مَا أَنْکَرْتُهُ غَیْرَ أَنِّی أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَهُ مِنْکَ قَالَ فَنَظَرَ فِیهِ ثُمَّ طَوَاهُ حَتَّى ظَنَنْتُ قَدْ شَقَّ عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ ع هُوَ حَقٌّ فَحَوِّلْهُ فِی أَدِیم».
او به امام میگوید که این حدیث را نقل کردهاند و من هم نمیخواهم آن را انکار کنم، ولی میخواهم نظر شما را در مورد آن بدانم. حضرت پاسخ میدهد که این حدیث درست است و حتی برو آن را روی پوست بنویس.
از آنجا که ماندگاری پوست بیشتر از کاغذ است، بنابراین سخن امام بدین معناست که این حدیث ارزش دارد که ماندگار شود. به هرحال ما در مورد اصل امامت با این گونه پرسشها روبهرو هستیم.
امام رضا (ع) مناظره پرمغزی با علمای اهل سنت درباره اصطفای اهل بیت دارند. این مناظره درباره معنای آل و عترت است و اینکه امام رضا (ع) و پدران و فرزندانش در مقایسه با کسانی مانند مأمون به پیامبر نزدیکترند. روش مناظره حضرت جالب و آموزنده است. مأمون از امام سؤال میکند که چطور است که فقط شما قوم و خویش پیامبر هستید و ما نیستیم؟ چون عباسیان پسرعموهای پیامبر محسوب میشدند. حضرت به طور مستقیم به این سؤال پاسخ نمیدهد. ایشان در مقابل، یک سؤال از مأمون میپرسد که گویی خیلی هم مرتبط با بحث نیست. او از مأمون میپرسد که اگر پیامبر الان بیاید و از دختر توخواستگاری کند، تو دخترت را به او میدهی؟ مأمون جواب میدهد بله، با کمال رضایت دخترم را به ایشان میدهم. امام در جواب میگوید که اگر پیامبر به خواستگاری دختر من بیاید به نظر تو من میتوانم دخترم را به ایشان بدهم؟ با این گفتوگو مامون متوجه میشود که نسبت امام رضا (ع) با پیامبر نسبت پدر و فرزندی است و نسبت وی نسبت قوم و خویشی بسیار دور. امام با این شیوه ذویالقربی، آل و عترت را به زیبایی توضیح میدهد و کاری میکند که امامت شیعی جا بیفتد تا دیگران بفهمند آن چیست.
امام رضا(ع) در دوران خود در جلسات مناظره چه روش و مشی را در پیش میگرفتند؟
امام با تمام فرقههای برون دینی و درون دینی آن زمان مناظره کرده است. در یکی از این مناظرهها، امام بر همه مذاهب اعم از یهودی، زرتشتی و متکلمین فلاسفه غلبه میکند و پیروز میشود. این مناظره به قدری طولانی میشود و حریفها به اندازهای قوی هستند که برخی از یاران امام به ایشان پیشنهاد میکنند که مناظره را تمام کند و ادامه ندهد. امام آنها را آرام میکند و میگوید نترسید من به همه آنها پاسخ میدهم؛ سپس میفرماید اجازه دهید صحبت و مناظره کنیم تا مأمون بداند چه جایگاه والایی را غصب کرده است. امام با این کار به طور عملی به همه میفهماند که امام مسلمانان باید داناترین فرد میان مردم باشد. او باید بتواند با همه فرقهها و فکرها و اندیشهها روبهرو شود و بر آنها غلبه کند.
امام رضا (ع) بزرگترین فلاسفه و متکلمین آن زمان را به زانو درآورد که یکی از بزرگترین آنها عمران صابی است. امام او را مسلمان میکند. او جزو صابئین است. آنان از طوایف مذهبی قدیم بودند که دینشان کمتر تحریف شده و به توحید نزدیک هستند و همین هم سبب میشود که عمران جذب امام شود. او میبیند که امام به همه سؤالهایش پاسخ داد و با ادب، توحید و شهادتین را بر زبان جاری میکند.
امام این جایگاه والا را به وسیله مناظرهها و پرسش و پاسخهای علمی کاملاً تثبیت میکند. به جز آن شاهد کرامتهایی هم از امام هسیتم.
آیا رفع تقیه در این دوره اختصاص به بحث امامت دارد یا در معارف عملی هم هست و میتوان گفت که در این دوره یک ویرایش حدیثی نسبت به احادیث ائمه پیشین که حدیثشان آمیخته با احادیث تقیهای است اتفاق افتاده است؟
در دوران امامت امام رضا (ع) چند جریان علمی، اجتماعی و فرهنگی وجود دارد که این جریانها در کنار جریان سیاسیِ اختلاف درون عباسی سبب شد امام تقیه را تقریباً در تمام عرصهها کنار بگذارد. نخستین جریان از این جریانها ورود زنادقه است. زنادقه تقریباً از اواخر دوره اموی و اوایل دوره عباسی در جامعه اسلامی تشکیل شدند. در زمان امام رضا (ع) زنادقه نیم قرن بود که در جامعه اسلامی حضور داشتند. حضور آنها بهعلاوه جریانی به نام نهضت ترجمه به وسیله «حنین ابن اسحاق» و تأسیس بیتالحکمه و آوردن کتب از یونان و نیز ارتباط مأمون با رومیها و امیران رومی سبب پدید آمدن یک فضای روشنفکری دینی در آن زمان شده بود. یعنی زنادقه شک و تردیدهایی ایجاد کردند و نهضت ترجمه نیز سبب پدید آمدن سؤالهای ترجمه و کلامی شد.
این فضا ایجاب میکرد که امام رضا (ع) در این عرصه حضور پیدا کند و به طور رسمی موضع صریح امامت شیعی را بیان کند. همین دو جریان زنادقه و نهضت ترجمه سبب میشود که حکومت و عباسیان احساس نیاز به پاسخ گویی پیدا کنند. از این رو باید دست عالمانی که قدرت مقابله با این جریان را دارند باز بگذارند. در این فضا امام دیگر به تقیه اعتقادی ندارد.
از سویی، یک جریان درون دینی هم موجب میشود که امام از تقیه دست بکشد و آن جریان غلات است. جریان غالیان با «مغیره بن سعید» در زمان امام محمد باقر (ع) به طور جدی و رسمی شروع میشود و در زمان امام صادق (ع) با ابوالخطاب به اوج خودش میرسد و در زمان امام رضا (ع) نیز این اندیشه طرفدار دارد. آنها حتی تا زمان امام هادی (ع) نیز باقی میمانند.
در زمان امام رضا (ع) این اندیشهها به شیعه نسبت داده میشود؛ کما اینکه تا کنون نیز ادامه دارد و وهّابیهای بیانصاف ما را به غالی بودن متهم میکنند. در زمان امامت امام رضا (ع) غالیان چند کار انجام میدهند. یکی اینکه احادیثی در رد خلفا و افراد مورد احترام اهل سنت بیان میکنند و احادیث دیگری نیز در فضیلت دروغین ائمه یعنی افزون بر فضائل حقیقیشان بازگو میکنند و شگرد دیگری که ما دراینجا به آن کاری نداریم. امام رضا (ع) در خطاب به «ابراهیم بن ابی محمود» به طور مستقیم در برابر این دو شگرد موضع میگیرد.
حتی وقتی به امام میگویند که غلات معتقدند امامها مالک همه مردم هستند و مردم همگی کنیز و عبید و برده امامند؛ امام به شدت این اندیشه را رد میکند و با یک پاسخ اقناعی میفرماید که اگر همه مردم برده ما باشند، ما این همه برده را قرار است به چه کسی بفروشیم؟ زیرا انسان بیشتر از ده خادم که نمیخواهد و بقیه را باید بفروشد، چون به دردش نمیخورد. این جواب، یک پاسخ اقناعی زیبا است. جریان غلات باعث میشود که امام در مسئله صفات الهی، ائمه غلات را انکار کند.
جریان دیگر، جریانی سیاسی است که مأمون با تحویل اولیه خلافت و ولایت عهدی به امام رضا (ع) و نپذیرفتن ایشان در واقع اعلام میکند که مرجع فتوایی و عقیدتی من امام رضا (ع) است. سپس نامه مینویسد و از ایشان استفتاء میخواهد. نامهای از سوی حکومت عباسی به امام رضا (ع) فرستاده میشود به این مضمون که شما اصل عقیده مسلمان و اصل وظایف او را برای ما بنویس. متن این نامه موجود است که یکی از رسالههای امام را تشکیل میدهد. امام که دیگر نیازی به تقیه نمیدید، در پاسخ اصل عقاید شیعه و وظایف فقهی یک مسلمان را در رسالهای بازگو میکند. بنابراین در آن برهه، مرجع فکری عقیدتی و نیز مرجع فقهی حکومتی، امام رضا (ع) بودهاند.
منبع:فارس
211008