۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۹ : ۱۲
عقیق: «ابن شبه»
متن گفتار ابن زباله را در مورد اين دو حرم به ترتيب چنين نقل مىكند:
١ - قال عبدالعزيز:
«دفن العباس بن عبدالمطلب عند قبر فاطمة بنت اسدبن هاشم فى اوّل مقابر بنىهاشم
التى فى دار عقيل و يقال انّ ذلك السمجد بنى قبالته قبره. . .». عباس بن عبدالمطلب
در اوّل مقابر بنىهاشم و در كنار قبر فاطمۀ بنت اسد - كه در خانۀ عقيل قرار گرفته
- دفن شده است و مىگويند اين مسجد (موجود) در مقابل قبر عقيل بنا شده است.
٢ - قال عبدالعزيز:
«والغالب عندنا انَّ مصعب بن عمير و عبداللّٰه بن جحش دفنا تحت المسجد الذى بنى
على قبر حمزه و انه ليس مع حمزة أحدٌ فى القبر».
غالب علماى ما (دانشمندان مدينه) بر اين باورند كه مصعب
بن عمير و عبداللّٰه بن جحش در زير مسجدى كه در روى قبر حمزه ساخته شده، مدفون
گرديدهاند و اما در داخل قبر حمزه بجز خود او، كسى دفن نشده است.
از اين دو سخن ابن زباله، دو مطلب به دست مىآيد:
الف -
اينكه در قرنهاى اوّل اسلام به حرمها و ساختمانهايى كه
در روى قبور شخصيتهاى مذهبى بنا مىگرديد، مسجد گفته مىشد و كلمۀ حرم، مزار و
مشهد از اصطلاحاتى است كه در قرنهاى پنجم و ششم بوجود آمده و لذا احمد مقدسى كه از
علماى قرن چهارم و از جهانگردان و جغرافىدانان اسلامى است، در مورد حرم حضرت حمزه
- مانند ابن زباله - همان تعبير مسجد را بكار برده است و مىگويد:
«احد كوهى است در سه ميلى مدينه كه در دامنۀ آن، قبر
حمزه در داخل مسجد است و جلو آن يك چاه است.
به نظر مىرسد كه اين تعبير از قرآن مجيد گرفته شده است؛
زيرا كه قرآن از ساختمانى كه در روى قبور اصحاب كهف بنا شده، مسجد نام برده است.
ب - ابن زباله درصدد بيان تاريخ اجمالىِ ساختمانِ اين دو حرم شريف
و اين دو زيارتگاه عمومى است كه طبق تصريح اين مورخ و مدينهشناس معروف، در حال
حيات وى و در اواخر قرن دوم وجود داشته است و حرم ائمۀ بقيع در اين تاريخ، نه به
شكل يك خانه، بلكه به صورت حرم و زيارتگاه عمومى بوده است ولى در عين حال گوياى
تاريخ قطعى اين تحول و بيانگر مقطع خاصى از اين قرن نيست.
اما قرائن و شواهد تاريخى ديگر، بيانگر اين است كه اين
تحوّل و تغيّر وضع، در دهۀ سوم از قرن دوم هجرى؛ يعنى دوران خلافت ابوالعباس سفاح
١٣۶ - ١٣٢ و حد اكثر در سالهاى اول خلافت ابوجعفر منصور ١۴٩ - ١٣٧ بوقوع پيوسته است.
در احداث ساختمان و تعمير مدفن و قبور شخصيتهاى مذهبى و
افراد معروف و سرشناس، معمولاً يكى از دو انگيزه وجود دارد؛ يا جنبۀ سمبليك و سياسى
دارد و يا داراى انگيزههاى معنوى و شعار مذهبى است و البته گاهى نيز ممكن است هر
دو انگيزه همزمان وجود داشته باشد كه حرم ائمۀ بقيع با توجه به وجود قبر جناب عباس
- سرسلسلۀ خلفاى عباسى - در داخل آن، مخصوصاً در مقطع ياد شده، از هر دو جنبه
برخوردار بوده است و در عين حال با سياست سلاطين اموى و عملكرد آنان در همين
زمينه، ارتباط پيدا مىكند.
سلاطين اموى و بهرهبردارى سياسى از قبور
سلاطين بنىاميه در دوران فرمانروايى خود، براى تثبيت و
تقويت حكومت خويش، در كنار فشار فوقالعادهاى كه به ائمه اهلبيت - عليهم السلام
- و شيعيانشان وارد مىكردند، در برخى موارد حتّى از سياست تخريب و تعمير قبور
شخصيتها نيز - علىرغم مخالفت بعضى از سرشناسان اين حكومت - بهرهبردارى مىنمودند. نمونههايى از
اين سياست ناروا و ناشايست:
1 - ضميمه نمودن
محلِّ دفن عثمان بن عفان به قبرستان بقيع، بدستور معاوية بن ابى سفيان.
2- حفر قنات و
جارى نمودن آب از داخل قبور شهداى احد، مخصوصاً قبر حضرت حمزه، براى از بين بردن
آثار اين شهيدان بدستور معاويه.
3 - انتقال قطعه
سنگى كه به دست مبارك رسول خدا - ص - در روى قبر عثمان بن مظعون قرار گرفته بود و
قرار دادن آن در روى قبر عثمان بن عفان بوسيلۀ مروان بن حكم.
تاريخ شاهد نمونههاى فراوان ديگرى از بهرهبردارى سياسى
امويها از مدفن شخصيتها، از طريق تخريب و تعمير آنها مىباشد كه به موازات حديثسازى
در مدح و ذمّ افراد و در فضائل و مطاعن شخصيتها حركت نموده است.
مقابله بنىعباس با سياست امويها
با كوتاه شدن دست خاندان اموى از خلافت و انتقال آن به
بنى عباس كه باروى كارآمدن سفاح ١٣۶ - ١٣٢ به وقوع پيوست و به مقتضاى شرايط
و دگرگونى اوضاع سياسى، خلفاى عباسى درصدد مقابله با سياست امويها برآمدند و بهرهبردارى
سياسى جهت تقويت و تثبيت حكومت اين خاندان از راه حديثسازى شروع گرديد و حديثهاى ساختگى
فراوان در تحكيم سلاطين عباسى به كار گرفته شد و طبيعى است به موازات استفاده از
اين نوع حديثها كه دربارۀ يكايك اين خلفا و دربارۀ جناب عباس سرسلسلۀ اين خاندان
بوجود آمد، بهرهبردارى از تغيير و توسعۀ مدفن او نيز به عمل خواهد آمد؛ زيرا اگر
بنىاميه علىرغم افكار عمومى و برخلاف ميل باطنى مردم، از اين سياست - ولو براى
دراز مدت و قرنهاى آينده - استفاده مىنمود،
چرا سفاح و منصور از اين سياست كه مطابق ميل مسلمانان و موافق با افكار آنان بود
استفاده نكنند و مدفن عباس وخانۀ عقيل را كه آنروز مدفن سه تن از فرزندان رسول
خدا و فاطمه - سلاماللّٰه عليها - بود به صورت «مسجد» و زيارتگاه عمومى درنياورد؟
و از اين طريق ضمن معرفى خاندان خويش و پيوند آن با رسول خدا - ص - كه بزرگترين
عامل پيروزى آنان بر بنىاميه بود به اثبات نرساند و با احترام ضمنى بر اهلبيت كه
با شعار حمايت از آنان، بنىاميه را از صحنه خارج كرده بود اين شعار را به صورت مجسم
در معرض تماشاى همگان قرار ندهد؟
و اگر بنىاميه تلاش مىنمود بدون توجه به افكار عمومى
با ضميمه كردن محل دفن عثمان به گورستان مسلمانان و انتقال سنگ قبر ابن مظعون به
قبر ابن عفان سياست خود را اعمال كند، چرا بنىعباس با توسعه و تغيير محل دفن عباس
عموى پيامبر - ص - كه به انگيزۀ اعتبار و احترام، در كنار بقيع و در مقبرۀ خصوصى و
خانوادگى دفن شده بود از به كارگيرى اين سياست محروم شود؟
و اگر معاويه مىخواست با نبش قبر حضرت حمزه و ساير
شهداى احد، آثار جنايت تاريخى خود و خاندانش را از صفحۀ تاريخ بزدايد و خاطرۀ تلخ
و نكبتبارِ شكافتن سينۀ حضرت حمزه عموى رسول خدا - ص - و جويدن جگرِ اين مدافع شجاع و
قهرمان اسلام را كه به وسيلۀ هند انجام گرفت به فراموشى بسپارد، چرا بنىعباس با
احداث ساختمان در روى قبر مطهر آنحضرت ضمن معرفى و پيوند خويش با وى و اعلان
شهامت و شجاعت و تجديد خاطرۀ او كه به نفع اين خاندان و بر ضد بنىاميه بود
استفاده نكند؟
و اما جنبۀ مذهبى اين تحول:
با روى كار آمدن عباسيها، شيعيان و مخصوصاً بنى الحسن كه
در مدينه از موقعيت و محبوبيت خاصى برخوردار بودند و در دوران سلاطين اموى و
مروانى در سختترين شرايط بسر مىبردند به آزادى دست يافتند و به اظهار عقيدۀ خويش
پرداختند كه اين وضع تا بخشى از دوران خلافت منصور ادامه داشت، در اين ميان بعضى
از بنىالحسن مانند عبداللّٰه بن حسن محض و فرزندش محمد معروف به «نفس زكيه» از دوران امويها
در پى كسب قدرت و در فكر روى كار آوردن اهلبيت و تفويض خلافت به فرزندان پيامبر -
ص - بودند و فعاليت پنهانى آنان از چشم عباسيان دور نبود ولى در عين حال سفاح براى
جلب خوشنودى شيعيان و جدا ساختن بنىالحسن از عبداللّٰه و نفس زكيه هر نوع بذل و
بخشش و احترام و همفكرى با آنان را انجام مىداد و از نمونههاى اين احترام و هم
فكرى، اعتراف سفاح به حقانيت اميرمؤمنان - ع - در اولين خطبهاش مىباشد كه پس از
روى كار آمدنش ايراد گرديد و نمونۀ ديگر احترام، تفويض فدك به بنىالحسن است كه باز
بوسيلۀ سفاح انجام گرفت.
طبيعى است در چنين شرايط و با برداشته شدن همه موانع، شيعيانِ خاندان عصمت و بويژه سادات بنىالحسن در تعمير و توسعۀ مدفن ائمۀ بقيع و تبديل خانۀ عقيل به «حرم» بعنوان يك وظيفۀ دينى و شعار مذهبى اهتمام ورزيده و به مفهوم آيۀ قرآنى، تحقق خواهند بخشيد و آن بيت رفيع را براى عبادت و ذكر خداوند سبحان و حضور ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت آمادهتر خواهند نمود كه:
«فى بيوت اَذِنَ اللّٰه اَن ترفع و يذكر فيها اسمه يسبح
فيها بالغدّو والآصال رجال لا تلهيهم تجارة و لابيع عن ذكر اللّٰه» .
دفن پيكر مطهّر امام صادق - ع - در داخل حرم
از اين تحليل تاريخى دو نتيجه بدست مىآيد:
1 - ايجاد ساختمان
مدفن ائمۀ بقيع - عليهم السلام - و تبديل خانۀ عقيل به حرم و زيارتگاه عمومى در
دوران خلافت سفاح ١٣۶ - ١٣٢ و يا در اوائل دوران خلافت منصور
١۵٨ - ١٢١٣٧ به وسيلۀ يكى ازاين دو خليفه و يا به وسيلۀ بنىالحسن
و شيعيان مدينه و يا همآهنگى هر دو جناح و با اهداف مختلف صورت گرفته است.
2 - اجساد مطهر سه
تن از ائمۀ هدى؛ يعنى امام مجتبى، امام سجاد و امام باقر - عليهم السلام - كه
ارتحال و شهادت آنان به ترتيب در سالهاى ۵٠ ، ٩۵ و ١١۴ واقع شده و در داخل خانۀ عقيل دفن
شده است، ولى پيكر امام صادق - ع - كه وفات وى در سال ١۴٨ بوقوع پيوسته، نه تنها در داخل
محوّطۀ مسقف و در داخل خانه، بلكه در داخل حرم و پس از تبديل شدن خانۀ عقيل به
«مسجد» و زيارتگاه عمومى در كنار قبور ائمۀ سهگانه، به خاك سپرده شده است. و اين
بود مرحلۀ دوم از تاريخ حرم ائمۀ بقيع (ع) .
متأسفانه در مورد تغيير و تحوّلى كه پس از اين تاريخ تا
قرن پنجم، در اين حرم شريف بوجود آمده است، اطلاع دقيق و مستند تاريخى در دست نيست
ولى با توجه به بحثهاى گذشته، مسلماً اين حرم در طول اين سه قرن نيز مورد توجه
عباسيان و شيعيان بوده و از هر فرصت ممكن در تعمير و تجديد بناى آن اهتمام ورزيدهاند
و بعضى از شواهد تاريخى نيز مؤيد اين حقيقت است.
از جمله، مطلبى است كه مرحوم جزايرى كه در سال ١٠٩۵ هجرى به زيارت مدينه رفته است مىنويسد:
يكى از شيعيان ساكن مدينه به او گفت كه در سال پيش، علماى مدينه به تفتيش كتبى كه
در خزانۀ بقيع بوده رفته و نسخهاى از «المزار» شيخ مفيد را در آنجا يافتند كه در
آن نسبت به بعضى از صحابه بدگويى شده بود، كتاب را نزد قاضى آورده و از وى خواستند
تا اجازه دهد قبّۀ ائمه را تخريب نمايند. او گفت اين قبّه را هارون الرشيد براى پدرش ساخته و من نمىتوانم
به خراب كردن اين قبّۀ قديمى فتوا بدهم.
بطورى كه در مرحلۀ سوم از تاريخ حرم ائمۀ بقيع خواهيم
ديد، قبهاى كه در قرن يازدهم مورد بحث بوده قاضى مدينه ساختمان آنرا به هارون
الرشيد نسبت مىداده است، همان بقعه و قبّهاى است كه در قرن پنجم به دستور مجد
الملك ساخته شده است نه به وسيلۀ هارون الرشيد ولى گفتار قاضى مدينه نشانگر اين
است كه هارون هم در دوران خلافتش ١٩٣
- ١٧٠ به اين حرم شريف
توجه و در تعمير آن نقشى داشته است؛ بطورى كه حتّى گنبد و بارگاهى كه تقريباً سه
قرن پس از او و بدست يكى از وزراى ايرانى ساخته شده است، به وى منتسب گرديده است.
مرحله سوم از تاريخ حرم ائمه بقيع - عليهم السلام -
مرحله سوم از تاريخ حرم ائمۀ بقيع، از قرن پنجم و با
ساختن گنبد در روى قبور آنان شروع مىشود.
براى آشنايى خوانندگان عزيز با اين بخش از تاريخ اين حرم
شريف و سهولت نيل علاقهمندان به چگونگى آن در طول هشت قرن، به نقل گفتار بعضى از
مورخان و جهانگردان در اين مورد مىپردازيم:
طبق مدراك مسلّم تاريخى، گنبد و بارگاه حرم ائمۀ بقيع كه
از نظر استحكام و ارتفاع، ظرافت و زيبايى بر همۀ قبّههاى موجود در بقيع، تفوق
داشته و به مدت هشتصد سال سر بر آسمان مىسوده و توجه مورخان و جهانگردان را به
خود جلب و در صفحات تاريخ عظمت آن منعكس گرديده به دستور مجدالملك ابوالفضل اسعد
بن محمد بن موسى البراوستانى القمى وزير ١۴ بركيارق از سلاطين سلجوقى ساخته
شده است.
در اين زمينه مورخ معروف ابناثير متوفاى ۶٣٠ ه. ق در كتاب خود (الكامل) در حوادث سال ۴٩۵ ه. مىگويد: در اين سال امير مدينه
منظور بن عمارة حسينى دنيا را وداع گفت و او معمارى را كه از اهالى قم بود و از
سوى مجدالملك بلاسانى ١۶ براى ساختن قبه حسن بن على و عباس
عموى پيامبر - ص - در مدينه به
سر مىبرد به قتل رسانيد.
سپس مىگويد: اين قتل پس از كشته شدن خود مجدالملك (در
ايران) و پس از آن به وقوع پيوست كه معمار ياد شده به مكه فرار نموده و امير بر وى
تأمين جانى داده بود.
مرحوم قاضى نوراللّٰه شوشترى مىگويد:
و از آثار مجد الملك قبّۀ حسن بن على - ع - در بقيع است
كه على؛ زين العابدين، محمد باقر، جعفر صادق و عباس بن عبدالمطّلب در آنجا آسودهاند.
سپس مىگويد: . . . و چهار طاق عثمان بن مظعون را - كه
اهل سنت چنان پندارند كه مقام عثمان بن عفان است - او بنا كرده است و مشهد امام
موساى كاظم و امام محمد تقى در مقابر قريش در بغداد را هم او بنا نموده است و مشهد
سيد عبدالعظيم حسنى در رى و غير آن از مشاهير سادات علوى و اشراف فاطمى - عليهم السلام
- از آثار اوست.
مرحوم محدث قمى مىگويد: بر اوستان قريهاى است از قراى
قم و از آنجاست ابوالفضل اسعد بن محمد بن موسى مجدالملك شيعى وزير بركيارق و از
براى اوست آثار حسنه؛ مانند قبّۀ ائمۀ بقيع و مشهد امام موسى و امام محمد تقى -
عليهما السلام - و مشهد جناب عبدالعظيم و غير ذلك بطورى كه قبلاً اشاره گرديد، اين
موضوع از مسلّمات تاريخ است و گذشته از منابع ياد شده، در كتابهاى تاريخى ديگر
مانند منتخب التواريخ نيز آمده است.
تاريخ ساختمان گنبد ائمۀ بقيع
هيچيك از مورّخان، تاريخ دقيق ايجاد ساختمان و بناى گنبد
را كه به دستور مجدالملك انجام پذيرفته، مشخّص ننمودهاند ولى با توجه به تقارن
قتل معمار اين حرم مطهر، با كشته شدن مجدالملك كه در سال ۴٧٢ به وقوع پيوسته است مىتوان گفت
كه بناى قبّۀ حرم ائمۀ بقيع نيز مقارن همان تاريخ و نهايتاً در اواخر دهۀ ششم يا
در اوائل دهۀ هفتم از قرن پنجم به اتمام رسيده است.
كيفيّت گنبد و بارگاه ائمۀ بقيع
اين بود تاريخ بناى گنبد حرم ائمۀ بقيع و تصريح مورّخان
در مورد بانى اصلى و معمار و مهندس آن.
اينك نگاهى گذرا داريم به گفتار عدّهاى ديگر از مورّخان
و جهانگردان كه مشاهدات خود را دربارۀ چگونگى اين حرم شريف در طول هشتصد سال و به
ترتيب زمانى در تأليفات و سفرنامههاى خود ثبت و براى آيندگان به يادگار گذاشتهاند.
در قرن هفتم: ابن جبير جهانگرد معروف (متوفاى ۶١۴ ه) در مورد گنبد ائمۀ بقيع مىگويد:
«وهى قبّة مرتفعة فى الهواء على مقربة من باب البقيع»؛
«و آن قبهاى است مرتفع و سر بفلك كشيده كه در نزديكى درب بقيع واقع شده است».
ابن نجار مدينهشناس و مورخ معروف (متوفاى ۶۴٣ ) نيز مىگويد: «و هى كبيرة عالية
قديمة البناء و عليها بابان يفتح احدهما كل يوم»؛ «اين گنبد، بزرگ و مرتفع و داراى
قدمت زمانى است، دو درب دارد كه يكى از آنها هر روز باز است».
در قرن هشتم: خالد بن عيسى البلوى المغربى كه در سال ٧۴٠ ه. ق. به مدينه سفر كرده است، مىگويد: «وهى قبّة كبيرة
مرتفعة فى الهواء»؛ «اين گنبدى است بزرگ، مرتفع و سر بفلك كشيده».
و مشابه همين جمله را ابن بطوطه جهانگرد معروف (متوفاى
٧٧٩ ه. ق.) آورده است كه: «و هى قبة ذاهبة فى الهواء بديعة الاحكام»؛ «و آن قبهايست سر
بفلك كشيده و از نظر استحكام، بديع و اعجابانگيز است».
در قرن دهم: سمهودى (متوفاى ٩١١ ) مىگويد: «و عليهم
قبّة شامخة فى الهواء»؛ «در روى قبرشان گنبدى است بلند و سر بفلك كشيده».
در قرن سيزدهم: سر ريچارد بورتون(SIR RICHARD BURTON ) جهانگرد غربى كه
در سال ١٢٧۶ ه. ق. به مدينه مسافرت نموده در
سياحتنامۀ خود گنبد ائمۀ بقيع را چنين توصيف مىكند:
«و هذه القبّة أكبر و أجمل جميعُ القبب الأخرى و تقع على
يمين الداخل من باب المقبرة»؛ «اين قبّه كه در دست راست واردين به بقيع قرار گرفته
است، بزرگتر و زيباتر از همۀ قبهها است».
در قرن چهاردهم: على بن موسى كه يكى از نويسندگان ساكن
مدينه است و كتابى دارد به نام «وصف المدينة المنوره» كه در سال ١٣٠٣ ه. ق.
تأليف نموده، دربارۀ بقيع و مقابر و گنبدهاى آن توضيحاتى دارد و راجع به قبۀ ائمۀ
بقيع مىگويد: «و قبة آل البيت العظام و هى اكبر القبات».
و بالاخره ابراهيم رفعت پاشا كه آخرين بار در سال ١٣٢۵ ه. ق. و ١٩ سال قبل از تخريب حرم
ائمۀ بقيع سفر حج نموده است، مىگويد:
«والعباس و الحسن بن على و من ذكرناه معه تجمعهم قبة
واحدة هى اعلى القبات التى هنالك كقبة ابراهيم و. . .»؛ و عباس و حسن بن على و سه
تن ديگر كه قبلاً نام برديم (ائمه سهگانه) در زير يك قبه قرار گرفتهاند كه
بزرگتر از همۀ قبههاى موجود در بقيع؛ مانند قبه ابراهيم و. . . مىباشد.
منبع:حج
211008