کد خبر : ۳۳۴۴۵
تاریخ انتشار : ۳۱ تير ۱۳۹۳ - ۰۰:۲۸
تفسیری از جزء بیست و سوم:

این لشکر کوچک شکست خورده!

عقیقآیات ٨ تا ١١ از سوره مبارکه ص

أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنا بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِی بَلْ لَمّا یَذُوقُوا عَذابِ (٨)

أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ الْعَزِیزِ الْوَهّابِ (٩)

أَمْ لَهُمْ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبابِ (١٠)

جُنْدٌ ما هُنالِکَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ (١١)


معنای آیات

آیا از میان همه ما، قرآن تنها بر او [= محمد ]نازل شده؟!» آنها در حقیقت در اصل وحى من تردید دارند، بلکه آنان هنوز عذاب الهى را نچشیده اند (که این چنین گستاخانه سخن مى گویند). (٨)

مگر خزاین رحمت پروردگار توانا و بخشنده ات نزد آنهاست (تا به هر کس میل دارند بدهند)؟! (٩)

یا این که حکومت آسمانها و زمین و آنچه میان این دو است از آن آنهاست؟! (اگر چنین است) با هر وسیله ممکن به آسمانها بروند (و از نزول وحى بر پیامبر جلوگیرى کنند)! (١٠)

اینها لشکر کوچک شکست خورده اى از گروه هاى مختلفند! (١١)


تفسیر آیات

در آیات گذشته، سخن از موضع گیرى منفى مخالفان در برابر خط توحید و رسالت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بود، در آیات مورد بحث، نیز این سخن ادامه دارد.

مشرکان «مکّه» هنگامى که منافع نامشروع خود را در خطر دیدند، و آتش کینه و حسد در دل آنها شعلهور شد، براى اغفال مردم، و قانع کردن وجدان خویش در مورد مخالفت با پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، به منطق هاى سست گوناگونى دست مى زدند، از جمله از روى تعجب و انکار مى گفتند: «آیا از میان همه ما قرآن تنها بر محمّد(صلى الله علیه وآله) نازل شده»؟! (أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنا).
از میان این همه پیرمردان پر سن و سال، این همه پولداران ثروتمند و سرشناس، آیا کسى پیدا نشد که خدا قرآنش را بر او نازل کند، جز محمّد یتیم تهیدست؟

این منطق، منحصر به آن زمان نبود که در عصر و زمان ما نیز، هر گاه مسئولیت مهمى به کسى واگذار شود، روح حسادت شعلهور مى گردد، چشمها خیره و گوشها تیز مى شود، و نق زدنها و بهانه گیرى ها آغاز مى گردد، و مى گویند: آدم پیدا نمى شد که این کار به فلان کس که از خانواده گمنام و فقیرى است واگذارده شده؟

آرى، دنیاپرستى از یک سو، و حسد از سوى دیگر، سبب شد که اهل کتاب («یهود» و «نصارا») که قدر مشترکى با مسلمانان داشتند، از اسلام و قرآن فاصله گیرند و به سراغ بت پرستان روند و بگویند: راه شما بهتر از راه اینها است: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطّاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلاً: «آیا ندیدى کسانى را که بهره اى از کتاب خدا دارند، به جبت و طاغوت (بت و بت پرستان) ایمان مى آورند و به مشرکان مى گویند: آنها از کسانى که به محمّد ایمان آورده اند هدایت یافته ترند».(1)

بدیهى است، این تعجب ها و انکارها که علاوه بر حسد و حب دنیا، سرچشمه دیگرى یعنى اشتباه در «تشخیص ارزشها» داشت، هرگز نمى توانست معیار منطقى براى قضاوت باشد، مگر شخصیت انسان در اسم، آوازه، پول، مقام و سن و سال او است؟ مگر رحمت الهى بر این معیارها تقسیم مى شود؟

لذا در دنباله آیه مى فرماید: درد آنها چیز دیگرى است، «آنها در حقیقت در اصلِ وحى و ذکر من، شک و تردید دارند» (بَلْ هُمْ فِی شَکّ مِنْ ذِکْرِی).

ایراد به شخص محمّد(صلى الله علیه وآله)، بهانه اى بیش نیست و این شک و تردید آنها در مسأله، نه به خاطر وجود ابهام در قرآن مجید است، بلکه سرچشمه آن هوى و هوسها و حب دنیا و حسادتها است.

و سرانجام آنها را با این جمله تهدید مى کند: «آنها هنوز عذاب الهى را نچشیده اند که این گونه جسورانه در برابر فرستاده خدا ایستاده اند، و با این سخنان واهى به جنگ در برابر وحى الهى برخاسته اند» (بَلْ لَمّا یَذُوقُوا عَذابِ).

آرى، همیشه گروهى وجود دارند که گوششان بدهکار منطق و حرف حساب نیست، و چیزى جز تازیانه هاى عذاب، آنان را از مرکب غرورشان پیاده نمى کند، باید مجازات شوند; که درمانشان تنها عذاب الهى است.

* * *

سپس، در پاسخ آنها مى افزاید: «راستى مگر خزائن رحمت پروردگارِ قادر و بخشنده تو نزد آنها است» تا هر که را میل دارند، فرمان نبوت بدهند، و هر کس را مایل نیستند، محروم سازند؟ (أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ الْعَزِیزِ الْوَهّابِ).

خداوند، به مقتضاى این که «ربّ» است (و پروردگار، مالک و مربى عالم هستى و جهان انسانیت است) کسى را براى رسالتش برمى گزیند که بتواند مردم را در مسیر تکامل و تربیت، رهبرى کند، و به مقتضاى «عزیز» بودنش، مغلوب خواسته هیچ کس نیست، تا مقام رسالت را به فرد نالایقى واگذارد، و اصولاً مقام نبوت، مقامى است بس عظیم که تنها خدا قدرت دارد آن را به کسى بدهد و به مقتضاى «وهّاب» بودنش، هر چه را بخواهد و به هر کس صلاح بداند مى بخشد.

قابل توجه این که، «وهّاب» صیغه مبالغه و به معنى بسیار بخشنده است، اشاره به این که: نبوت تنها یک موهبت نیست، بلکه موهبتهاى متعددى است که دست به دست هم مى دهد، تا کسى بتواند عهده دار آن منصب گردد، موهبت علم، تقوا، عصمت، شجاعت و شهامت.
نظیر این سخن را در سوره «زخرف» آیه 32 نیز مى خوانیم: أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ: آنها به خاطر نزول قرآن بر تو ایراد مى گیرند، «مگر رحمت پروردگارت به دست آنها تقسیم مى شود»؟

ضمناً از تعبیر به «رحمت»، به خوبى استفاده مى شود که: نبوت رحمت و لطف خدا بر جهان انسانیت است، و به راستى چنین است، چرا که اگر انبیاء نبودند، انسان ها، هم راه آخرت و معنویت را گم مى کردند، و هم راه دنیا را، چنان که دور افتادگان از مکتب انبیاء، هر دو راه را گم کرده اند.

* * *

باز در آیه بعد، همین معنى را از طریق دیگرى تعقیب کرده، مى گوید: «آیا مالکیت و حاکمیت آسمان ها و زمین و آنچه در میان این دو است، از آن آنها است ؟ اگر چنین است به آسمان ها بروند و جلو نزول وحى الهى را بر قلب پاک محمّد بگیرند»! (أَمْ لَهُمْ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبابِ).

این سخن، در حقیقت تکمیلى است بر بحث گذشته، در آنجا مى گفت: «خزائن رحمت پروردگار در دست شما نیست که به هر کس که با تمایلات هوس آلودتان هماهنگ است ببخشید»، حال مى گوید: اکنون که این خزائن به دست شما نیست و فقط در اختیار خدا است، تنها راهى که در پیش دارید این است که: به آسمان ها بروید، و مانع نزول وحى او شوید، و خود مى دانید که از این کار نیز سخت عاجز و ناتوانید!

بنابراین نه «مقتضى» در اختیار شما است و نه قدرت بر ایجاد «مانع» دارید، با این حال چه کارى از دست شما ساخته است؟ از حسد بمیرید، و هر کار از دستتان ساخته است انجام دهید.

به این ترتیب، این دو آیه مطلب واحدى را تکرار نمى کنند ـ آن چنان که جمعى از مفسران گفته اند ـ بلکه هر کدام ناظر به یکى از ابعاد مسأله است.

* * *

در آخرین آیه مورد بحث، در مقام تحقیر این مغروران سبک مغز و فخرفروش مى گوید: «اینها لشکر کوچک شکست خورده اى از احزابند»! (جُنْدٌ ما هُنالِکَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ).(2)

«هُنالِکَ» به معنى «آنجا» و براى اشاره به بعید است، به همین دلیل، جمعى آن را اشاره به شکست مشرکان در جنگ «بدر» مى دانند که در نقطه نسبتاً دوردستى از «مکّه» واقع شده.

تعبیر به «احزاب» ظاهراً اشاره به تمام گروه هائى است که بر ضد پیامبران قیام کردند، و خداوند آنها را در هم کوبید، این جمعیت مشرکان، گروهک کوچکى از آن گروهها هستند که به سرنوشت آنان گرفتار خواهند شد.

(شاهد این سخن آیات آینده است که به این مسأله تصریح کرده).

فراموش نکنیم که این سوره، از سوره هاى مکى است، و این سخن را قرآن زمانى مى گوید که: مسلمانان در اقلیت شدیدى بودند، آنچنان که ممکن بود مشرکان آنها را همچون یک لقمه بربایند (تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النّاسُ).(3)

آن روز، هیچ نشانه اى از پیروزى براى مسلمانان به چشم نمى خورد.

آن روز، پیروزیهاى «بدر»، «احزاب» و «حنین» پیش نیامده بود، ولى قرآن با قاطعیت گفت: «این دشمنان سرسخت لشکر کوچکى هستند که دچار شکست خواهند شد».

امروز هم، قرآن همین بشارت را به مسلمانان جهان که از هر سو در محاصره قدرتهاى متجاوز و ستمگر قرار گرفته اند، مى دهد که: اگر همچون مسلمانان نخستین، بر سر عهد و پیمان خدا بایستند او نیز وعده خودش را در زمینه شکست جنود احزاب تحقق خواهد بخشید.

* * *
1 ـ نساء، آیه 51.
2 ـ «ما» در جمله بالا «زائده» است که به منظور تقلیل آمده، و «جُند» خبر مبتداى محذوفى است و «مهزوم» خبر بعد از خبر است و در اصل «هُمْ جُنْدٌ ما، مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ» بوده است.
بعضى معتقدند: جمله، محذوفى ندارد و «جُند» مبتدا و «مَهْزُوم» خبر است اما نظر اول مناسب تر به نظر مى رسد.
3 ـ «ما» در جمله بالا «زائده» است که به منظور تقلیل آمده، و «جُند» خبر مبتداى محذوفى است و «مهزوم» خبر بعد از خبر است و در اصل «هُمْ جُنْدٌ ما، مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ» بوده است.
بعضى معتقدند: جمله، محذوفى ندارد و «جُند» مبتدا و «مَهْزُوم» خبر است اما نظر اول مناسب تر به نظر مى رسد.


پی نوشت:
از مجموعه تفسیر قرآن آیت الله مکارم شیرازی
منبع:فردا

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین