کد خبر : ۲۹۰۶۵
تاریخ انتشار : ۰۵ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۳:۰۵
به مناسبت سالروز وفات رحیم موذن‌زاده اردبیلی

روح الارواحِ صدایی که آرامش شب های رمضان بود+دانلود

می‌گفت که اذان‌گویی در خانواده آنها، 150 سال قدمت دارد و نام فامیل آنها به‌همین دلیل موذن شده است؛ «زمانی که آن موقع‌ها در اردبیل شناسنامه می‌دادند، به تناسب شغل و حرفه، نام خانوادگی انتخاب می‌کردند. به پدربزرگم هم گفته بودند تو چه‌کاره‌ای؟ گفته بود موذن. گفته بودند نام خانوادگی شما موذن است».
عقیقرحیم موذن زاده اردبیلی اول مهرماه سال 1304 در اردبیل به ‌دنیا آمد. اذان‌گویی و نوحه‌خوانی و منبری را از شیخ عبدالکریم به ارث برد و تا آخر عمر راه او را ادامه داد.
 
خودش می‌گفت که اذان‌گویی در خانواده آنها، 150 سال قدمت دارد و نام فامیل آنها به‌همین دلیل موذن شده است؛ «زمانی که آن موقع‌ها در اردبیل شناسنامه می‌دادند، به تناسب شغل و حرفه، نام خانوادگی انتخاب می‌کردند. به پدربزرگم هم گفته بودند تو چه‌کاره‌ای؟ گفته بود موذن. گفته بودند نام خانوادگی شما موذن است».
 
 رحیم در کودکی به مکتب‌خانه می‌رود و تحت نظر میرزا عزیز، قرآن و دستگاه‌های موسیقی را فرا می‌گیرد. به گفته خودش: «‌در آن دوران ما عوض دبیرستان مکتب می‌رفتیم. همه هم متدین بودند. خانواده‌ها در دوره ما در ابتدای امر، بچه‌ها را با قرآن مانوس می‌کردند. ما هم پس از طی این مرحله، به مدرسه حاج ابراهیم آمدیم. طلبه بودیم به اصطلاح امروز ولی حین طلبگی، این اذان با ما همراه بود». پس از یادگیری اصول نوحه‌خوانی و اذان‌گویی، با همراهی پدر در مسجد اردبیل به این‌کار مشغول می‌شود و گاهی نیز برای خواندن یک نوحه‌ به شهرهای اطراف، خصوصا تالش می‌رود.
 
با سکونت پدر در تهران، رحیم موذن برای تحصیل حوزوی رهسپار قم می‌شود. حاج مهدی سراج - از دوستان رحیم - می‌‌گوید: «وقتی شیخ کریم به تهران می‌آید، رحیم را برای درس خواندن به قم می‌فرستد. صدای رحیم آن‌قدر خوب بوده که دیگر همیشه او برای مجالس، در قم می‌خوانده است. مداحان قم پیش شیخ کریم شکایت کرده بودند که با آمدن رحیم ما از کار افتاده‌ایم». رحیم درس خارج فقه می‌خواند و ظهرها در حرم حضرت معصومه اذان می‌گفت.
 
سال 1329 شیخ کریم فوت می‌کند و رحیم که فقط 25 سال سن دارد، به تهران می‌آید تا جای خالی پدر را در مسجد امام پرکند. خودش ماجرا را این‌گونه تعریف می‌کند:
«مرحوم پدرم سال 1322 برای نخستین بار اذان را در رادیو گفت و همین روند تا 1326 که برنامه سحری را به صورت زنده اجرا می‌کرد، ادامه داشت. او در سال 1329 سکته کرد و من قبول کردم جای او اذان بگویم تا الان که با این سن و سال هنوز مشغولم و افتخار دارم که با گفتن آن یک اذان، برای اسلام و مملکتم کاری کرده‌ام. ما که نه ثروت داریم، نه مکنت و همین یک اذان برایمان بهترین خیر است».
 

 
در همین سال است که نام خانوادگی او نزد مردم از موذن به موذن‌زاده اردبیلی تغییر می‌کند. جعفر تعریف می‌کند که «وقتی شیخ کریم می‌میرد و پدرم به جایش اذان می‌گوید، مجریان رادیو ایران برای معرفی او به مردم، زاده اردبیلی را به فامیل پدرم اضافه می‌کنند تا به شنوندگان بگویند او پسر شیخ کریم است. سر همین موضوع، همه فکر کردند که نام‌خانوادگی پدر من موذن‌زاده اردبیلی است و همین نام هم تا آخر روی او ماند».
 
غربت فراموشی و بیماری رحیم موذن زاده
از سال 1357، دوره گمنامی موذن‌زاده اردبیلی آغاز می‌شود. موذن‌زاده در برخی مساجد تهران مناجات و نوحه می‌گفت و هر سال، شب‌های عاشورا در مسجد اردبیلی‌ها به منبر می‌رفت. جز خانواده و دوستان، کمتر کسی از وجود او آگاه بود.
 
پسر بزرگ موذن‌زاده می‌گوید: «همه فکر می‌کردند که پدرم فوت کرده است. هیچ‌کس تا سال‌ها پیگیر نشد که او کجاست و چه می‌کند. تلویزیون و رادیو اذان او را پخش می‌کردند و مردم هم این اذان را دوست داشتند اما هیچ‌کس سراغی از او نمی‌گرفت». همسر او نیز از وضعیت بد مالی زندگی‌شان می‌گوید: «من در خانه مواظب بچه‌ها بودم و او صبح می‌رفت و شب می‌آمد. زندگی ما خیلی مشکل بود. بچه‌ها یکی‌یکی به دنیا می‌آمدند و خرج و مخارج زندگی کفاف نمی‌داد. کار موذن‌زاده هم فقط منبر بود و کار دیگری نمی‌کرد. روزی یک مجلس می‌رفت و خرج زندگی درنمی‌آمد».

 
جعفر تعریف می‌کند که چگونه به زنده بودن حاج رحیم پی‌می‌برند: «آقای غلامرضایی - مجری تلویزیون - خیلی اذان پدرم را دوست داشت و تعریف می‌کرد که از هر کس درباره موذن‌زاده اردبیلی پرسیده، گفته‌اند اول انقلاب فوت کرده است. غلامرضایی می‌گوید یک روز با یک آذری‌زبان برخورد کردم و از او سراغ موذن‌زاده را گرفتم و او به من گفت که زنده است». به این ترتیب، پس از 25 سال و در حالی که تنها 2 سال به پایان عمر او مانده بود، موذن‌زاده‌ اردبیلی مجددا کشف می‌شود و یکی از خبرگزاری‌ها هم با او گفت‌وگو می‌کند.
 
صبر و خوش خلقی، حتی در اوج بیماری
«بیماری پدر از سال 74 شروع شد و در سال 84 به اوج رسید. این اواخر، سرطان از مثانه، به کلیه  و کبد و ریه‌هایش هم رسیده بود».
جعفر پسر ایشان تعریف می‌کند که تنها یک‌بار از پدر گله‌ای درباره بیماری‌اش شنیده است؛‌ «در تمام مدتی که مریض بود، اصلا گله و شکایت نمی‌کرد و خیلی آرام بود؛ جز یک‌بار که به من گفت نمی‌دانم چرا این مریضی را گرفته‌ام. آدمی مذهبی‌ای بود و دکترها برای مریضی‌اش به او سوند بسته بودند. او هم مدام مراقب بود که نجس نشود. فقط این موضوع بود که خیلی ناراحتش می‌کرد».
 
حاج مهدی سراج‌زاده - دوست جوان موذن‌زاده اردبیلی - هم تاکید می‌کند که این حرف را به او هم گفته است: «یادم هست که در بیمارستان بودیم و 5 روز مانده بود به رفتنش. تا آن‌روز حتی یک‌بار هم ندیده بودم که از وضعیت خود گله‌ کند اما آن‌روز دست من‌را گرفت و گفت مهدی، چرا من به این روز افتادم و این نوع مریضی نصیبم شد؟ چشم‌هایش پر از اشک شده بود و من هم گریه‌ام گرفته بود. قبل از اینکه چیزی بگویم، خودش بلافاصله گفت که همه‌چیز خواست خداست. بعد هم فضا عوض شد و خندید».
 
همسر آن مرحوم هم از روزهای بیماری موذن‌زاده تعریف می‌کند؛ «این اواخر خیلی مریضی کشید و همه‌اش بیمارستان بود. بیچاره اصلا اهل غر زدن نبود. من بداخلاقی می‌کردم؛ خب آدم باید راستش را بگوید؛ من هر چی می‌گفتم اصلا حرفی نمی‌زد».
 
آخرین و بزرگ ترین آرزوی مودن زاده اردبیلی
موذن‌زاده در آخرین ماه‌های زندگی‌اش نهایتا موفق می‌شود به آرزوی خود برسد و حاجی شود. پسر بزرگ او می‌گوید که پدرش پس از شنیدن خبر سفر حج بسیار خوشحال شده است؛ «وقتی قرار شد که از طرف لاریجانی که آن‌موقع رییس صدا و سیما بود، به مکه برود، حالش خیلی بد بود و 2تا سوند به‌اش وصل بود ولی خوشحال بود و می‌گفت به آرزویش رسیده است.
 
من رفتم اداره اوقاف و گفتم حال پدرم خوب نیست، از نظر پزشکی تاییدش نکنید. گفتند مگر می‌شود موذن‌زاده را رد کرد. این مرد باید به زیارت خانه خدا برود. 4ماه قبل از فوتش بود که با وضع خرابی‌ که داشت به مکه رفت. من خیلی نگرانش بودم. روزی که آمد، سریع خودم را به‌اش رساندم  و دیدم حالش زیاد خوب نیست. گفتم فقط یک چیزی به من بگو، رفتی مکه چی‌ دیدی؟ گفت فقط همین را بگویم که رفتم خدا را دیدم و آمدم».
 
اذان ولایت مدارانه در عرفات
جعفر تعریف می‌کند که پدرش بنا به درخواست حجاج دیگر کشورهای اسلامی در مکه نیز اذان خود را گفته است: «می‌گفت ازش خواسته‌اند که در عرفات اذانش را بخواند ولی «علیا ولی‌الله» را نگوید. قبول نکرده بود. دست آخر آنها قبول می‌کنند که اذانش را کامل بخواند. می‌گفت اذانش را 20 دقیقه خوانده است».
 
علی معلم دامغانی که اذان موذن‌زاده اردبیلی را در عرفات شنیده بود، این اذان را یکی از بدیع‌ترین نمونه‌های اذان دانسته که نه‌تنها در ایران بلکه در سراسر جهان مورد توجه قرار گرفته است؛ «رحیم موذن‌زاده را در عرفات زیارت کردم و به یاد دارم که ایشان در آنجا برای آخرین بار، اذان جاودانه‌ خود را اجرا کردند که بسیار مورد توجه حجاجی که از دیگر مناطق جهان آمده قرار گرفت و فکر می‌کنم او هم به آرزوی خود رسید».
 
مردم داری موذن زاده حتی در بستر بیماری
موذن‌زاده اردبیلی پس از بازگشت از سفر حج، به علت پیشروی بیماری سرطان، در بیمارستان بستری می‌شود. پزشکان برای بهبود او دست به‌کار می‌شوند ولی سرطان دیگر تمام بدن او را فرا گرفته بود و کاری از کسی ساخته نبود.

 
مسؤولان نظام، یکی‌یکی به بالینش می‌آمدند و موذن‌زاده هم به آنها پند و اندرز می‌داد. جعفر تعریف می‌کند: «خیلی‌ها آمدند. یادم هست آن‌موقع وزیر ارشاد که آمد، یک کاغذی نشان داد که اسم 2 هزارتا جوان رویش بود. گفت این جوان‌ها مشکل دارند. شما وزیر هستید و باید یک کاری بکنید. اگر اینها به کار خلاف بیفتند، تقصیر شماست. گفت این جوان‌ها به‌درد این مملکت می‌خورند. باید یک فکری برای آنها کرد. با آقای حداد عادل هم که رییس مجلس بود، مدام از درد مردم حرف می‌زد».

منبع:فرهنگ

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین