۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۰ : ۱۵
عقیق:توبه به اين اعتبار كه گناهان و معاصى ، مختلف و دگرگونند، داراى انواعى است .
در كتاب شرح تجريد علامه و نيز كتاب مجلى ابن ابى جمهور احسائى و احياء العلوم غزالى و ديگر كتاب كلامى آمده است كه توبه يا از گناهى است كه متعلق به حق خاص خداى تعالى است ، و يا از گناهى است متعلق به حق آدمى .
ليـكـن قـسـم دوم را به حسب قوانين شرعى ، احكامى است خاص ؛ زيرا گاه گناه از اقسامى اسـت مانند پوشيدن لباس حرير (براى مردان )، شراب خوارى و گوش دادن به غنا، كه براى توبه از آن امرى ديگر جز پشيمانى لازم نيست .
و گاه ديگر گناه از اقسامى است كه در آن جز پشيمانى ، اداى حقوق خداوند و حقوق مردمان نيز - مالى يـا غير مالى - لازم است . در ايـن صورت ، بايـستى هـمـراه با توبه عمل مربوط نيز به انجام مى رسد.
مثلا كسى كه ترك زكات كرده است ، بايستى علاوه بر پشيمانى ، زكات خويش را پرداخت نمايد، چنانكه تارك نماز را نيز به هنگام توبه ، قضاى نمازهاى ترك شده لازم است . ولى نماز عيدين (به فرض وجوب ) چنانكه ترك شود، قضاى آن لازم نيست و تنها پشيمانى و تصميم بر عدم ترك در آينده كفايت مى كند.
بـراى تـوبـه از گـنـاهـى كـه مـربـوط بـه حق انسانى است ، بايستى به گونه اى حق شخص بدو رد شود.
اگـر حـق ، مـالى بـاشـد، مـال به صاحب حق ، و چنانچه در قيد حيات نيست ، به ورثه اش پـرداخـت گـردد، ولى اگـر شـخـص تـوبـه كـنـنـده ، بـراى رد مال به صاحبش ، تمكن مالى ندارد، فقط تصميم بر آن كافى است .
اگـر حـقـى كـه بـر گـردن اوسـت ، چيزى چون حد قذف قصاص باشد، بايد به اداى آن اقـدام ورزد، مـثـلا خود را به اولياى مقتول تسليم نمايد تا او را قصاص و يا در برابر ديـه يـا بدون آن عفو نمايند، و چنانچه قصاص در عضو لازم آمده ، بايستى خود را براى قصاص عضو، به مجنى عليه (1) و يا ورثه او تسليم كند.
بـلكـه در حـقوق غير مالى مردم نيز اگر چيزى جز حد بر او لازم آمده باشد - مانند قضاى نـمـازهـاى فـوت شده و يا روزه كفاره - بر شخص لازم است . در صورت امكان به اداى حق اقـدام نـمايد، چون حقوق مالى . ولى اگر حق (2) حد باشد، او ميان انجام دو چيز مخير اسـت . بـديـن تـرتـيـب كه يا از گناه توبه كند و يا حق را رد نمايد. بنابراين ، شخص مكلف ، در باب حدود، اگر خواست مى تواند نزد حاكم (شرع ) اقرار كرده ، تسليم اقامه حد شود، و يا آن كه گناه خويش را مخفى كرده ، به توبه گناه نمايد. در نتيجه چنانچه بـيـش از آن كـه عـليـه او نزد حاكم بينه اقامه نشده است ، توبه كند، حدى بر او نخواهد بود.
در مواردى ، جنايت شخص جانى ، در ارتباط با دين و مذهب شخص مجنى عليه است ؛ مانند آن كه شبهه اى دينى بر او القاء نموده و او را گمراه كرده است . در چنين مواردى بايد او را ارشـاد كـنـد و از گـمـراهـى و ضـلالتى كه موجبش بوده ، رهايى اش بخشد؛ البته اگر امكان آن باشـد. چنانچـه شخص ، پـيش از تـمكـن بميرد و يا تمام سعى خويش را در حل شبهه مبذول دارد، ليكن كوشش و سعى اش به جايى نرسد، عقابى بر او نخواهد بود، زيرا او سعى و جهد خويش را به كار برده است .
درباره توبه از گناه غيبت بايد گفت : اگر شخص مغتاب (3)، از غيبت با خبر گشته ، بـايـسـتى شخص مرتكب گناه غيبت ، از او عذر خواسته ، حلاليت بطلبد، چه به واسطه غـيـبتش او را دلگير و ناراحت نموده است ، پس بايستى به عذر و پشيمانى ، خطاى خود را جبران كند.
در صـورتـى كـه شـخـص مـغتاب از غيبت آگاه نگشته است ، عذر خواهى و طلب حلاليت لازم نـيـسـت ، زيرا او را از غيبت انجام شده ، غم و دردى وارد نشده است . ليك در اين قسم و هم در قسم پيش ، اظهار پشيمانى به درگاه خداى تعالى - از نافرمانى و تخلفى كه از نهى او فـرمـوده - لازم اسـت ؛ چـنـانـكـه بايستى بر عدم تكرار گناه نيز عزم جزم نمايد. آنچه بيان گشت اعتقاد فرقه حقه اماميه درباره گناه غيبت است .(4)
ابن ابى الجمهور احسائى در مجلى مى گويد: و مـروى است كـه بايـد بـراى او استغفار كند؛ يـعنى واجـب است مغتاب (فاعل ) براى مغتاب (مفعول ) استغفار نمايد.
پی نوشت ها:
1- مـجـنـى عـليـه : كـسـى كـه جـنـايـت بـر او وارد شـده و حـقـش پايمال
گشته است .
2- مـقـصود، گناهانى است كه در شرع مقدس اسلام براى
مرتكب آنها حد مـعـين شده است ؛ مثلا براى گناه سرقت در شرع حد قطع دست در نظر
گرفته شده است ، البته با وجود شرايطى خاص و معين .
3- يعنى شخصى كه گناه غيبت عليه او انجام شده است .
4- بهشميه ، يكى از فرقه هاى معتزله و پيروان ابوهاشم
عبدالسلام بن ابن على جبائى (م .ف : 321 ه . ق .) اند. خواجه نصيرالدين طوسى مى
گويد: و تـوبـه مـشتمل بود بر سه چيز: يكى به قياس با زمان ماضى و يكى ديگر به
قياس با زمان حاضر و سيم به قياس با زمان مستقبل .
اما آنچه به قياس با زمان ماضى باشد بـه دو قـسـم مـى شـود. يـكـى پـشـيمانى بر آن گناه كه در زمان ماضى از او صادر شده بـاشـد، و تـاسـف بر آن تاسفى هر چه تمامتر. و به اين سبب گفته اند: الندم توبة . و قـسـم دوم ، تلافى آنچه واقع شد باشد در زمان ماضى ، و آن قياس با سه كس باشد يكى به قياس با خداى تعالى كه نافرمانى او كرده است . دوم به قياس با نفس خود كه نـفـس خـود را در معرض نقصان (و) سخط خداى تعالى آورده است .
سيم به قياس با غيرى كه مضرت قولى يا فعلى به او رسانيده است و تا آن غير را به حق خود نرساند تدارك صـورت نـبندد. و در رسانيدن با حق او در قول به اعتذار باشند يا به انقياد. مكافات او بـر جـمـله بـه آنـچـه مـقـتـضـى رضـاى او بـاشـد، و در فـعـل بـرد حـق او يـا عـوض حـق او بـاشند با او، يا با كسى كه قايم مقام او باشد، و با انـقـيـاد مـكـافـات از او يـا از كـسـى كـه قـايـم مـقـام او بـاشـد؛ يـعـنـى از قـبـل او بـاشـد. و تـحـمـل عـذابـى كـه بـر آن گـنـاه مـعـيـن كـرده بـاشـد. و اگـر آن غـيـر مـقـتـول بـاشـد تـحـصـيـل رضـاء اوليـاء او هـم شـرط بـاشـد چـه تـحـصـيـل رضـاء او مـحـال بـاشـد وليـكـن چـون ديـگـر شـرايـط تـوبـه حاصل باشد اميدوار باشد كه در آخرت خداى تعالى جانب او مرضى و مرعى دارد به رحمن واسـعـه خـويـش .
و امـا حـق نـفـس او بـه انـقـيـاد فـرمـان و تحمل عقوبت دنياوى يا دينى كه واجب باشد تلافى زارى و رجوع با حضرت او، و عبادات او، و ريـاضـت بـعـد از حـصول رضا مخطى عليه ، و اداى حق نفس خود اميد باشد كه مرعى شـود. و امـا آنـچـه تـوبـه بر آن مشمتل باشد به قياس با زمان حاضر به دو چيز بود. يكى ترك گناهى كه در حال مباشر آن گناه باشد الى الله تعالى . دوم ايـمـن گردانيدن كسى كه آن گناه بر او متعدى بوده ، و تلافى نقصان كه راجع به آن كـس بـوده بـاشـد. و امـا آنـچـه بـه قـيـاس بـا زمـان مـسـتـقـبـل بـوده بـاشـد هم دو چيز باشد. يكى عزم جزم كردن بر آن كه بدان گناه معاودت نـكـنـد. و اگـر بـه مـثل او را بكشند يا بسوزند نه به اختيار، نه به اجبار راضى نشود بدان كه ديگر مثل آن گناه كند.
دوم آنكه عزم كند بر ثبات در آن باب . و باشد كه عازم بـر خـود ايـمـن نباشد با وثيقه (يا) نذرى ، يا كفارتى ، يا نوع ديگرى از انواع موانع عود به آن گناه . آن عزم را با خود ثابت گرداند و مادام كه متردد باشد، يا در نيت او عود را مـجـال امـكـان بـاشـد آن ثابت حاصل نباشد. و بايد كه در اين جمله نيت تقرب به خداى كند.
و
از جهت امتثال فرمان او تا در آن جماعت داخل نشود كه : التائب من الذنب كمن لاذنب
له . اين جمله شرايط توبه عام است از معاصى ، و در حق اين جماعت فرموده است : يـا ايـهـا الذيـن
آمـنـوا تـوبـوا الى الله تـوبـة نـصـوحـا عـسـى ربـكـم ان يـكـفر عنكم سـيـئاتكم
و نيز فرموده است : انما التوبة على الله للذين يعملون السوء بجهالة ثـم يتوبون من
قريب فاولئك يتوب الله عليهم (خواجه نصيرالدين طوسى ، اوصاف الاشـراف ، بـه تـصـحـيـح و
تـوضيح نجيب مايل هروى ، انتشارات امام مشهد، چ 1، صفحه 76-73).
5- عـن ابـى عـبـدالله عـليـه السـلام قـال : سـئل
النـبـى صـلى الله عـليـه و آله مـا كـفـارة الاغـتـيـاب ؟ قـال : تـسـتـغـفـر
الله لمـن اغـتـبـتـه كـلمـا ذكـرتـه (ثـقـة السـلام كـليـنـى ، اصول كافى ،
انتشارات ، علميه اسلاميه ، چ ؟، ج 4، كتاب الايمان و الكفر، باب الغيبة ، ح 4، صفحه
61).
6- و لا يغتب بعضكم بعضا (حجرات ، 12)
الاءوبه الى التوبه من الحوبه / حـسـن حـسـن زاده آمـلى
منبع:جام
211008