۲۷ آذر ۱۴۰۳ ۱۶ جمادی الثانی ۱۴۴۶ - ۰۷ : ۱۶
عقیق: ساعت
ده صبح دکتر به همراه مأمور آشپزخانه وارد اتاق بیماران می شود. ده تخت هم داخل
اتاق است، دکتر می گوید: «به این چلوکباب بدهید با کره، به تخت کناری غذا ندهید،
به او سوپ بدهید، به این شیر بدهید، به او کته ی بی نمک بدهید، به این آش بدهید،
دیگری نان و کباب. » مریض ها همه یک جور به دکتر نگاه می کنند. حتی به کسی هم که
می گوید غذا ندهید، او می فهمد که امروز عمل جراحی دارد و نباید غذا بخورد، چون می
فهمد و می شناسد که دکتر خیرش را می خواهد، اعتراضی نمی کند.
حالا
اگر بلند شود و بگوید که چرا به آن مریض چلوکباب بدهند و به من ندهند، دکتر می
فهمد که این شخص روانی است. ما هم اگر به خدا بگوییم خدایا چرا به فلانی خانه ی دو
هزار متری دادی و به من ندادی، ما هم روانی هستیم. ما هم قضا و قدر الهی را نشناختیم
و نفهمیدیم. باید بفهمیم همانطور که مریض می فهمد و به دکتر اعتراض نمی کند، ما هم
به خدا نباید اعتراض کنیم و هر چه به ما می دهد راضی باشیم.