۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۴ : ۲۲
عقیق: یکی از اصلی ترین موضوعات در
مقوله هنر، توجّه به ویژگی های هنرمند است که اثر هنری، آیینه او و تجلّی اندیشه
ها و آرمان ها و کمال مطلوب مورد نظر اوست. شاید به همین دلیل است که کلام الهی در
تبیین موضوعات مربوط به «شعر «بر اصلی ترین ویژگی های شاعر ـ هنرمند یا صاحب
اثر ـ تأکید نموده است.
در
این جستار کوتاه بر آنیم تا نگره ای قرآنی در ارتباط با هنر و هنرمند و شعر و
شاعران به طور خاص را از خلال آیات مرتبط مورد مطالعه قرار داده، و به مدد تبیین و
تفسیری که علامه طباطبایی در اثر گراسنگ خود «المیزان» بر جای گذاشتهاند، به
شاخصی نسبتا روشن و شفاف، در این باب دست یابیم.
در
قرآن کریم از میان همه رشتهها و موضوعات هنری، درباره شعر و شاعری اظهارنظر شده
که میتوان آن را در «پنج موضع» پیگیری و احصا کرد. سه مورد از آن موارد؛ اتهام
شعر به قرآن و نیز شاعری به پیامبر اکرم(ص) میباشد و در دو مورد
دیگر، آیات در مقام رفع اتهام شعر از قرآن، است که توجه و مداقّه در آنها، منتهی
به پذیرش عمومیت و تسرّی احکام مذکور به حوزه سایر رشتههای هنری، در همه دوران ها
و سرزمین ها منتهی میگردد.
این
نظریات، علاوه بر این که درباره هنر و هنرمند، هنرنما و هنرمندنما صادق است، می
تواند به عنوان شاخصی قرآنی در سایر رشتههای هنری نیز به خدمت گرفته شود، زیرا
گرانگاه آن متوجه بر انسان ـ یا هنرمند ـ است. از سویی دیگر با توجه به اینکه،
صفات هنر و هنرمند میتواند نسبت و ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر داشته باشد ولی با
این حال، این مبنا که صفات هنرمند، زمینه ساز ظهور خاصّی از هنر میباشد، غیر قابل
انکار به نظر میرسد.
در
واقع، یکی از اصلی ترین موضوعات در مقوله هنر، توجّه به ویژگیهای هنرمند است که
اثر هنری، آیینه او و تجلّی اندیشهها و آرمانها و کمال مطلوب مورد نظر اوست.
شاید به همین دلیل است که کلام الهی در تبیین موضوعات مربوط به «شعر»
بر اصلی ترین ویژگیهای شاعر ـ هنرمند یا صاحب اثر ـ تأکید نموده است. در نوشتار
پیش رو ابتدا آیات و تفاسیر مربوطه، طرح شده و از نظر خواننده میگذرد و سپس با
تحلیل محتوای تفسیری آیات، نتیجه گیری نهایی ارائه میگردد.
اتهام شعر و شاعری
الف(سوره
انبیا، آیه ۵؛ «بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ
فَلْیَأْتِنا بِآیَةٍ کَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ»
حکایت
سخنان کفار است که چگونه افترا و تکذیب به آن جناب را درجه به درجه شدت مىدادند،
اول گفتند؛ سخنان وى خوابهاى پریشان است که دیده و آن را نبوت خود پنداشته و کتاب
آسمانیش گمان کرده، پس کار او و معلوماتش حتى از سحر هم بىارزشتر است، ـ براى
اینکه سحر هر چه باشد علمى است و قواعدى داردـ سپس افتراى خود را ترقى داده،
گفتند؛ بلکه خواب پریشان هم، نیست، چون در خواب پریشان، صاحبش عمدا دروغ نگفته،
بلکه چند رقم رؤیا دیده، وقتى بیدار شده از هر یک چیزى به یادش مانده، و با گوشههاى
دیگر رؤیایش هم مخلوط شده، ولى افترا مىبندد، و معلوم است که افترا مستلزم تعمد
است.
آن
گاه مطلب را ترقى بیشترى داده گفتند؛ بلکه او شاعر است و این از جهتى دیگر از تهمت
قبلى سنگینتر است، چون کسى که به کسى افترا مىبندد، فکر مىکند که چه افترایى
ببندم، ولى شاعر بدون هیچ تدبر، هر چه به نظرش مىرسد مىگوید، و به هر تعبیر که
از نظر فن شاعرى خوشش آید تعبیر مىکند، و چه بسا که شاعرى ضروریات را هم انکار
کند، و یا علنا بر باطلى اصرار ورزد، و چه بسا راستى را تکذیب و دروغى را تصدیق
کند(1)
ب (سوره
صافات، آیه ۳۶؛ «َیَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ
بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ»
کفار
میگفتند؛ به آن جناب شاعر است و مجنون، و کتاب او شعر است و از سخنان در حال
جنون. خداوند این گفتار مشرکین را رد کرده و مىفرماید؛ بلکه آنچه او آورده حق
است، و در آن رسالت رسولان سابق تصدیق شده، پس مانند شعر و سخنان مجانین، باطل
نیست، و چیز تازهاى هم نیست، بلکه قبل از او هزاران نفر مانند او به این رسالت
مامور شده بودند(2).
ج)
سوره طور، آیه ۳۰؛ «أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُون«
حاصل
معنا این است که؛ بلکه مىگویند او یعنى رسول خدا (صلی الله علیه) شاعر است و ما
منتظر مرگ او هستیم، تا بعد از مردنش یادش از دلها برود و اسم و رسمش فراموش شود،
و ما از دست او راحت شویم(3)
براساس
آیات و آنچه که علامه طباطبائی در تفسیر آیات، مرقوم داشتهاند این چنین استحصال
می شود که کفار نخست، پیامبر را به چیزی متهم میکردند که بهره وری آن از حقیقت
صفر است یعنی اینکه کلام ایشان چیزی جز خوابهای پریشان نیست و در حقیقت شان کلام
ایشان را حتی پایین تر از سحر میخواندند که واجد هیچگونه قاعده و قانون، نمیباشد.
این
آیات زمانی نازل شدهاند که شاعران هدایت فکری جامعه را ـ چه در مجالس عیش و عشرت
و فساد و چه در میادین جنگهای غیرانسانی ـ عهده دار بودند. به این ترتیب، این
آیات، هم شعر و شاعری رایج در آن دوران ـ که عاری از ذکر خدا بوده اندـ را نفی مینمایند
و هم ساحت مقدّس پیامبرخدا و کلام الهی را از شاعر و شعر بودن تنزیه میکنند.
براساس
این آیات و آنچه که علامه در تفسیر آیات، مرقوم داشتهاند این چنین استحصال میشود
که کفار نخست، پیامبر را به چیزی متهم میکردند که بهرهوری آن از حقیقت صفر است
یعنی اینکه کلام ایشان چیزی جز خوابهای پریشان نیست و در حقیقت شان کلام ایشان را
حتی پایین تر از سحر میخواندند که واجد هیچگونه قاعده و قانون، نمیباشد ولی در
ادامه دشمنی و عناد خود، دریافتند که سخنان رسول خدا صرفا خوابها و اوهام پریشان
نبوده بلکه مایههایی از واقعیت را دارد، به همین جهت از ادعای خود تنزّل کرده و
مدعی شدند که گفتههای محمد واقعیتهایی دارد ولیکن ساخته و پرداختهی خود او بوده
و از ناحیه خدا نیست.
اما
در ادامه مواجهه پیامبر با کفار، مقاومت آنها یک پایه دیگر شکسته و به واقع کفار،
در این مقام تسلیم شده و پذیرفتهاند که گفتههای پیامبر، میتواند ارتباطاتی با
خدا پیدا کند ولی در تبلیغات خود معتقد بودند که ظاهرا سخنانِ محمد به خدا ارتباط
دارد، ولیکن گفتههای وی برآمده از استعداد شعر و شاعری اوست.
زیرا
کافران خود نیز در اتهام شعر و شاعری، متوجه این حقیقت بودند که شعر و شاعری بهره
ای از واقعیت دارد ولی در عین حال ـ به لحاظ مبنایی ـ از آمیختگی ذاتی شعر با خیال
نیز، اطلاع کافی داشتند در نتیجه این دو گانگی خیال و واقعیت بود که به عنوان
اتهام شعر و شاعری، دستمایهی کافران جهت وهنِ سخنان پیامبر و قرآن کریم، قرار
گرفته بود.
رفع اتهام شعر از قرآن
الف)
سوره یس، آیه ۶۹؛ «ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ
إِلَّا ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ«
جمله
مزبور مىخواهد زمینه ی یک احتمالى را که ممکن است کسى بدهد را منتفی سازد و حاصل
آن این است که؛ خیال نکنید این که ما به وى شعر نیاموختهایم نقصى براى اوست، بلکه
براى او کمال و مایه بلندى درجه، و نزاهت ساحت اوست، نزاهت از ننگى که متخصصین این
فن دارند، که با الفاظ معانى را آرایش داده و با تخیلات شعرى معانى را تزیین مىکنند،
آن هم تخیلات کاذب، که هر چه دروغش دقیقتر باشد، شعرش ملیحتر و دلپسندتر مىشود.
و نیز کلام خود را بر طبق آهنگهاى موسیقى در مىآورند تا در گوش خوشتر آید، و
چنین کارى شایسته مقام رسول خدا (ص) نیست. و چگونه میتواند شایسته او
باشد، با اینکه او فرستاده خداست، و آیت رسالت و متن دعوتش قرآن است که کلامى است
در بیان خود معجز و نیز ذکر است و قرآن مبین ... قرآن شعر نیست، و قرآن چیزى جز
ذکر و خواندنى آشکارا نیست.
" لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ
الْقَوْلُ عَلَى الْکافِرِینَ" این تعلیل مربوط است به جمله"وَ ما
عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ" و معناى مجموع آن دو چنین مىشود؛ ما به آن جناب شعر
نیاموختیم، براى اینکه مردم زنده را با قرآن که منزه از خیالبافىهاى شعرى است
انذار کند(4).
با
توجه به تفسیر علامه طباطبائی در مییابیم که قرآن شعر نبوده و اساسا، با شعر
ناسازگار میباشد بلکه قرآن ـ به تعبیر خود آیات ـ ذکر و مبین است. قرآن مایه ی
یادکرد بوده و حاوی آیات متعددی است که یک شبکه منسجم، مستحکم و به هم پیوستهای
از محکمات و متشابهات را فراهم آورده که برخی بیانگر و آشکار کننده برخی دیگر است
ولی در مقابل، در جوهر و ذات شعر «یادکرد» وجود نداشته و از همین نقطه، ما در مییابیم
که شعر، شان ذاکرانه ندارد.
ب)
سوره حاقه، آیه ۴۱؛ «ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِیلًا ما تُؤْمِنُونَ»
در
این آیه شعر بودن قرآن را نفى مىکند، چون آورنده آن که رسول خدا است تا به آخر
عمر حتى یک شعر نسرود، تا چه رسد به اینکه شاعر باشد.(5)
با
عطف توجه بر تفسیر علامه از دو آیه مذکور، روشن میشود که قرآن شعر نبوده و اساسا،
با شعر ناسازگار میباشد بلکه قرآن ـ به تعبیر خود آیات ـ ذکر و مبین است. قرآن
مایهی یادکرد بوده و حاوی آیات متعددی است که یک شبکه منسجم، مستحکم و به هم
پیوستهای از محکمات و متشابهات را فراهم آورده که برخی بیانگر و آشکار کننده برخی
دیگر است.
ولی
در مقابل، در جوهر و ذات شعر «یادکرد» وجود نداشته و از همین نقطه، ما در مییابیم
که شعر، شان ذاکرانه ندارد و به علاوه اینکه؛ شعر، شاَن به هم پیوستگی نیز ندارد. زیرا
هیچگاه بنا نبوده شعر حتما یک مجموعهی به هم پیوستهای باشد که کامل با یکدیگر
سازگاری داشته باشد بلکه همواره احتمال تناقض در آن وجود دارد.
شعر
ممکن است غایت ذکری داشته باشد ولی بنا نیست ذاکر باشد و ممکن است شعر واجد زیبایی
باشد ولی در عین حال هیچگاه در پی تذکر عدالت، پاکی، رستگاری، شقاوت و... نباشد.
ولی در سوی دیگر بنای قرآن بر ذکر خلاصه شده و در حقیقت؛ این ذکراست که، جوهره
قرآن و کلام الهی را بنیان میدهد.
به
هر تقدیر با توجه به محتوای آیات و منظر تفسیری علامه، نمی توان به چنین نتیجهای
منتهی شد که، چون شعر ذمّ و نکوهش ذاتی دارد، خداوند متعال قرآن را از شعر متمایز
ساخته است. همانگونه که پیش تر اشاره شد تنها نکتهای که به باور نگارنده در
برداشت از تفسیر علامه ـ البته تا این نقطه از بحث ـ موجّه به نظر میرسد این است
که؛ «قرآن با شعر ناسازگار است«.
به
دلیل اینکه شعر متضمن خیال بوده و کلام خدا در قرآن حاکی از این است که قرآن از
خیال و آثار و لوازم آن متمایز بوده و بر همین مبنا و طبق آیات، قرآن خود را از
خیال و آنچه که از خیال انگیزی بهره میبرد ـ یعنی شعرـ دور میسازد .داور نهایی
در دستیابی به نظر قرآن و به تبع علامه در رابطه با شاعری ـ هنرمند ـ آیات ۲۲۴ تا
۲۲۷ سوره شعرا خواهد بود، که بحث از آن مجال بیشتر و جداگانه نیاز دارد.