۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۰ : ۱۳
عقیق: در
این باب روایت شده است حضرت ابراهیم (ع) روزی شخصی را دید و از او پرسید تو کیستی؟
او پاسخ داد: همانا من عزرائیل(فرشته مامور برای قبض روح
انسان ها) می باشم.
ابراهیم(ع) عرض کرد: از تو می خواهم خودت را به آن صورتی
که مؤمنین را قبض روح می کنی، به من بنمایانی.
ابراهیم به دستور او، روی خود را برگردانید، و سپس به او
نگاه نموده و جوانی بسیار زیبا و خوشرو و شاد را دید، و گفت: «اگر مؤمن پس از مرگ،
چیزی (پاداشی) غیر از این چهره ی زیبا را نبیند، همین دیدار برای او کافی
است، و پاداش خوبی برای کارهای نیکش خواهد بود»
سپس
ابراهیم(ع) به عزرائیل گفت: «اگر می توانی، خودت را در آن چهره ای که گمراهان را
با آن، قبض روح می کنی، به من بنمایان».
عزرائیل پاسخ داد: ای ابراهیم! تو طاقت دیدن آن چهره را
نداری!
ابراهیم (ع) خواسته اش را تکرار کرد.
پس عزرائیل گفت: روی خود را بگردان، ابراهیم (ع) روی خود را گردانید و سپس به او نگاه کرد و دید مردی سیاه که موهای بدنش راست شده و بسیار بوی بد دارد، و از سوراخ های بینی او دود و آتش بیرون می آید در مقابلش قرار گرفته است. پس حضرت ابراهیم (ع) نتوانست آن چهره را مشاهده نماید و بر اثر شدت ناراحتی بی هوش گردید و زمانی که به هوش آمد، عزرائیل را به صورت اول دید. پس به او فرمود: «ای فرشته مرگ؛ اگر انسان گناهکار جز دیدن همین چهره، کیفر دیگری نبیند، براستی که همین نگاه برای عذاب و کیفر گناهان او کفایت می کند»
پی نوشت ها:
1- بحارالانوار، ج6: 143.
2- عالم برزخ در چند قدمی ما: 30.
منبع:قدس
211008