۰۷ آذر ۱۴۰۳ ۲۶ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۴ : ۱۷
عقیق: محمّد
بن جعفر عقبى در سندى مرفوع گفته است: امير المؤمنين(ع) خطبه خواند و
خداى را سپاس و ستايش كرد و فرمود:
اى مردم! همانا آدم نه برده اى زاييده و نه كنيزى و همه
مردم آزادند ولى خداوند عزّ و جل برخى از شما را در اختيار برخى ديگر نهاده است پس
هر كس در آزمايش و بلا افتد و به خير شكيبايى ورزد نبايد بر خداوند منّت نهد.
آگاه باشيد چيزى [از خراج] فراهم شده و ما آن را
برابر ميان سياهپوست و سرخپوست تقسيم كرديم. مروان به طلحه و زبير گفت: مقصود او
از اين سخن جز شما دو تن نبود.
راوى مى گويد: پس حضرت(ع) به هر كس سه دينار
داد و به مردى از انصار هم سه دينار داد و پس از آن غلامى سياه پوست آمد و حضرت به
او نيز سه دينار داد. پس آن مرد انصارى گفت: يا امير المؤمنين! اين غلامى است كه
من ديروز او را آزاد كردم و تو من و او را برابر مى دانى؟
حضرت(ع) فرمود: من به كتاب خدا نگريستم و ميان
فرزند اسماعيل و فرزند اسحاق هيچ گونه برترى نديدم.