۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۸ : ۲۳
عقیق:چگونه غافل مى شوید از چیزى که هرگز از شما غافل نمى شود و چگونه طمع دارید در چیزى که هیچ گاه به شما مهلت نمى دهد .
امام علی(ع) این سخن حکیمانه و تکان دهنده و بیدارگر را زمانى فرمود که در تشییع جنازه یکى از مۆمنان شرکت داشت، صداى خنده بلند کسى را شنید و فرمود: «گویى مرگ در دنیا بر غیر ما نوشته شده و گویى حق در آن بر غیر ما واجب گشته و گویى این مردگانى را که مى بینیم مسافرانى هستند که به زودى به سوى ما باز مى گردند»(1) ؛
به یقین خندیدن کسى در تشییع جنازه آن هم با صداى بلند که به گوش مولا على(ع) برسد نشانه نهایت غفلت و بى خبرى از سرنوشت خویش و مسئولیت هایى است که در این جهان دارد. به همین دلیل این بزرگ معلم اخلاق و بیدار کننده غافلان و بى خبران با سه تشبیه به آن شخص و امثال او هشدار دارد:
تشبیه اول: کار تو مثل این است که گمان مى کنى مرگ مال دیگران است و تو حیات جاویدان دارى. روزى جنازه تو را نیز بر مى دارند و تشییع کنندگان تو را به سوى آرامگاه ابدى ات مى برند. آیا دوست دارى آن روز دوستانت در تشییع جنازه تو بخندند؟
دوم: آیا «حق» ـ به معناى وظایف واجب و مسئولیت هاى الهى و وجدانى ـ مخصوص دیگران است و تو مستثنا هستى و یا این که تمام حقوق واجبه را ادا کرده اى و الان خوشحالى و مى خندى؟
سوم: آیا گمان مى برى تشییع جنازه مانند بدرقه مسافرانى است که به زودى به سوى تو باز مى گردند؟ گرچه چند روزى رنج فراق را تحمل مى کنى ولى به هنگام بازگشت شادى زائد الوصفى جاى آن را پر مى کند؟ در حالى که سفر مرگ، سفرى است که هرگز بازگشتى در آن نبوده و نخواهد بود و رنج فراق و جدایى از عزیزان از دست رفته جاویدان است. با این حال چه جاى خندیدن است.
سپس امام(ع) در ادامه این بحث به تعبیرات تکان دهنده دیگرى پرداخته و مى فرماید: «ما آنها را در قبرشان جاى مى دهیم و میراث آنها را مى خوریم (و چنان غافل و بى خبریم که) گویى بعد از آنها جاودانه مى مانیم».
غافل از این که فردا نیز دیگران ما را در قبرهایمان جاى مى دهند و میراثمان را در میان خود تقسیم مى کنند و این روند همچنان ادامه مى یابد و هر کسى چند روزى نوبت اوست و به گفته شاعر:
هر که آمد عمارتى نو ساخت * رفت و منزل به دیگرى پرداخت.
هنگامى که در مجلس یادبود و به اصطلاح فاتحه براى یکى از دوستان یا عزیزانمان شرکت مى کنیم باید در همان حال به این فکر باشیم که روزى هم چنین مجلسى براى ما مى گیرند و دوستان و بستگان ما در آن به فاتحه خوانى براى ما مشغول مى شوند، بنابراین از هم اکنون باید به فکر آن روز باشیم نه این که خنده مستانه سر دهیم و همه این واقعیت ها را به دست فراموشى بسپاریم.
افراد غافل و بى خبرى هستند که چون نام مرگ برده مى شود فورا مى گویند: بس کنید. خدا چنان روزى را نیاورد. و یا چون از کنار قبرستان رد مى شوند روى خود را بر مى گردانند! فارغ از این که اگر ما از مرگ غافل شویم او از ما غافل نمى شود و به گفته امام(ع): ؛ چگونه غافل مى شوید از چیزى که هرگز از شما غافل نمى شود و چگونه طمع دارید در چیزى که هیچ گاه به شما مهلت نمى دهد».(2)
سلیمان پیغمبر بزرگ خدا با آن همه قدرتى که داشت به هنگام پایان عمر فرشته مرگ لحظه اى به او مهلت نداد که از حال ایستاده بنشیند و در همان جا روح او را گرفت و با خود برد و جسم بى جان بعد از آنکه موریانه عصایى را که بر آن تکیه کرده بود خورد، به زمین افتاد با این حال ما چه انتظارى داریم.
در پایان این کلام حکمت آمیز، امام(ع) براى بیدار ساختن آن شخص غافل که در تشییع جنازه بلند مى خندید و کسانى که همچون او فکر مى کنند فرمود: «بعد از اینها ما هر واعظ و اندرز دهنده اى را فراموش کردیم در حالى که هدف مسائل سنگین و آفات نابود کننده قرار گرفتیم (با این حال چه جاى غفلت و فراموشى است؟) »
مرگ تجربه ای که هر شب تکرار می شود تا رسد روزی که حقیت تامه خویش را آشکارسازد از محمّد بن علىّ(ع) پرسیدند كه: مرگ چیست؟ فرمود:
همان خوابى است كه شب هنگام شما را فرا مى گیرد، با این تفاوت كه مرگ مدّتش طولانىتر است و شخص از آن بیدار نگردد، مگر در روز قیامت، وقتى انسان در خواب انواع شادمانى را ببیند كه نتواند وصف كند، و همچنین از اقسام ترس چیزهایى ببیند كه قادر به توصیف حدّ آن نباشد، پس آن حال شادى یا ترس در خواب چگونه است؟ این است مرگ، پس خود را براى آن مهیّا سازید(3).
آشکارترین واعظ همان حادثه مرگ است که هر روز براى دوست و آشنایى رخ مى دهد. مخصوصاً در زمان ما، صفحه حوادث جراید و تسلیت ها همه روز پر است از خبر فوت گروهى که دیروز در میان ما مى زیستند و امروز به دیار مردگان رفته اند.
امام امیرمؤمنان على(ع) در نهج البلاغه مى فرماید: «فَکَفى واعِظاً بِمَوْتى عایَنْتُمُوهُمْ، حُمِلُوا اِلى قُبُورِهِمْ غَیْرَ راکِبِینَ ؛ این واعظ براى شما کافى است که همه روز مردگانى را مى نگرید که آن ها را به سوى گورهایشان مى برند بى آنکه خودشان بخواهند».(4)
حضرت علی درود خدا بر او، فرمود: خدا را فرشتهاى است كه هر روز بانگ مىزند: بزایید براى مردن، و فراهم آورید براى نابود شدن، و بسازید براى ویران گشتن (5) و در حکمت 74 فرمودند: انسان با نفسى كه مىكشد، قدمى به سوى مرگ مى رود.
پس چگونه می توان چنین واقعه عظیمی را فراموش کرد!
در روایات متعددى این تعبیر از پیشوایان معصوم(ع) نقل شده است:«کَفى بِالْمَوْتِ واعِظاً ، براى وعظ و اندرزِ انسان ها مرگ کافى است».(6)و این در حالی است که آدمی در خواب سنگین غفلت به سر می برد.
به هر باغ و بستان اگر بنگری/گُل آرا شود از سریرِ گِلی
چه هنگام ، نوبت به ما می رسد/تو ای مرگ آیا ز ما غافلی
کسی کو بداند زمان وصال/جوانی سر آید و یا کاهلی
دلا قدر باقیِ عمرت بدان/حیات و مماتت مجو فاصلی
پی نوشت ها:
1_(نهج
البلاغه/ترجمه دشتی/حکت122)
2_(نهج البلاغه/ترجمه
دشتی/خطبه 188)
3_(معانی الأخبار/ترجمه محمدى/ج2/196)
4_(خطبه 188)
5_(حكمت 132)
6_( بحارالانوار، ج
68، ص 264 و 325)
منبع:جام
211008