۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۸ : ۱۹
علامه (ره)در کتاب البیان گوید :روزی فرا می رسد که...تا آن جا که می گوید:چه بسا نصب حجر الاسود از سوی معصوم (ع) به حق صورت گیرد ،نه از روی دشمنی وستم که مانند بسیاری از موارد ، از جمله ویژگی های زمان آن حضرت (ع) می باشد.به این مطلب بدین طریقه خدشه وارد می شود که این انتقال وجابه جایی در شمار ویژگی های آن زمان ذکر نشده است .شاید منظور این روایات ، واقعه ای است که از روی دشمنی وستم در زمان قرمطیان به وقوع پیوست،به طوری که حجر الاسود را از مکه به کوفه انتقال دادند و در مسجد کوفه نصب کردند، و آن سنگ به مدت طولانی در مسجد قرار داشت تا حکومت قرمطیان منقرض شد و به جایگاه نخست انتقال یافت . مشهور این است که هنگام جابه جایی آن از مکه به کوفه به سبب سنگینی آن بسیاری از شتران از حمل آن ناتوان شدند ، اما هنگام باز گرداندن آن به مکه ،تنها یک شتر آن را حمل کرد. باز گرداندن حجر الاسود در عصر محمد بن قولویه صورت پذیرفت که داستان عجیبی نیز از وی نقل کرده اند.(2)
سبب جابه
جایی حجر الاسود ، این بود که زکرویه ی قرمطی (3)در سال 293(هجری .ق)خروج کرده ودین
جدیدی آورد ومردم را به سوی خود فرا خواند و آنان نیزدعوت وی را اجابت کردند. کار
او بالا گرفت وشروع به قتل عام مردم کرد .تا این که که زکرویه در یکی از میدانهای
نبرد کشته شد. ابو طاهر قرمطی (4) جانشین او شد . تا سال سیصدوهفده (هجری
.ق)به قتل و غارت مردم پرداخت سپس به سوی مکه حرکت کرد ودر روز ترویه وارد مکه
شد.در مسجد الحرام وخانه ی خدا و دره های مکه ، حاجیان را کشت و اموالشان را غارت کرد
و حجر الاسود را از جای کند وبه شهر هجر(5) فرستاد.
مردم مکه قیام کرده و با وی جنگیدند ولی او همه را قتل عام کرد. آن گاه ابو طاهر در خانه ی خدا را کند و مردی از یارانش رابرای کندن ناودان به پشت بام خانه ی خدا فرستاد ولی او سقوط کرد و جان سپرد ولی آن ملعون قرمطی خشمگین شد و کشته شدگان را در چاه زمزم انداخت و سایر مقتولین را در مسجد الحرام و جایی که به قتل رسیده بو دند دفن کرد. وپرده خانه خدا را کند و میان یارانش قسمت و خانه های مکه را غارت کرد. آن ملعون بر فراز خانه خدا رفته ، این شعر را سرود:
من با خدا وخدا با من است او مردم را آفرید ومن از بین می برم
و در هنگام کندن ححجر الاسود این شعر را سرود:
اگر این خانه ، عبادتگاه پروردگار ما بود می بایست از فراز آن آتش بر ما فرو می ریخت زیرا ما همانند دوران جاهلیت ،حج به جا آوردیم از روی نیرنگ ، که هیچ سودی برای ما نداشت ما میان زمزم و کوفه صفا رها کردیم جنازه هایی را که جز خدا پروردگاری نمی جستند.
این شعر نشانه کفر ابو طاهر است ،حجر الاسود بیست ودو سال(6) نزد آنان بود و به دستور یک حاکم ترک که در روزگار راضی بالله بر بغداد استیلا داشت ، پنجاه هزار دینار برای باز گرداندن حجر الاسود به قرمطیان پرداخت شد ولی آنان از باز گردادن آن امتناع کردند و آن را به کوفه بردند و بر مسجد کوفه آویختند تا مردم آن را ببینند و در سال سیصد و نه سنگ را به مکه باز گرداندند و گفتند:به حکم حجر الاسود را گرفتیم و به حکم باز می گردانیم. قرمطیان در ماه ذی القعده ،حجر الاسود را به جای خود باز گرداندند.(7)
در کتاب خرایج و جرایح به نقل ابو قاسم جعفر بن محمد بن قولویه ، روایت شده که گفت :هنگامی که در سال(8) سیصد وسی وهفت به بغداد رسیدم قصد سفر حج کردم واین همان سالی بود که قرامطیان حجر الاسود را به جایگاهش در خانه ی خدا باز گرداندند و بسیار علاقمه مند بودم تابه کسی که حجر الاسود را نصب می کند ، دست یابم زیرا تنها کسی سنگ را در جایش می نهد که امام زمان(ع) باشد، چنان که در زمان حجاج امام زین العابدین(ع) سنگ را در مکانش گذاشت و مستقر کرد و در آن هنگام من به بیماری سختی مبتلا شدم .تا حدّی که نسبت به جانم بیمناک شدم و آنچه را که قصد داشتم امکان پذیر نشد. با خبر شدم که ابن هشام به حرم می رود نامه ای نوشتم و مهر کرده به او دادم در نامه از مدت عمرم سوال کرده و این که آیا با همین بیماری از دنیا می روم یا نه ؟ وبه او گفتم ، منظور من رساندن نامه به کسی است که حجر الاسود را در جایش می گذارد است.
ابن هشام گفت :به حرم رفتم همراه خود کسی را بردم تا مرا از ازدحام مردم محافظت کند و هرگاه می خواست کسی آن سنگ را در جایش قرار دهد تکان می خورد و استوار نمی شد ، در این زمان ناگهان جوانی گندم گون و زیبا روی از راه رسید ، سنگ را برداشت و در جایش گذارد و آن سنگ استوار ماند آن چنان که گویا هرگز از جایش تکان نخورده باشد . سرو وصدای مردم بالا گرفت و آن جوان از مسجد الحرام خارج شد و من از جایم برخاستم و به دنبال او رفتم و مردم را از سمت راست وچپ او دور می کردم ، به طوری که مردم گمان کردند من دیوانه شده ام ، مردم برایش راه باز می کردند ومن به او خیره شده بودم تا اینکه از مردم جدا شد و به سرعت دنبالش حرکت می کردم ولی او آهسته راه می رفت ، با وجود این نمی توانستم به او برسم ، هنگامی که به جایی رسید که هیچ کس جز من او را نمی دید، ایستاد و رو به من کرد، گفت بیا جلو چه همرا ه داری ، نامه را به او دادم، و بدون نگاه کردن به نامه گفت :به او بگو نگران این بیماری نباشد ، او تا سی سال دیگر زندگی خواهد کرد.
گفت از ترس و نگرانی هیچ حرکتی نکردم ، او مرا به حال خود رها کرد و رفت ابو القاسم گوید : ابن هشام نزد من آمد و مرا از کلام امام آگاه کرد ؛ ابن هشام گفت پس از سی سال که سپری شد ، ابو القاسم بیمارشد و با تهیه ی لوازم ونوشتن وصیت ،خود را برای مرگ آماده ساخت و در این باره جدیت داشت ، به او گفته شد نگرانی تو برای چیست ؟ ما از خدا می خواهیم که به تو سلامتی وتندرستی عنایت فرماید، پس نگران نباش. وی گفت امسال ترس بر من غلبه کرده است وبه همان بیماری در گذشت(9).
تاریخ کوفه /براقی
1-بحار الانوار 97/389-392ج14
2-این بیان را در مرجع نیافتیم
3- زكرويه بن مهرويه القرمطی ، از بزرگان قرامطه ،واز اهل کوفه بود. او چهار سال در زمان معتضد عباسی پنهان شد تا به او دسترسی پیدا نکند پس از مرگ معتضد خویش را اشکار کرد . وتعدادی از بادیه نشینان عراق را به خود جلب کرد . مبلغانی را پخش کرد .پیروان او را سید ومولی می خواندند وبرای وی سجده می کردند .او روبه روی لشکریانش ظاهر نمی شد وپنهان در میانشان حرکت می کرد وکارهای او را یک نفر که به اعتماد داشت انجام می داد .زکرویه حجاج خراسان را غارت کرد واغلب انها را که به بیست هزار نفر می رسیدند به قتل رساند. یاران وی در در بین زبالة وفید والنباج وحفیر ابی موسی انتشار یافتند .مکتفی سپاهیان را برای جنگ با او خواست ودر جنگی که در میان قادسیه و خفان رخ داد او به قتل رسید ، وجسد او را به بغداد برده ودرا نجا سوزانده شد وسر او را به خراسان فرستادند تا اینکه مردم انجا رفتن به حج را قطع نکنند.
4- أبو طاهر سليمان بن الحسن بن بهرام الجنابي الهجري القرمطی :پادشاه بحرین و بزرگ قرامطه ، خارجی ،ستمگر جبار ،شهر بصره در سال 311 (ه.ق) را اشغال کرد وان را غارت وزنان را به اسارت در اورد .وی نامه ای به مقتدر نوشت واز او خواست که بصره واهواز را به او بدهد ولی مقتدر به او جوابی نداد ،پس از ان در سال 312 (ه.ق) شهر کوفه را غارت کرد و در ان شش روز اقامت کرد و انچه که می توانست از انجا با خود برد .مقتدر سپاهی را برای جنگ با وی به راه انداخت ولی قرمطی ان را شکست داد ودر روز ترویه در سال 317 (ه.ق) مکه را غارت کرد ،تعداد کشته شدگان به سی هزار نفر رسید او حجر الاسود را نیز از جای کند . وی در پیری به بیماری ابله مرغان جان داد.
5-هجر : با فتحه بر حرف اول ودوم ،شهرومرکز بحرین ،وگفته اند ،منطقه ای است در بحرین ، و ، گفته اند که زمین کوچکی از بحرین . معجم البلدان : 1 / 347 و 5 / 393 .
6-از سال 317تا سال 339
7-به کتاب البدایه والنهایه11/182،الکامل فی التاریخ :8/486 ،النجوم الزاهرة:3/225 ،تاریخ الخمیس :2/383 وفوات الوفیات :1/175 مراجعه کنید
8-در مرجع هفت نوشته شد ولی اچه نوشته شده وفق مراجع تاریخی است
9-الخرایج والجرایح :1/475-477ج18.
اتفاق عجیبی بود که تا به حال نشنیده بودم