۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۹ : ۲۰
عقیق:در مورد نقش امام حسین (ع) در اصلاح
فرهنگ جاهلی با حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی نصیری، استاد دانشگاه و
رئیس مؤسسه معارف وحی و خرد گفت و گو کردیم که اکنون از نظر شما میگذرد.
یکی
از پرسشهای مهمی که در مورد قیام عاشورا وجود دارد، این است که چرا امام
حسین(ع) 10 سال بعد از شهادت امام حسن(ع) و بعد از فوت معاویه قیام کردند؟
- پس از شهادت امام على(ع) به فاصله کوتاهى پس از تحمیل صلح بر امام حسن(ع) زمام کار مسلمانان به طور کامل به دست معاویه افتاد.
معاویه
به رغم تعهدى که در صلحنامه با امام حسن(ع) بر عهده گرفته بود، فرزند
ناشایست خود، یزید را به عنوان جانشین پیامبر(ص) بر مردم تحمیل کرد و به
یکباره حاکمیت الهی و معنوى بر مردم را با حکومت سلطنتى و موروثى جایگزین
ساخت؛ سنت نامبارکى که بعدها توسط سایر زمامداران سفیانى و عباسى دنبال شد.
پس از مرگ معاویه، جوان خام و شهوتآلودى بر مردم حکومت میراند که در
کارنامه عملش همه زشتیها و پلشتیها جاى داشت و در کنار همه اینها از ظلم و
ستم به مردم هیچ کوتاهی نمی کرد.
حال اگر به قانون جامعهشناسانه
همرنگى عموم مردم با رفتار و خواست حاکمان: «الناس على دین ملوکهم: مردم بر
دین شاهان خوداند.» توجه کنیم، در خواهیم یافت که عمق و گستره حاکمیت
فرهنگ جاهلى در جامعه اسلامى عصر امام حسین(ع) تا چه اندازه بوده است،
آنگاه عمق سخن مورخ نامى مسعودى را درخواهیم یافت که مینویسد: «آنچه یزید
به عنوان فسق و فجور انجام میداد بر یارانش غلبه یافت و در روزگار او
آوازهخوانى در مکه و مدینه متداول شد و مردم آشکارا شرابخوارى میکردند.»
بدین خاطر وقتى مروان بن حکم از امام خواست تا با یزید بن معاویه بیعت کند،
امام در پاسخش فرمود: «إنا... و إنا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذ
بلیت براع مثل یزید: اگر قرار باشد زمامدار مردم یزید باشد، پس باید با
اسلام خداحافظى کرد.»
شاید با در نگریستن در این حقایق تاریخی بهتر
بتوان دریافت که چرا جامعه مسلمان کوفه آن چنان دچار انحطاط فرهنگى و
اخلاقى شده بودند که برخلاف شنیدن خطبههاى تکاندهنده امام حسین(ع) و
هدایتهاى پىدرپى ایشان همچنان بر ضلالت و گمراهى خود پاى فشرده و
تلخترین صحنههاى تاریخ بشرى را آفریدند.
چگونه اکثریت مردم فردی مانند یزید را به عنوان جانشین پیامبر(ص) و رهبر جامعه اسلامی پذیرفته بودند؟
از
جمله تلاشهای خطرناکی که معاویه دنبال کرد، جایگزینی نظام سیاسی از نوع
پادشاهی و موروثی به جای نظام سیاسی الهی مبتنی بر شایستگی های علمی و
معنوی زمامداران بود. به عبارت روشن تر، بر خلاف پافشاری کتاب و سنت بر
لزوم برخورداری جانشینان پیامبر اکرم(ص) از ویژگی عصمت و گزینش الهی، پس از
رحلت آن حضرت در عرصه حکومت و سیاست چنان انحطاطی رخ نمود که به جای عصمت
نه تنها عدالت ننشست، بلکه با تحریف معنوی آیات و جعل روایات به عموم
مسلمانان چنین تلقین شد که حاکم اسلامی حتی مجاز است به ظواهر شریعت نیز
ملتزم نباشد. پیداست با نفی ضرورت برخورداری حاکم اسلامی از شایستگیهای
علمی و معنوی، عملاً راه برای حکومت امثال معاویه و یزید هموار میشود.
چگونه معاویه توانست نظام سیاسی اسلام را که بر محور امامت و ولایت بود تغییر دهد؟
از
جمله راه هایی که برای تغییر نظام سیاسی مورد نظر اسلام دنبال شد، ساختن
روایاتی از زبان پیامبر(ص) بود که در آنها بر مشروعیت نظام سیاسی فاجران و
فاسقان مهر تأیید زده شده است.
حذیفه بن یمان مى گوید: «به پیامبر(ص)
عرض کردم ما انسانیم و خداوند براى ما خیر و خوبى قرارداده است، آیا پس از
این دوران خیر شر و بدى خواهد بود؟ پیامبر(ص) فرمود: آرى. گفتم چگونه؟
فرمود: پس از من پیشوایانى خواهند بود که به هدایت من راه نیابند و به سنت
من عمل نکنند و بزودى مردانى بر آنان حکومت خواهند راند که در ظاهر انسان
اند، اما دلهایشان دلهاى شیاطین است. حذیفه میگوید: گفتم اگر چنین روزگارى
را درک کردم چگونه عمل کنم؟ پیامبر(ص) فرمود: از حاکم شنوایى و اطاعت
داشته باش و حتى اگر به پشتت بزند و مالت را بگیرد، از او بشنو و اطاعت
کن.»
ابوهریره مى گوید: پیامبر(ص) فرموده است: « جهاد بر شما در رکاب هر زمامدار اعم از نیکوکار یا بدکار باشد، واجب است.»
به
استناد این دست از روایات نه تنها عصمت و عدالت در عرصه حکومت و زمامداری
از شرط بودن افتاد، بلکه حتی برخی فسق حاکم را نیز مانع خلافت به شمار
نیاوردند، البته به این حد هم اکتفا نشد و از خلافت کسانی امثال یزید بن
معاویه حمایت شد که افزون بر فسق، کفر و بیاعتقادی به اسلام و وحی را
آشکار ساخت. مشروط بودن خلافت به شرط عصمت کجا و خلیفه شدن منکر وحی کجا؟
در این شرایط بود که امام حسین(ع) با جان نثارى براى اصلاح فرهنگ جاهلى اقدام کردند؟
چنین
گردش قهقرایی و وارونه ساختن مفاهیم مقدس دینی در طول قریب به پنجاه سال
پس از رحلت رسول اکرم(ص) با استفاده از سه شیوه شناخته شده زر، زور و تزویر
انجام گرفت.
زر و زور به دست صاحبان قدرت دنبال شد، اما بیشترین نقش
تزویری از آنِ عالمان دین بود که برای تأمین دنیای خود از دین مایه گذاشته و
آیات و روایات مسلم و صریح را در پای خدایان قدرت ذبح کردند، البته اگر
مردم تاب مقاومت دربرابر درخشش زر و تیزی شمشیر داشته باشند، چگونه
میتوانند در برابر پند و نصیحت عالم نمایان بیحقیقت و نشان داران پینه بر
پیشانی تسلیم نگردند؟ در برابر چنین کجروی عمیق و ریشهدار هیچ برهان،
استدلال و سخنان خیرخواهانه سودی نمیبخشد و تنها خون است که ناگهان همه
غوغاها و فریادها را خاموش میکند و همگان را سر در جیب تفکر فرو میبرد،
آن هم نه هر خونی، بلکه خون پاکترین انسان عصر، فرزند پیامبر، یادگار علی و
فاطمه و سید جوانان بهشت!
سالار شهیدان با قیام و اعتراض خونین خود در
برابر دستگاه اموی تمام بناهای افراشته براساس قرائتهای رایج از فلسفه
سیاست اسلامی آن روزگار را ویران ساخت و مانع بازگشت فکری و فرهنگی
مسلمانان به عصر جاهلیت شد، زیرا با قیام سالار شهیدان همه مدعیان و
مدافعان نظریه حذف قیود عصمت، عدالت و التزام به دین و شریعت از حوزه حکومت
و سیاست، خود را در برابر این پرسش بسیار مهم بیپاسخ یافتند، که اگر نگرش
آنان صحیح است و زمامداریِ هر حاکم بی دین و فاسق دارای مشروعیت است، پس
قیام و شهادت فرزند پیامبر چه معنا و توجیهی دارد؟ با این قیام خونین دیگر
آنان به عموم مردم چه پاسخی درخور میدهند؟
با توجه به چنین شرایط حساس و
بنیانکَن که در صورت استمرار اثرى از دین بر جاى نمیگذاشت، امام حسین(ع)
دریافت که تنها خون و شهادت اوست که میتواند جامعه خفته در خواب غفلت را
بیدار کند و خون مظلومانهاش میتواند درخت پژمرده اسلام را حیات دوباره
ببخشد. بدون تردید حاضر شدن امام(ع) براى عزیمت به کربلا برخلاف آگاهى از
فرجام کار و شهادت خود و یارانش و اطلاع از سست پیمانى مردم کوفه و با
وجود مخالفت برخی از اطرافیان با یقین به این نکته بوده است که تنها راه
بقاى اسلام و اصلاح فرهنگ بازگشته جاهلى، خونفشانى است، زیرا در چنین اوضاع
بس پیچیده و حساس تنها خون است که میتواند پیام خود را از لابهلاى هر
آواز پرغوغا به گوش هر خفتهاى برساند و اندیشهها را روشن سازد و چراغى
فراراه گمراهان برافروزد.
حوادث پس از عاشورا و نهضتهاى انجام گرفته پس
از این واقعه و نیز ماندگارى اسلام تا به امروز، خود بهترین گواه است که
امام حسین(ع) ضرورت زمان خود را به خوبى شناخت و در طرحى که درانداخت و
جانى که فدا ساخت، حیات جاودانه اسلام را تضمین بخشید. امام(ع) با توجه به
اوضاع واژگونه دوران حکومت بنىامیه در وصیتنامه خود، اصلاح امت پیامبر
اکرم را در رأس اهداف خود معرفى میکند.
این وصیت حسین بن على بن ابى
طالب(ع) به برادرش محمد موصوف به ابن حنفیه است «... من از روى سرمستى و
سبک سرى و گردنکشى و به قصد فسادانگیزى یا ستمگرى خارج نشدم، بلکه تنها
براى اصلاحخواهى در امت جدم خارج شدم. میخواهم امر به معروف و نهى از
منکر کنم و به سیره جدم و پدرم على بن ابیطالب عمل کنم...» و در گفتارى
دیگر شبیه سخن پدر بزرگوارش بر بیاعتنایى خود نسبت به حکومت و زمامدارى
چند روزه و عزم خود بر اصلاح امور مسلمانان پاى فشرد: «خدایا! تو میدانى
که آنچه بر ما گذشت به خاطر رغبت به سلطنت و حکومت یا پىجویى از باقیمانده
لذات دنیا نبود، بلکه میخواستیم نشانههاى دینت را مشاهده کنیم و اصلاح
را در شهرهایت آشکار سازیم و بندگان ستمدیدهات امنیت یابند، و به واجبات،
سنن و احکامت عمل شود.» امام حسین(ع) در این سخن کوتاه فلسفه نهضت خود را
به خوبى منعکس کرده است.