۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۷ : ۱۹
عقیق: سبک زندگی به عنوان مجموعه به هم پیوستهای از الگوهای رفتاری فردی و اجتماعی، برآمده از نظام معنایی متمایزی است که یک فرهنگ در یک جامعه انسانی ایجاد میکند؛ و از آن جایی که هیچکدام از جوامع بشری را نمیتوان عاری از فرهنگ تصور کرد، بنابراین، میتوان گفت تمام اجتماعات انسانی، از ابتدای تاریخ تا کنون دارای سبک زندگی خاص خود بوده و از الگوهای رفتاری متناسب با شاخصهای فرهنگی خود برخوردار بودهاند.
پذیرش منفعلانه الگوهای رفتاری مبتنی بر فرهنگ غربی، برای جوامع مسلمان که خود در پرتو آموزههای اسلامی، توانایی تعریف و ترسیم سبک زندگی دینی و تبیین الگوهای متناسب با آن را دارند، شایسته نبوده و باید به اقتضای فرهنگ دینی خود، به سبک زندگی اسلامی روی آورند. به ویژه آنکه در چند دهه اخیر، ناکارآمدی تمدن سکولار غربی در پاسخ گویی به نیازهای چندبعدی انسان آشکار گردیده و رصد تحولات جاری در جهان نیز نشانههای افول و فرود این تمدن را نمایان ساخته است.
بازخوانی آموزههای اسلام و ژرف اندیشی در آن، ظرفیت بالای این آموزهها را برای فرهنگ سازی و ارائه الگوهای رفتاری مناسب نشان میدهد.قرآن که مهمترین منبع آموزههای اسلامی به شمار میرود، سرشار از الگوهایی است که شیوه زیست مؤمنانه و مورد نظر اسلام را معرفی میکند؛ و در پرتو آیات آن، سیره پیامبر گرامی اسلام (نیز) به عنوان اسوه و نمونه عالی زندگی به تمام مسلمانان معرفی شده است.
یکی از مطالبی که بارها بحث مفصلی دربارهاش انجام گرفته، قرب الهی و راه رسیدن به آن است که با استفاده از آیات و روایات و با استمداد از بحثهای عقلی به این نتیجه میرسیم که تنها راه رسیدن به قرب الهی عبادت خداست. آنچه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان آیتالله مصباح است که در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۲۳، مطابق با یازدهم ربیعالثانی ۱۴۳۵ است پیرامون این موضوعات ارائه کردهاند.
قسمت سیزدهم این سلسله مطالب تقدیم نگاهتان میشود:
گفتیم محبت خدا خودبهخود ایجاد نمیشود و میبایست مقدمات و زمینههای پیدایش آن فراهم شود تا انسان استعداد و لیاقت دریافت این رحمت الهی را پیدا کند و خداوند به او افاضه کند. در آیات و روایات نیز به این نکته اشاره شده است که محبت خدا آفات و موانعی دارد که یا از ابتدا مانع محبت انسان به خدا میشود و یا محبت پیدا شده را زائل میکند. همه ما میدانیم که اگر بخواهیم مورد توجه دیگری قرار بگیریم باید کاری که او دوست دارد انجام دهیم و اگر کاری که او دشمن میدارد، از ما سربزند، طبعاً مورد محبت او قرار نمیگیریم. بنابراین انجام کارهای محبوب خداوند به ما در آمادگی برای دریافت محبت الهی کمک میکند. در جلسه گذشته نیز اشاره کردم که آیات بسیاری به این موضوع پرداخته است که خداوند چه چیزهایی را دوست دارد و چه چیزهایی را دوست ندارد. در ادامه به برخی دیگر از مصادیق این کارها میپردازیم.
تواضع برای مؤمنان، سرسختی دربرابر کافران!
در آیه ۵۴ از سوره مائده خداوند، بهخصوص مسأله ارتداد را مطرح میکند و میفرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ. خداوند پیغمبرش را فرستاده که مردم را به اسلام، ارزشهای اسلامی و تقرب به خدا دعوت کند. تعداد محدودی از مردم ایمان آوردند که از همان ابتدا مورد شکنجه و آزار دشمنان و مشرکان واقع میشدند. حال بعد از تحمل سختیها و شکنجهها، جامعه نوپایی به نام جامعه اسلامی در مدینه تشکیل شده است. روشن است که این مردم به دلجویی و تقویت روحی نیاز دارند، و در بسیاری از آیات به آنها وعده پیروزی و عبور از نگرانیها و سختیها داده میشود. اما در این میان خدای متعال مسأله ارتداد را مطرح میکند و میگوید گمان نکنید که اگر از دینتان برگشتید، به ما ضرری میرسد؛ خداوند کسانی بهتر از شما را بهجای شما خواهد آورد که اولین صفت آنها این است که خدا آنها را دوست میدارد و آنها نیز خدا را خیلی دوست میدارند؛ یحبهم ویحبونه. کنار هم آمدن این دو بحث بار معنایی بسیاری دارد و محبت طرفینی غیر از محبت یک طرفی است.
خصوصیت دیگر این افراد این است که در مقابل کفار و دشمنان خدا خیلی سرسختاند و هیچ انعطافی نسبت به آنها نشان نمیدهند، اما نسبت به مؤمنان _ هرچند به حسب ظاهر عقبافتاده و فقیر باشند _ بسیار احترام میگذارند؛ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکَافِرِینَ؛ در همان حال که نسبت به مؤمنان ذلیلاند، اما در مقابل کفار بسیار سرسختاند و نه تنها هیچ انعطافی نشان نمیدهند، بلکه نسبت به آنها اظهار قدرت، توانایی، استغنا و بیاعتنایی میکنند. خصوصیت آخرشان نیز این است که به جهاد در راه خدا علاقه دارند، بهگونهای که از هیچ ملامتی در راه جهاد نمیهراسند؛ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ. مجاهدان و کسانی که در مقابل کفار سرسختی نشان میدهند، از ملامت هیچ ملامتکنندهای نمیهراسند و به آنها میگویند: هر چه میخواهید، بگویید؛ ما راه خودمان را شناختهایم و این راه را خواهیم رفت. از این آیه این درس را میگیریم که اگر میخواهیم کاری کنیم که خدا ما را دوست بدارد، باید نسبت به مؤمنان متواضع باشیم. محبوبان خدا نسبت به مؤمنان از آن جهت که مؤمناند، خوار، ذلیل و متواضعاند و هیچ انانیتی در مقابل آنها ندارند، اما در مقابل کفار از آن جهت که کافرند، بسیار سرسختاند و هیچ خضوع و سازشی نمیکنند و تسلیم نمیشوند. اگر میخواهیم ما جزو کسانی باشیم که خدا ما را دوست دارد و محبت خودش را به ما هم بدهد باید خودمان را اینگونه تربیت کنیم. طبعاً از آنجا که ملاک تواضع ایمان است، شدت و ضعف تواضع نیز نسبت به مراتب ایمان تغییر میکند. هر چه ایمان بیشتر شد، باید بیشتر تواضع کنیم و کسی که بالاترین مراتب ایمان را دارد، بالاترین مراتب تواضع را نیز دارد.
این کار شدنی است. انسان میتواند تصمیم بگیرد و آن را انجام بدهد و وقتی تکرار شد، ملکهاش میشود، اما اینکه بخواهم بهیکباره عاشق خدا بشویم، شدنی نیست. مرحوم آیتالله بهجت رضواناللهعلیه درباره پدر مرحوم آقای کشمیری که مدتی در قم بودند و در مسجد بالاسر دفن شدهاند، نقل میکردند که ایشان به فرزندانشان احترام میگذاشتند و با اینکه خود ایشان سید بودند و سید بودن فرزندان نیز بهخاطر ایشان بود، اجازه نمیدادند که فرزندانشان کفش جلوی پاهای ایشان جفت کنند. گاهی که این مسأله اتفاق میافتاد ایشان ناراحت میشد و میگفت: اولاد حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) جلوی پای من کفش بگذارد؟! بزرگان حتی نسبت به فرزندانشان از آن جهت که مؤمن بودند، احترام و تواضع میکردند. ما نیز میتوانیم برای این کار تمرین کنیم، کار مشکلی نیست.
البته این مسأله قیود و شرایطی دارد. انسان در مقابل هر کافری نیز نباید زور بگوید و تکبر کند. در اینجا منظور از کافر، کافر معاند و جهود است؛ یعنی کسانی که حق را شناختهاند و عمداً آن را انکار میکنند. وگرنه کافری که اصلاً حق را نشناخته است، ولی در پی شناختن آن است، اینگونه نیست. همانطور که کسانی هستند که واقعاً طالب حقیقت بودهاند و تلاش کردهاند که به حقیقت برسند، و اگر چه در ظاهر کافرند ولی چه بسا محبت، صمیمیت، دلسوزی و خیرخواهی باعث شود که آنها نیز مسلمان شوند. چنانکه بسیاری از کفار در زمان پیغمبر اکرم (ص) به واسطه اخلاق ایشان مسلمان شدند. اینکه قرآن میگوید باید نسبت به کافر سرسخت باشید به این معنا نیست که هر کس مسلمان نیست حتی اگر درصدد شناخت حقیقت است ولی هنوز آن را نشناخته است، باید نسبت به او تکبر کرد، بلکه باید نسبت به او دلسوزی و خیرخواهی کرد. حتی قرآن بخشی از مصارف زکات را برای کفار قرار داده تا دل آنها به دست بیاید. اگر بنا باشد با هر کافری دشمنی شود، هیچگاه اسلام پیشرفت نمیکند و کسی به اسلام گرایش پیدا نمیکند. بنابراین منظور از کفار در أَشِدَّاء عَلَی الْکُفَّارِ، کفار معاند است.
محبت دنیا مانع محبت خدا
از حضرت عیسی علی نبیناوآلهوعلیهالسلام نقل شده که به حواریین فرمود: بِحَقٍ أَقُولُ لَکُمْ إِنَ الْعَبْدَ لَا یَقْدِرُ عَلَی أَنْ یَخْدُمَ رَبَّیْنِ وَلَا مَحَالَةَ أَنَّهُ یُؤْثِرُ أَحَدَهُمَا عَلَی الْآخَرِ وَإِنْ جَهَدَ کَذَلِکَ لَا یَجْتَمِعُ لَکُمْ حُبُّ اللَّهِ وَحُبُّ الدُّنْیَا ؛[۱] به حقیقت به شما میگویم که یک بنده نمیتواند دو مولا داشته باشد. قرآن با بیان بسیار زیبایی این مطلب را بیان میکند و میفرماید: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَّجُلًا فِیهِ شُرَکَاء مُتَشَاکِسُونَ وَرَجُلًا سَلَمًا لِّرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلًا .[۲] در این آیه دو برده با هم مقایسه میشوند؛ بردهای که چند مولای بداخلاق و سختگیر دارد که با هم در این برده شریکاند. این بیچاره دستور هر یک از مولاهای خود را اطاعت کند، دیگر شرکا با او برخورد میکنند و همیشه در حال تضاد درونی است که چگونه حرف همه آنها را گوش کنم. برده دیگر یک مولا دارد و وقتی او را اطاعت میکند، مورد احترام است. هر چه مولا میگوید، قبول میکند و برایش تضادی پیدا نمیشود که سخن کدام را عمل کنم. روشن است که انسان نمیتواند چند مولا داشته باشد و دل همه را کاملاً به دست بیاورد. یک بنده هم نمیتواند دو خدا داشته باشد. حضرت عیسی نیز در اینجا میفرماید: همانگونه که انسان نمیتواند به دو صاحب خدمت کند، در دل انسان نیز حب خدا و حب دنیا با هم جمع نمیشود. اگر میخواهید حب خدا را داشته باشید، باید حب دنیا را رها کنید.
باید باور کنیم که خدا از دنیا _ بما أنه دنیا _ خوشش نمیآید. خدا میخواهد بندگانش توجه به خود او داشته باشند و یا حداقل به دنبال نعمتهای آخرت باشند و روی آخرت حساب بکنند. باید بدانیم که دنیا ابزاری برای رسیدن به سعادت آخرت است و خودش اصالت ندارد؛ البته شاید کم کسی پیدا شود که حتی ذرهای حب دنیا نداشته باشد. فقط اولیای خدا هستند که دنیا برایشان ارزشی ندارد و نه تنها دنیا، که آخرت و نعمتهای آن نیز در مقابل رضای خدا برایشان بیارزش است. البته این مسائل از کلاس ما خیلی بالاتر است و عقل ما به آن نمیرسد، اما بدانیم که خدا دوست نمیدارد که دنیا را به خاطر دنیا، دوست بداریم. همه بیانات انبیا، اولیا و بیانات قرآنی برای این است که ما را متوجه کنند که دنیا ابزار است و هدف نیست و آنهایی که فکر میکنند دنیا هدف است، اشتباه میکنند و آثار این اشتباه نیز در زندگیشان نمایان خواهد شد. البته همه میدانیم که کمابیش محبت دنیا را داریم. خداوند نیز تکلیف شاق نمیکند و چیزی را که از عهده هیچکس بهجز انبیا و اولیا برنیاید از همه نمیخواهد، ولی حد نصابی برای آن قرار داده است که حب دنیا تا این اندازه اشکالی ندارد، اما اگر بیشتر شد، خطرناک است. خداوند خود خطاب به ما میفرماید: بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا× وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَی ؛[۳] شما دنیا را ترجیح میدهید، اما بدانید که آخرت بهتر و دوامش بیشتر است.
دنیا پرستی؛ جوهر کفر
از جمله تعبیرات بسیار آموزنده و تکاندهنده قرآن این آیه است که میفرماید: وَوَیْلٌ لِّلْکَافِرِینَ مِنْ عَذَابٍ شَدِیدٍ * یَسْتَحِبُّونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَی الآخِرَةِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجًا أُوْلَئِکَ فِی ضَلاَلٍ بَعِیدٍ ؛[۴] وای بر کافران! عذاب سختی خواهند داشت. آنها کسانی هستند که دنیا را بر آخرت ترجیح میدهند. آنها کسانی هستند که وقتی امر بین دنیا و آخرت دایر میشود، آخرت را رها میکنند و به دنبال دنیا میروند. مادامی که تضادی پیش نیامده است، مجازیم از مباحات استفاده کنیم. این اندازه اشکالی ندارد و کف ایمان است، اما اگر کسی در هنگام تزاحم، دنیا را ترجیح داد، به گمراهی بزرگی گرفتار شده است.
در سوره نحل نیز مشابه این مطلب آمده است. این آیه درباره جناب عمار نازل شده است. عمار در مقام تقیه اظهار کفر کرد و هنگامی که نزد پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله آمد، بسیار نگران بود. آیه نازل شد: مَن کَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إیمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِیمَانِ وَلَکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ .[۵] اظهار کفر از روی اکراه اشکالی ندارد، اما کسانی که با طیب خاطر، کافر شوند، مستحق عذاب عظیماند و غضب خداوند بر آنها نازل میشود. سپس خداوند دلیل این کفر را ترجیح دادن زندگی دنیا بر آخرت معرفی میکند و میگوید: ذَلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّواْ الْحَیَاةَ الْدُّنْیَا عَلَی الآخِرَةِ وَأَنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ.
با استفاده از این دو آیه در مییابیم که جوهر کفر، دنیاپرستی است. چیزی که باعث میشود انسان پس از شناخت حق آن را انکار کند، این است که دنبال لذتهای دنیا باشد. روشن است که اگر دل جایگاه چیزی شد که اقتضای کفر دارد، دیگر نمیتواند جایگاه چیزی باشد که جوهر، میوه و کمال ایمان است. کفر و ایمان با هم جمع نمیشوند و همانگونه که نمیتوانیم دو خدا را بپرستیم، نمیتوانیم محبت خدا و محبت دنیا را با هم داشته باشیم. اگر میخواهیم محبت به خدا داشته باشیم باید محبت دنیا را کم کنیم، و حداکثر به جایی برسد که با آخرتمان تضاد نداشته باشد و موجب ترک تکلیف نشود.
خطر عالم دنیازده
این مسأله در بسیاری از روایات و آیات به صورتهای مختلف بیان شده است. آن قدر این مسأله مهم است که خدای متعال به انبیا وحی فرموده است که از عالمی که محبت دنیا را دارد، پرهیز کنید. در روایتی از امام صادق علیهالسلام نقل شده که فرمودند: إِذَا رَأَیْتُمُ الْعَالِمَ مُحِبّاً لِدُنْیَاهُ فَاتَّهِمُوهُ عَلَی دِینِکُمْ فَإِنَ کُلَ مُحِبٍ لِشَیْءٍ یَحُوطُ مَا أَحَب ؛[۶] به عالم دنیادوست اطمینان نکنید ![۷] ما عالم برای این میخواهیم که از او معارف دین را یاد بگیریم و راه خدا را بیاموزیم. حضرت میفرماید: اگر دیدید این عالم دنیاخواه است به او اطمینان نکنید و دنبال او نروید! چون هر کس، هر چه را دوست دارد، نگهداری میکند. کسی که عاشق دنیاست، میخواهد دنیایش محفوظ باشد و حاضر است بدعتگذاری کند، حقایق دین را کتمان کند و ارزشهای دین را ندیده بگیرد، ولی مقامش محفوظ باشد؛ هر کس از هر چه دوست دارد، حمایت و حراست میکند. آنکه دنیا را دوست دارد، مواظب است دنیایش از بین نرود. دل او برای دین شما نمیسوزد و تا وقتی برای دین شما خدمت میکند، که برای دنیایش مفید باشد. اگر دین شما با دنیایش اختلاف پیدا کرد، دیگر کاری به دین ندارد.
در روایتی دیگر خداوند به حضرت داود علینبیناوآلهوعلیهالسلام نصیحت میکند که عالم دنیازده را واسطه بین من و خودت قرار نده؛ لَا تَجْعَلْ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْیَا. انتظاری که انسان از عالم دارد این است که از او چیزی یاد بگیرد. در واقع او واسطه میشود که انسان با خدا آشنا شود و به او تقرب پیدا کند. خداوند میفرماید: اگر میخواهید کسی واسطه بین من و شما باشد و از او دین را یاد بگیرید و به من نزدیک بشوید، مراقب باشید عالم دنیازده را انتخاب نکنید. سپس علت این حکم را بیان میکند و میفرماید: فَیَصُدَّکَ عَنْ طَرِیقِ مَحَبَّتِی؛ عالم دنیازده تو را از محبت من باز میدارد. فَإِنَّ أُولَئِکَ قُطَّاعُ طَرِیقِ عِبَادِیَ الْمُرِیدِینَ؛ این تعبیر بسیار کوبنده است. میفرماید: چنین عالمانی دزدان سر گردنهاند و جلوی بندگانی که میخواهند طرف من بیایند را میگیرند و آنها را به طرف دنیامیکشانند. إِنَّ أَدْنَی مَا أَنَا صَانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنْزِعَ حَلَاوَةَ مُنَاجَاتِی عَنْ قُلُوبِهِم ْ؛[۸] اولین عقوبت اینها این است که شیرینی مناجات خودم را از دل اینها برمیدارم. دیگر علاقهای برای راز و نیاز با من ندارند و اگر عبادتی هم بکنند با کسالت است؛ ولا یقربون الصلاة الا وهم کسالا.
[۱]. تحف العقول، ص ۵۰۳.
[۲]. زمر، ۲۹.
[۳]. اعلی، ۱۶-۱۷.
[۴]. ابراهیم، ۲-۳.
[۵]. نحل، ۱۰۶.
[۶]. الکافی، ج ۱، ص ۴۶.
[۷]. برخی عبارت فَاتَّهِمُوهُ عَلَی دِینِکُمْ را به این معنا کردهاند که به او تهمت بزنید! در حالیکه اتهمه علی کذا به این معناست که نسبت به او گمان بد دارد و به معنای تهمت زدن به او نیست. تهمت نسبت به هر کسی به خصوص مؤمن، حرام است.
[۸]. الکافی، ج ۱، ص ۴۶.
منبع:مهر