۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۰ : ۰۳
عقیق: دهه هفتاد بود که توی اردوهای راهیان نور صدایش خیلی فراگیر شد، صدایی که هرچند بد و بیکیفیت ضبط شده بود ولی زنگ صدا و انتخاب شعر و انتخاب لحن در آن واحدی که سکوتش زیاد بود و در فاصلهی چند ثانیهای می شد فکر کرد و سوخت و گریست ... آن سال ها نوار فروشها ، موتور عوض کردند، دکور عوض کردند، کفش و لباس نو خریدند و همه از برکت پرسیدن این سوال بود؛ عشق یعنی ... محمود کریمی داری؟ و پاسخ دادهبودند باید صبر کنی برات بزنم ... بچههیاتی های پول دارتر آن سال پول دادند که روی کاست سونی براشان تکثیر کنند و متوسطها روی نوار ماکسل... و معروف ترین مصرع آن واحد بلند هم بعدها روی بنرها آمد و برچسب شد و بعدش هم کلی گرافیست ها رویش مانور دادند... عشق یعنی دختری دنبال نعش مادری ...
ما با حاج محمود بزرگ شدیم، با صدایش با محرمها و فاطمیهاش و با خودش... رشته رشته موهایش سپید شد و رشته رشته بر صورت ما موی رویید و پدر شدیم و مادر شدیم و حالا بچههامان هم دوست دار اویند...
محمود کریمی ، یک نسخه است... دلیل هم دارد، روضه میخواند، مقتل میخواند، شور و واحد و زمینه میخواند، با سنج و دمام میخواند، نواهای عربی آذری و لری و گوشههای موسیقی را مجتهد است ، سرود و نغمههای شاد تولدی و جشنی هم میخواند، جهان شیعه یک محمود کریمی دارد و باید لای زرورق از این تراث گرانبها نگاهبانی کند، برای آنها که عقب تر ایستادهاند شاید شگفت آور باشد که بدانند، محمود کریمی شاعر است ... و اتفاقا شاعر خوب و قابلی هم هست، او چون موسیقی را میشناسد، به طعم عصارهی کلمات هم واقف است، اوبه علت احاطهاش به موسیقی و گوشههایش و از طرفی همنشینی اش با کلام و کلمه و محفوظات فراوانش به کیمیایی دست یافته که تا کنون نسخه دیگری از او نمیتوان دسترسی پیدا کرد، محمود کریمی حتا شبیه خودش هم نیست و خودش را هم تکرار نمیکند و این مشخصهی امر هنر است و شاخصهی یک آرتیست مولف...
محمود کریمی اشعار خیلی از کارهای عجیب و ماندگارش را خودش گفته و در این سیاهه تعدادی از این کارها را معرفی میکنیم:
دامن کشان رفتی...
یقین دارم توی سرتان با صدای حاج محمود پخش شد... حاج محمود نوشته ... دامن کشان رفتی و کشیده وکشان میخواندش... و رفتن را به چشم میبینی و به عقب نگاه کردن حضرتش را به چشم میبینی ...بعد سه بار با حسرت میگوید : دلم زیر و رو شد دلم زیر و روشد ...
خرابه چراغونه امشب
این اثر را تنهایی نمیتوان گوش کرد، گریه ی جمعی میخواهد، شیرین زبانی های یک دختر است و حیرت آور این است که چگونه مردی در میانه ی عمر اینگونه دختر بچه شده و از زبان و ذهن او مینویسد ...
از خیمه برون چو رسول الله ...
من یقین دارم اگر موریس ژار آهنگساز محمد رسوالله فیلم مصطفی عقاد سر از گور بردارد و ببیند و بشنود روی این قطعه ی شاهکار این کلام حیرت آور گذاشته شده ، از تعجب چشمهایش گرد شود و به حاج محمودمان پیشنهاد همکاری های بیشتری بدهد، احاطه ی حاج محمود به این ملودی شگفتانگیز است ، کلمات طوری نگین کاری کرده ملودی را که اصلا فکر نمیکنی روی ملودی نوشته شده.
تو حسینم بودی من حسنت ...
برادرانهای به غایت مودب، صمیمی و عاشقانه، کلمات فدای ملودی نشدهاند و بالعکس ... همه چیز به قول موزیسین ها چفت است ... او به قول سینماییها پلان چرک ندارد ... ارائه هم که عااالی...
ای کشتهی دور از وطن ....
این گزاره را این مصرع را وقتی میخوانی ... این عبارت حتا اگر شعر هم نباشد و یک جملهی خبری باشد... توی ذهن خود به خود پخش میشود : وای ... وقتی گزارش ادامه مییابد : ای بی کفن وای در ملودی کشیده تر میشود... و راوی تکرار میکند ای بی کفن ... و وای ها تکرار بیشتر و دلهرهآور تری میگیرند ... این نشان میدهد حاج محمود به لایه های دوم سوم متن دسترسی پیدا کرده و این کاره است ....
اگه بره سرم رو نیزه ...
خیلی جرات میخواهد و مهارت که خودت را جای معصوم یا شبه معصوم بگذاری و از زبانش حرف بزنی و مراقب خط قرمزها باشی... این اثر یک روایت است به قول تعزیه خوانها اولیا ... معصوم و یا شبه معصوم دارد حرف میزند، شرط میکند و حاج محمود توانسته این ارایه حیرت آور را در این اثر داشته باشد ...
میرود اکبر به میدان:
در نگاه اول دوباره محمود کریمی روی ملودی طلع البدر علینای فیلم محمد رسولالله یک اثر نوشته خوانده اما اگر بروی به لایههای پنهان این اثر و دقت کنی حیرت میکنی...نکتهاین است در آن سکانس محمد رسولالله مصطفی عقاد مکه فتح شده، بی خونریزی و تیغ، مردم به استقبال آمدهاند، برگهای نخل تکان میدهند و طلع البدر علینا میخوانند...
محمود کریمی روی همین ملودی اثری نوشته ولی باید متخصص باشی که کشف کریمی را دریابی که او مخرج مشترک ورود پیامبر به مکه را با ورود علی اکبر که اشبه الناس است به رسول الله یکی گرفته، تو در فیلم شادی و در این اثر دلهره به جانت میخزد که این سپاهیان لشکر روبرو نوادگان همان اهالی مکهاند و اینبار به جای برگهای لطیف خرما ، با تیغ به استقبال آمدهاند و در این هراس اشک از چشمهایت فوران میکند و در عین حال شلاقی سینهمیزنی...
محمود کریمی پهلوان خواندن و ارائه و شعر و انتخاب است در همهی عرصه ها ... او خودش هست وخودش نیست... خیلی باید بر خویش تازیانهی سلوک زده باشی تا دلت را لگد کوب کنی که نفست رضایت بدهد پشت وانت با بلندگوی سبزی فروشی کوچه گرد اربابت شوی و از پشت پنجره برای مردم کرونا گرفتهای شهرت روضه بخوانی... حلقوم محمود کریمی مهر اموال خوردهی ارباب حلقوم بریدهاش شده ... خدایش نگاهدارد ...
حامد عسکری