عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن اعیاد شعبانیه و سالروز ولادت امام حسین علیه السلام عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشرمی کند

 

اشعار‌ولادت‌امام‌حسین‌علیه‌السلام

هادی جانفدا:

"تو را این‌گونه می‌نامند مولای تلاطم‌ها
و نامت غرش آبی آوای تلاطم‌ها

تو را این‌گونه می‌فهمند مجذوبان كه اربابی
و نامت مونس هموارهٔ شب‌های بی‌خوابی

تو را پیغمبر بی‌سرترین پیغام می‌دانند
تو را بنیان‌گذار اصلی اسلام می‌دانند

و تو تكثیر حق در جان هفتاد و دو پیغمبر
كه پیغام تو را بردند از لاهوت آن‌سوتر

تو میلادت شروع جنبش خونین آزادی‌ست
تو میلادت برای عاشقان غم، عارفان شادی‌ست...

تو را بر محملی از دل، از آن بالا فرستادند
تمام آسمان و اهل آن در پایت افتادند...

تو را كه مصطفی همواره از جبریل می‌پرسید
علی در قاب چشم فاطمه هرشب تو را می‌دید

برایت قبل از آنی كه بیایی گریه می‌كردند
برای تو شهید كربلایی گریه می‌كردند...

زمین می‌ماند و تو ظهر شورانگیز عاشورا
و یک روز حماسی و غرورانگیز عاشورا

به پیش بادها استاده‌ای، ای روح طوفانی
نگاه تو عمیق و ساده چون آیات قرآنی

خدا را هرچه با اثبات خود اثبات می‌كردی
تمام عقل‌ها و روح‌ها را مات می‌كردی

كنون من مانده‌ام بین سرود و مرثیه حیران
منم یک لحظه زیر آفتاب و لحظه‌ای باران...

قلم از عشق تو آقا زیارت‌نامه می‌خواند
و فطرس در جوار تو برایت نامه می‌خواند

یكی از نامه‌ها خیس است همراهش سلام ماست
و تو با مهربانی می‌نویسی این غلام ماست"

خدا بخش صفادل:

"چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین

بگو که نام مرا دل شکسته بنویسند
بگو! که می‌رسد از راه کاروان حسین

همیشه دل‌نگرانم مباد خط بخورد
شناسنامه‌ام از نام دوستان حسین

هنوز حسرت آن روز در دلم جاری‌ست
به کربلا نرسیدیم در زمان حسین

مرور کرده‌ام این قصه را هزاران بار
نمی‌شود به‌خدا کهنه، داستان حسین

به جستجوی چه هستی از آفتاب بپرس!
که هست در همه جای جهان، نشان حسین...

هنوز می‌وزد احساس شرم از هر رُود
قصیده‌ای نسرودند نذر جان حسین

نداشتم به جز این بیت‌ها ره‌آوردی
که پیش‌کش کنم آن را به آستان حسین

بهار بود، که یک شب به خواب می‌دیدم
به کربلا، شده‌ام باز میهمان حسین!"

سید حمید رضا برقعی:

هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد

خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد

به یاد چایی شیرین کربلایی‌ها
لبم حلاوت «احلی من العسل» دارد

چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب شش‌گوشه یک غزل دارد

بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد

غلامتان به من آموخت در میانهٔ خون
که روسیاهی ما نیز راه حل دارد

علی ذوالقدر:

چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشک‌های بی‌صدا گفتم حسین

یاد تو شرط قبولی نمازم بوده است
در قنوت خویش قبل از ربنا گفتم حسین...

ماند هَل مِن ناصِرَت بی‌پاسخ اما بارها
آمد از کرب‌وبلا لبیک تا گفتم حسین

نام زهرا را شنیدم هرکجا گفتم علی
نام زینب را شنیدم هرکجا گفتم حسین

کُلُّ أرضٍ کربلا... من تازه می‌فهمم چرا
در خراسان، در نجف، در سامرا، گفتم حسین

عاشقی گفت آن‌چه می‌خواهد دل تنگت بگو
با دلی غم‌بار گفتم کربلا... گفتم حسین...

محمد رضا شفیعی کدکنی:

"باز در خاطره‌ها، ياد تو ای رهروِ عشق‌
شعلهٔ سركشِ آزادگی افروخته است
يک جهان بر تو و بر همّت و مردانگی‌ات‌
از سرِ شوق و طلب، ديدهٔ جان دوخته است

نقشِ پيكار تو در صفحهٔ تاريخ جهان
‌می‌درخشد، چو فروغ سَحَر از ساحل شب
پرتوش بر همه كس تابد و می‌آموزد
پايداری و وفاداری در راه طلب...

رسمِ آزادی و پيكار و حقيقت‌جويی
همه‌جا صفحهٔ تابندهٔ آیین تو بود
آنچه بر ملّت اسلام، حياتی بخشيد
جنبشِ عاطفه و نهضتِ خونين تو بود

تا ز خون تو جهانی شود از بند آزاد
بر سر ايدهٔ انسانی خود جان دادی
در رهِ كعبهٔ حق‌جويی و مردی و شرف
‌آفرين بر تو كه هفتاد و دو قربان دادی

آن‌كه از مكتب آزادگی‌ات درس آموخت
‌پيش آمالِ ستمگر ز چه تسليم شود؟
زور و سرمايهٔ دشمن نفريبد او را
كه اسير ستمِ مردمِ دژخيم شود

رهروِ كعبهٔ عشقی و در آفاق وجود
با پرِ شوق، سوی دوست برآری پرواز
يكه‌تازِ ملكوتی كه به صحرایِ ازل
‌روی از خواستهٔ عشق نتابيدی باز

جان به قربانِ تو ای رهبرِ آزادی و عشق‌
كه روانت سرِ تسليم نياورد فرود
ز آن فداكاریِ مردانه و جانبازیِ پاک
جاودان بر تو و بر عشق و وفای تو درود"

محمدجواد غفورزاده :

ای موجِ صفا، روانۀ ساحل تو
ای مهر و وفا، سرشتِ آب و گل تو
رنج و غم اگر از دل مؤمن ببری
اندوه دو عالم، ببرند از دل تو

 

منبع: شعر هیات


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین