۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۰ : ۰۵
عقیق:علیرضا پناهیان در سحرهای ماه مبارک رمضان با حضور در برنامه سحر شبکه افق، درباره بستر ظهور پیامبر اسلام (ص) و ارتباط آن با عصر ظهور و مقدمات فرج به گفتگو میپردازد. در ادامه، فرازهایی از جلسه پنجم این گفتگو را میخوانید:
مشکل اصلی قریش و مشرکین مکه با پیامبر (ص)، سرِ قدرت و سیاست بود
مجری: شبهای قبل درباره این صحبت کردیم که مردم مکه در زمان جاهلیت هم خدا را میپرستیدند و خیلی از اعمالشان درست بود، خودِ پیامبر را هم دوستش داشتند. پس کدام حرف پیغمبر را قبول نمیکردند؟ مگر پیغمبر چه میگفت؟
آن مقدماتی که بنده عرض کردم از برخی خوبیهایی که بین قریش بود و بعضی از خوبیهایی که بین مردم مکّه وجود داشت، برای ایجاد و تقویت همین سوال بود. چون خیلیها که امروز با دین آشنا هستند میگویند در دین، سیاست هم هست. ولی توجه ندارند به اینکه اصل ماجرا این بوده و به نوعی میشود گفت تمام دعواها سرِ این قصه و غصۀ سیاست و قدرت بوده است.
در اینباره باید با تأمل بسیار دقیقی و با موشکافی جزئیات تاریخ و برخی روانکاویها و برخی مباحثی که مربوط به روانشناسی اجتماعی میشود، به نکات عمیقی رسید. همین که بنده عرض کنم «دعوا سرِ سیاست و قدرت بوده» باز هم قصه را روشن نمیکند. باید با یک دقتی، درباره چرایی و چگونگی این موضوع تأمل کرد، یعنی اولاً «چرا دعوا سرِ سیاست بوده» و ثانیاً «چگونه این دعوا شکل گرفت»
نمیشود قبول کرد که دعوای آنها با پیامبر، سرِ اخلاق و اعتقادات باشد
حالا در جهت فرمایش شما که گفتید رسولخدا (ص) از نظر اخلاقی بین مردم مقبول بود، و آنها برخی از احکام را هم اجرا میکردند، نکتهای را عرض کنم. وقتی که مردم دارند احکام را اجرا میکنند اگر یک کسی بیاید شکل دقیقِ احکام را به آنها بگوید، آیا او را میکُشند؟ وقتی مردم یک اخلاقیاتی را دارند رعایت میکنند، اگر یک نفر بیاید و این اخلاقیات را تکامل بدهد، او را میکشند؟ وقتی یک عدهای خدا را میپرستند، اگر یک کسی بیاید و اعتقادات آنها را اصلاح بکند، باید او را بکشند؟
بنده از نوجوانی هم نمیتوانستم قبول کنم که دعوا سرِ اعتقادات بوده، دعوا سرِ بت بوده، که مثلاً «بت ما را نشکن! ما اینقدر این بت را دوست داریم که اگر تو دست به آن بزنی، تو را میکشیم!» اصلاً نمیتوانم این را بفهمم که در آن فضا بهخاطر چنین مسائلی جنگ راه بیفتد. بعدها که یکمقدار بیشتر مطالعه کردیم، دیدیم دعوا سرِ مسائل دیگری بوده که آن را با یکمقدار مقدمه و توضیح میخواهم عرض کنم.
چرا بعثت پیامبر، چالش سیاسی ایجاد میکند؟
دلیل اول: پیامبر برای هدایت مردم، نیاز به «فضای آزاد» دارد
وقتی رسولخدا (ص) به رسالت، مبعوث میشوند و میخواهند مردم را هدایت کنند؛ مأمور هستند که مردم را به سوی خدا ببرند، اما این هدایت که اجباری نیست، «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» (بقره/۲۵۶) هر کسی دوست دارد بیاید. باید این هدایت در یک فضای آزاد باشد. پیغمبر که مردم را فریب نمیدهد که بهسوی خدا ببرد. پیغمبر که مردم را با زور یا با زر نمیخواهد به مسلمانی وادار کند. در یک فضای آزاد باید مردم را به سوی خدا ببرد. وقتی پیغمبر میخواهد در یک فضای آزاد مردم را به سوی خدا ببرد پس لازم است که این فضای آزاد برای هدایت مردم، فراهم بشود.
هر پیامبری که میآید و میخواهد کاری در جهت هدایت مردم انجام بدهد، نیاز به فضای آزاد دارد. اگر فضای آزاد نباشد پیغمبر نمیتواند کارش را انجام بدهد. حالا پیامبر گرامی اسلام آمده است و در یک فضایی مثل فضای مکّه شروع کرده به تبلیغ دین. اما یک عدهای بودند که نمیخواستند اجازه بدهند این فضا برای پیغمبر، آزاد باشد. دلیلش را بعداً عرض خواهم کرد.
پیامبر مجبور است با زورگویان بجنگد تا برای مردم فضای آزاد ایجاد کند
پیامبر گرامی اسلام غیر از اینکه پیام را باید به مردم برساند تا هرکسی دلش خواست بیاید، باید این مردم هم اولاً مردمِ آزادی باشند یعنی تحت ستم قدرتها نباشند. باید به ستمگرها بگوید که «این را رها کنید، شاید او بخواهد دین را انتخاب کند.»
قرآن میفرماید «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» طبیعتاً پیامبر خدا نمیخواهد کسی را با زور و اکراه به دین وادارد کند، اما دیگران دارند به مردم زور میگویند. لذا پیامبر مجبور است با زورگویان بجنگد تا برای مردم، فضای آزاد را ایجاد کند.
مولوی در اینباره یک شعری دارد که میگوید اصلاً آزادی از انبیا و ولیّ خداست: «کیست مولا آنکه آزادت کند…» چرا مولا میخواهد ما را آزاد کند؟ برای اینکه میخواهد در یک فضای آزاد با ما حرف بزند. وقتی که ما اسیر هستیم، وقتی که ما برده هستیم، وقتی که ما ضعیف و تحت ستم هستیم، پیغمبر با ما چه حرفی بزند؟
پس رسول خدا کارش این است که بیاید در جامعهای که میخواهد هدایتش کند، قدرت را از زورگویان بگیرد تا مردم آزاد باشند و آنوقت اگر خواستند دین را انتخاب کنند و اگر نخواستند انتخاب نکنند. در اینباره دو تا نکته دیگر هست که شاید دهههای بعدی به آن بپردازیم که «این آزادی را چگونه فراهم میکند و مردم در ایجاد و حفظ این آزادی چه نقشی دارند و چه مسئولیتی دارند؟» چون خودِ پیامبر به تنهایی و با ملائکه الهی نمیآید این کار را بکند، که البته این بحث دیگری است و بعداً باید به آن بپردازیم.
پیامبر اول باید جامعه را از بردگیِ زورگوها آزاد کند تا فضا برای هدایت مردم فراهم شود
پس پیامبر اول باید جامعه را از بردگی آزاد کند، از دست قدرتهای زورگو آزاد کند بعد با مردم حرف بزند. ممکن است پیامبر در یک جامعهای که زورگویان حاکم هستند، بتواند چهار نفر را جذب کند، ولی چهل نفر را نمیتواند جذب کند. ممکن است چهل نفر را جذب کند، ولی چهارصد نفر را نمیتواند جذب کند. یکچنین نسبتی برقرار است. آنوقت آن کسانی که در شرایط سخت و تحت ستم قرار دارند و میآیند به او میگروند (مثل عماریاسر و پدر و مادرش که میآیند و البته پدر و مادر او تکهتکه میشوند و عماریاسر این وسط میماند) پیامبر (ص) اول این عماریاسرها را جمع میکند و میرود به کمک آنها یک لشکر و سپاه درست میکند که با زورگوها بجنگد.
پس ذات ایجاد فضای مناسب برای هدایت، جنگ لازم دارد، منازعۀ قدرت، لازم دارد، واردشدن به عرصه سیاست لازم دارد. چون اگر شما وارد معادلۀ قدرت نشوید و در عرصه سیاست، قدرتهای زورگو را کنار نزنید، اصلاً نمیتوانید هدایت کنید. پیغمبر خدا و انبیا الهی مسئولیتشان چیست؟ فرمود «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ» (نساء/۶۴) ما هیچ پیغمبری نفرستادیم مگر اینکه فرمانده باشد. چرا فرمانده باشد؟ بگو فقط پیغامبر باشد، به فرماندهی چه نیازی دارد؟ بگو پیغامش را به ما بدهد و برود دنبال کار خودش؛ حالا ما میپذیریم یا نمیپذیریم! خداوند میفرماید که در جوامع بشری، مناسبات قدرت برقرار است و من ایشان را مأمور کردهام که حتماً پیام را برساند، او مبلّغ است، خبرگزاری نیست که فقط بخواهد خبر بدهد.
یک نفر آمد گفت «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا نَبِیءَ اللَّهِ» رسولخدا (ص) فرمود من «نَبِیءَ اللَّهِ» بهمعنای خبردهنده نیستم؛ من «نَبِیُّ اللَّهِ» به معنای «برگزیدۀ خدا» هستم. (قَالَ أَعْرَابِیٌّ لِرَسُولِ اللَّهِ ص السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا نَبِیءَ اللَّهِ قَالَ لَسْتُ نَبِیءَ اللَّهِ وَ لَکِنِّی نَبِیُّ اللَّهِ؛ معانیالاخبار / ص ۱۱۴) اگر این روایت درستی باشد (که البته روایت قویای نیست) آنوقت این ترجمۀ فارسیای که ما میگوئیم «پیامبر» اشتباه است. پیامبر یعنی کسی که پیغام خدا را میآورد و دیگر به بقیهاش کاری ندارد. اما برگزیدۀ خدا و رسولخدا درست است. نبیّ الله یک معنایش این است که من از جانب خدا برگزیده شدهام برای هدایت جامعه.
پیامبر نیاز به قدرت دارد؛ نه برای اینکه مردم را بهزور ببرد بهشت، برای اینکه مردم را آزاد کند
تا میگوئید «هدایت» در داخل آن عنصر قدرت هم هست؛ نه برای اینکه پیامبر، به زور مردم را ببرد بهشت، نه برای اینکه به زور مردم را مسلمان کند، بلکه برای اینکه مردم را آزاد کند تا بتوانند ایمان بیاورند و دین را بپذیرند. البته ما طعم این حرف را و اصلش را بعد از ظهور خواهیم چشید. وقتی که ببینیم امامزمان ارواحنالهالفدا مردم را از فشارها خلاص میکند، بعد میفرماید «حالا اگر خواستید، دین داشته باشید» حتی بعضیها در زمان حکومت امام زمان هم مسلمان نمیشوند اما کسی آنها را نمیکشد و با آنها کاری ندارد.
بعد از ظهور حضرت ولیعصر ارواحنالهالفداه، دیندار شدن اصلاً زورکی نیست؛ اما حضرت، زورگوها را کنار میزند. مولوی میگوید: «کیست مولا آنکه آزادت کند؛ بند رقیت ز پایت بر کند» بعد میگوید «چون به آزادی نبوت هادیاست؛ مؤمنان را ز انبیا آزادیاست» اصلاً آزادی از انبیا است. الآن بعضیها مثل روشنفکرهای غربزده فکر میکنند که آزادی از غرب آمده و یک مفهوم غربی است!
آزادی لازمۀ دین است / پیامبر نمیخواهد کسی را بهزور، هدایت کند ولی مأموریت دارد فشار زورگوها را از سر مردم بردارد
آزادی لازمۀ دین است؛ اگر آزادی نباشد دین نمیتواند در جامعه، کِشت بشود و بذرش کاشته بشود و نهالش رشد بکند. لذا هر پیغمبری میآید اول با فرعونِ آن جامعه درگیر میشود، برای اینکه که ملت خودش را آزاد کند، بعد که ملّتش را آزاد کرد به مردم میگوید «این راه هدایت است…» مثل حضرت موسی که فرعون را زد، بعد به بنیاسرائیل فرمود بفرمائید دینداری کنید. آن مردم هم یک کمی دینداری کردند اما بعدش دینداری نکردند. این بزرگترین قصه قرآن است، بیشترین قصه انبیا در قرآن، درباره حضرت موسی و قوم اوست که داستان نمادین فوقالعادهای است.
حالا پیامبر گرامی اسلام که در مکه مبعوث شدند، درگیریشان با کیست؟ درگیریشان با کسانی نیست که یک اعتقاداتی دارند، یعنی درگیری ایشان با ایمان مردم و ادیان موجود در مکه نیست، در واقع همۀ آن ادیان را دارد تکامل میدهد و میگوید: «اگر تو به این ادیان علاقهمند هستی و اگر صفای باطن داری، چه بهتر! خب بیا این دین کاملتر را بگیر!» رسولخدا (ص) نمیخواهد به کسی زور بگوید، ولی مأموریت دارد فشار زورگوها را از روی مردم بردارد. این یک مقدمه.
دلیل دوم: پیامبر یک نظام ارزشی جدید میآورد، لذا ساختار قدرت جامعه بههم میریزد
مقدمۀ دوم اینکه وقتی رسولخدا (ص) آمد و یک نظام ارزشیای را بنا نهاد، این نظام ارزشی، طبیعتاً ساختار قدرت جامعه را بههم میریزد. لذا اگر شما در آن جامعه، آدم حسابی بودی و جایگاهی داشتی، دیگر معلوم نیست بعد از آمدن این نظام ارزشی شما را قبول کنند. این به کسانی که از قبل در جامعه، قدرت پیدا کرده بودند، برمیخورَد؛ مثل ابوجهل، او میگوید با آمدن پیامبر، اولاً خودش که رئیس میشود، ثانیاً به ما دیگر چیزی نمیرسد، چون ما آدمِ این ارزشهایی که ایشان میگوید، نیستیم. لذا این افراد، در جنگ بدر لشکر درست میکنند تا پیغمبر را بکشند. این افراد سعی میکنند یاران پیامبر را بکشند. این هم یک مقدمه.
پس وقتی دین آمد یک نظام ارزشیای را برقرار میکند که در آن نظام ارزشی، بعضیها نمیتوانند تنفس بکنند. مثل امام خمینی (ره) که آمد یک نظام ارزشیای را ایجاد کرد و کسانی که اشرافیمسلک بودند نمیتوانستند دیگر در این فضا تنفس بکنند. اینها سهمشان از بین میرود و دیگر در این جامعه ارزش ندارند. البته نه ثروتمندها! یک ثروتمندِ خوب ممکن است باشد و کسی به او کاری ندارد؛ از ثروتمندهای خوب در کنار امام هم بودند که به شهادت رسیدند «گروه فرقان» آنها را ترور کرد، چون میگفت: شما ثروتمندهایی هستید که در خدمت امام هستید، پس باید شما را کشت!
چه کسانی با نظام ارزشی دین، مشکل دارند؟
دین یک نظام ارزشی برقرار میکند، چه کسانی با این نظام ارزشی مشکل دارند؟ آیا گناهکارها با آن مشکل دارند؟! آمدند به رسولخدا (ص) خبر دادند که در فلانجا یک عدهای مشغول گناه هستند و اوضاع خراب است. یک نفر بلند شد و گفت: من میروم پدرشان را درمیآورم! رسولخدا (ص) فرمود شما بنشین. بعد فرمود علی جانم تو برو. علی (ع) با چشم بسته وارد آنجا شد و دست به دیوار کشید و بیرون آمد و فرمود: من کسی را ندیدم. (تحفةالاخوان فی خصائصالفتیان، کاشانی / ص ۲۴۶) و (روایت مشابه: مستدرکالوسایل / ج ۱۲/ ص ۴۲۶)
پس کسی با این گنهکارها، کاری ندارد. اما وقتی این ارزشها قدرت بعضی از افراد را میگیرد، طبیعتاً قدرتطلبها با آن کنار نمیآیند. حالا من نمونههای تاریخیاش را برای شما میخوانم؛ هم برخی از آیات قرآن را و هم برخی از شخصیتهایی که مقابل پیغمبر ایستادند.
پس (بعد از دلیل اول که ضرورت مبارزه با زورگوها برای ایجاد فضای آزاد بود) دلیل دوم برای اینکه «چرا بعثت پیامبر تبدیل به یک چالش سیاسی بزرگ میشود؟» این است که ایشان نظام و ساختار قدرت را در جامعه بههم میزند. حتی یک عدهای (قوم بنیربیعه) آمدند به رسول خدا گفتند یا رسول الله ما حاضریم به شما کمک کنیم اما بعد از شما، ما میتوانیم در انتخاب نایب شما مشارکت کنیم؟ فرمود: نه نمیشود. گفتند: پس کمک نمیکنیم!
در واقع حرفشان این است: «شما که الان داری به ما مسلط میشوی، بعد هم نمیخواهی به ما هیچ قدرتی بدهی؟! اگر نمیخواهی به ما میدان بدهی، خب ما با شما همکاری نمیکنیم» لذا کسانی که اهل قدرت بودند امید نداشتند به اینکه در آن جامعه قدرت پیدا کنند.
دلیل سوم: باتقواترین فرد باید رئیس بشود لذا ریاست فقط در شأن انبیا و متقین است
وقتی رسولخدا میآید، غیر از اینکه مردم را آزاد میکند و غیر از اینکه مناسبات قدرت را بههم میریزد (که این دو تا علّت است برای درگیری با پیامبر) یک اتفاق دیگر هم رقم میزند-که در روزهای بعد، باز به این اتفاق برخواهیم گشت- آن هم این است که خودش میخواهد رئیس بشود.
غیر از رسولخدا (ص) کسی نمیتواند هم رئیس بشود هم آزادی را رعایت کند؛ کار کسِ دیگر نیست، کار متّقین است. کار اولیا خداست یا کسانی که آدمهای فوقالعاده باتقوایی باشند. هم امّقمری که نمیتواند برود در عرصه سیاست! یقیناً یا خطا میکند یا خیانت؛ شک نکنیم. چطور این آموزشهای دینیمان، این مطلب را برای مردم جا نینداخته است؟ آخر چقدر ما دین را غلط آموزش میدهیم!
عرصه سیاست خیلی پاکی میخواهد چون خطای در سیاست بهسادگی قابل کنترل نیست
جز افراد فوقالعاده با تقوا نمیتوانند مدیر جامعه باشند و الا یا خطا میکنند یا خیانت. یا از قبالِ آنها، خطا و خیانتهای زیادی اتفاق خواهد افتاد و اصلاً نمیتوانند راهبردهای درست طراحی کنند!
شما به این وضع مملکت خودمان نگاه کنید که قوه قضائیه با سازمان بازرسی کلّ کشور و وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه و… همه مراقبند که مسئولین خطا نکنند. این چه وضعی است؟! قویترین قوه قضائیه را هم اگر شما در کشوری داشته باشید که مسئولین اهل خطا باشند، نمیشود از خطایشان جلوگیری کرد. شاید دو درصد از خطاها یا دو درصد از رانتخواریهایشان را بشود برد دادگاه. شاید دو درصد از خوب عمل نکردنها را بشود برد دادگاه! اینها نمیگذارند جامعه پیشرفت کند. عرصه سیاست خیلی پاکی میخواهد!
سیاست، پاکی میخواهد چون خطای در سیاست به این سادگی قابل کنترل نیست! یک دانه تفکیک قوای مونتسکیویی راه انداختند و یک شیوه توهمی ارائه دادند و گفتند که «ما اینطوری قدرت را کنترل میکنیم....» چهجوری کنترل میکنید؟ در بهترین شرایطی که اندیشمندان آمدند و این بحث تفکیک قوا را برای کنترل فساد درست کردند، این اتفاق در دنیا نیفتاده است. الآن شما بزرگترین قدرتها را در جهان میبینید که بزرگترین جنایتها را میکنند. خب با این نظام مونتسکیویی بیایید این جنایتها را کنترل کنید! چقدر آدم میکشید؟! چقدر رئیسجمهورهایتان رذل هستند! چقدر در احزاب شما آدمهای وقیحی هستند! چرا شما همه بردۀ صهیونیستها هستید؟ چرا این علوم انسانی در عرصه سیاست در جهان، جواب نداده است؟ دیگر این حرفها که بحث نمیخواهد؛ کافی است یک کمی اخبار جهان را مرور کنید.
مشکلاتی که در جامعه هست در اثر همینجور انتخابهاست
پس مشکل سیاسی سوم (عامل سومِ مخالفت با انبیا) این است که یک سیستمی باید برای اداره جامعه باشد که عدالت برقرار بشود، آزادی تحقق پیدا کند و آدمها راحت بتوانند انتخاب کنند، هیچکسی به هیچکسی زور نگوید و… برقراری این نظام عادلانه، پاکیای در حدّ انبیا و اوصیاء میخواهد و کسانی که مورد تأیید آنها باشند، اصلاً سیاست یعنی این! الآن در زمان ما هر کسی بلند میشود میرود کاندیدا میشود.
شورای نگهبان چهکار میکند؟ مثلاً بررسی میکند که او دزدی نکرده باشد یا دو سه تا عیب درشت را نداشته باشد. با اینها نمیشود! همین مشکلاتی که در جامعه هست در اثر همینجور انتخابهاست. شاید الآن بهتر از این نمیشود کاری کرد. ولی اگر فهم مردم در مورد بعثت انبیا بالا برود و بدانند که چرا خدا فرمود «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ» (نساء/۶۴) آنوقت میفهمیم که دین اصلاً میخواهد برای ما معرفت و معنویت و اخلاق و احکام بیاورد، یا میخواهد برای ما رئیس بیاورد؟
مهمترین قسم قرآن، درباره ولایت مطلقه پیامبر است
آیا در قرآن آیهای سراغ دارید که خدا فرموده باشد «اگر کسی نماز نخواند، یا اگر قتل و فساد و فلان گناه را انجام بدهد، والله او ایمان ندارد»؟ اصلاً آیهای در قرآن هست که بگوید «اگر کسی این گناهها را انجام بدهد، والله ایمان ندارد؟» خُب سراغ نداریم. اما در ارتباط با امر سیاست، یک آیۀ قرآن داریم که خدا میفرماید «به خدای تو سوگند، چنین کسی ایمان ندارد…» آیهاش این است: «فَلَا وَ رَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتیَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یجَِدُواْ فیِ أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا» (نساء/۶۵) ای پیغمبر، به خدای تو سوگند، اگر در اختلافات اجتماعی پیش تو آمدند و تو یک دستوری دادی و اینها در دل خودشان یکذره در اطاعت تو احساس سختی کردند، به خدای تو سوگند که ایمان ندارند! یعنی کسی که یک ذرّه توی دلش احساس سختی کرده باشد در اطاعت از پیامبر.
یک جایی من این آیه را خواندم، یک دانشجوی محترمی بلند شد تا توانست به من بد و بیراه گفت! گفتم خدایا من که از ولایتفقیه حرف نزدم، از ائمۀ معصومین هم حرف نزدم، این آیه درباره پیغمبر است و من فقط ترجمه کردم! به او گفتم: من کجای سخنم اشتباه است؟ گفت من ۲۱ سالم هست و آدم مطلّع مذهبی هستم، چرا نباید تا حالا موضوع مهمترین قسم قرآن را فهمیده باشم که ولایت مطلقه رسول خداست؟ چرا من تا الان نباید فهمیده باشم که این موضوع در قرآن، برای خداوند مهمتر از همۀ موضوعات دیگر است. چرا دوران دانشآموزیام این را نفهمیدم؟
چرا بعثت یک اتفاق سیاسی است؟
چرا بنده میگویم باید برویم بعثت را بررسی کنیم! چرا میگویم اگر قرار است برای روز مبعث یک نامی انتخاب بشود و الان این نام را گذاشتند «اخلاق» این باید اصلاح بشود یا تکمیل بشود؟ چون بعثت، زمان درگیری سرِ مسائل سیاسی و قدرت است و رسولخدا (ص) ساختار سیاسی جامعه را بههم زده است. چون پیامبر، اوّل باید به مردم آزادی بدهد تا بتوانند انتخاب کنند. دوم اینکه ساختار سیاسی را بههم میریزد؛ چون وقتی شما نظام ارزشی جامعه را تغییر دادی، طبیعتاً آن کسانی که اینکاره نیستند، با شما درگیر میشوند و شما باید با آنها مقابله کنی. سوم اینکه خودت (یعنی خودِ پیامبر) باید رئیس بشوی. چرا؟ چون اصلاً ریاست و مدیریت، شأن انبیا است. کسی غیر از ایشان به این سادگی نمیتواند این کار را انجام بدهد، مگر اینکه خیلی آدم باتقوایی باشد؛ در زمان غیبت و غربت. به این سه دلیل، وقتی یک پیغمبر مبعوث میشود یعنی یک اتفاق سیاسی در شهر افتاده است.
وقتی پیامبر اکرم در شهر مکه مبعوث شدند، آنها دینآشنا و خدا آشنا بودند. ای کاش میشد چند جلسه درباره این صحبت کنیم که مردم قریش دینآشنا و خداآشنا بودند و برخی از مراتب ایمان را داشتند. مثلاً یکبار ابوجهل گفت: «محمد (ص) گفته است که اگر عرب به من ایمان بیاورد، من آنها را سرور عالم خواهم کرد، خدایا اگر حرف او حق است یک بلایی سر من نازل کن که من را نابود بکند!» بعد یک دفعهای گفت: «خدایا معذرت میخواهم اشتباه کردم، بلا سر من نیاوری!» یعنی استغفار کرد و استغفارش پذیرفته شد و بلا سرش نیامد. در روایات آمده است که آیۀ قرآن نازل شد «ای پیامبر چون تو در میان آنها هستی ما بلا سرش نیاوردیم و الّا بلا میآوردیم.» یعنی ابوجهل هم این چیزها را میدانست اما نمیتوانست بپذیرد. (فَقَالَ أَبُو جَهْلٍ اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا الَّذِی یَقُولُهُ مُحَمَّدٌ ص هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ- فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ حَسَداً لِرَسُولِ اللَّهِ ص… ثُمَّ قَالَ غُفْرَانَکَ اللَّهُمَّ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِی ذَلِکَ وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ؛ تفسیر قمی / ج ۱/ ص ۲۷۷)
قریش چون دینآشنا بود همان آغاز بعثت فهمید که قدرت میرود دست پیامبر؛ لذا بلافاصله درگیری شروع شد
تا پیامبر آمد و گفت «من پیامبر هستم» آنها چون دینآشنا بودند فهمیدند که اگر بپذیرند، قدرت میرود در دست پیامبر قرار میگیرد و قدرت دیگر دست خودشان نمیآید. یعنی بلافاصله این را فهمیدند لذا بلافاصله جنگ را شروع کردند. خُب در دوران نوجوانی برای ما این سوال مطرح بود که چرا رسول خدا، در آغاز بعثت، مخفیانه دعوت میکردند، یا اینکه با یک گروهی در یک جا جمع میشدند؟ خُب اگر میخواهید نماز بخوانید، بروید بیرون (در کنار خانه کعبه) نماز بخوانید. خُب آنجا چند مدل دارند نماز میخوانند، شما هم یک مدل نماز برای خودتان بخوانید، چه اشکالی دارد؟ آنها بتهای مختلف دارند و در کنار هم بهصورت مسالمتآمیز دارند زندگی میکنند، چرا شما باید مخفی بشوید و عبادت کنید؟!
یعنی در ذهن ما این را ایجاد کردند که هر کسی در شهر مکه بخواهد سراغ خدا برود، او را میکُشند! این برداشت در ذهن خیلیها هست! وقتی با جوانها صحبت میکنم میبینم که برداشت جوانهایی که سی سال یا بیست سال بعد از انقلاب هم به دنیا آمدهاند، اینگونه است. خُب آموزش و پرورش ما کجای قصه هست؟ آیا کسی که در مکه میخواست سراغ خدا برود، او را میکُشتند؟ آخر این چه برداشت غلطی است که به جوانها دادهایم؟! طلبههای مبلّغ، شما کجای کار هستید؟ چرا برداشت عمومی مردم نسبت به صدر اسلام باید اینگونه باشد؟! آیا کسی در مکه میخواست دیندار باشد، او را میکشتند؟!
اصلاً رسول خدا از جوانیاش، عبادت سالم انجام میدهد، چرا کسی با ایشان کاری نداشت؟ اصلاً خودشان هم بعضاً مثل پیامبر (ص) برای عبادت به غار و کوه اطراف مکه میرفتند.
منبع:مهر