۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۸ : ۱۹
مجری: سحر دیشب دربارۀ دورۀ جاهلیت و آدمهایی که در عصر پیامبر بودند، گفتید که آنها خیلی خوبیها را هم داشتند، حتی از ما هم بعضی خوبیهایشان پررنگتر بوده. از خودمان ترسیدم که ادّعای منتظربودن را میکنیم، چون آنها که منتظر پیامبر بودند کارشان کشید به کشتن پیامبر و تکهتکه کردن اباعبدالله، نوۀ همان پیامبر. الآن ما ماندهایم که آنها چرا به سمت تباهی رفتند؟
من یک مقدمهای را عرض بکنم. یکی از دلایل اینکه بعضیها دینشان سیاسی نیست این است که تاریخ اسلام را خوب نخواندهاند. یکی از دلایل برداشت سکولار از دین، و صرفاً برداشت اخلاقی از دین داشتن، مال این است که تاریخ اسلام، خوب آموزش داده نشده است. اگر تاریخ اسلام خوب آموزش داده میشد، بچههای ما همه میفهمیدند که پیامبر ما قبل از اینکه مبعوث بشود به عنوان یک جوان اخلاقی در شهر مکّه محبوب همه بودند و مشهور و مورد علاقه بودند، پس مردم مکّه با اخلاق جوانی به نام محمد(ص) مشکلی نداشتند.
این جوانِ اخلاقی که با اخلاقش مشکل نداشتند، چه شد که بعد از بعثت شروع کردند با او جنگیدند؟ اینکه بعضیها دین را در اخلاق خلاصه میکنند و یک دفعهای تا از مبعث سخن میگویید یاد حدیثی میافتند که در موردش حرف و حدیث هست «انّما بعثت لاتمّم مکارم الأخلاق» یعنی طوری در ذهن خودشان القاء کردهاند که انگار دین برای اخلاق آمده است. اینها به تاریخ اسلام دقت نمیکنند. اگر در تاریخ اسلام دقت کنند میبینند کسی با اخلاق پیامبر مشکل نداشت. پس چه شد که با ایشان مشکل پیدا کردند؟
نکتۀ دیگر این است که مردم بهخاطر عبادت و نماز خواندن و حج رفتن هم با پیامبر(ص) مشکل پیدا نکردند، چون قبل از بعثت هم دائماً حج برگزار میشد. امام صادق(ع) میفرماید هیچوقت طواف خانۀ کعبه در دوران جاهلیت قطع نشد. (هَکَذَا کَانَ یَطُوفُونَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ ؛ کافی/ج8/ص288) قربانی هم میکردند. البته در دینشان خرافات هم داشتند، مثلاً خون این قربانی را به خانۀ کعبه میمالیدند تا مثلاً حس کنند قبول شده است. خرافاتی وجود داشت، ولی اصل حرمت خانۀ کعبه در آن زمان هم بوده است.
آنها عبادت هم داشتند، مثلاً وقتی میخواستند سجده کنند، میخوابیدند و سجده میکردند، رسول خدا آمدند و گفتند که مثلاً اینطوری رکوع کنید، یا سجده کنید. آیا اینها با پیغمبر جنگیدند بهخاطر اینکه طرز سجده را تغییر دادند؟ نه، پس چرا جنگیدند؟ شاید ما یکوقت ببینیم یک کسی در میان اطرافیان ما برای نماز، تنبلی میکند و بعد فکر کنیم آنها هم چون برای نماز خواندن تنبلی میکردند و پیامبر فرموده بود که نماز بخوانید، لذا اینها با پیامبر درافتادند! اینطور نیست. پس دعوا سرِ چه بوده؟
اینکه من اصرار دارم ما برگردیم خوبیهای مردم قریش و مردم مکّه را بشناسیم و ببینیم اینها با این خوبیها چرا با پیغمبر دشمن شدند، برای این است که میخواهیم حقیقت دین، خودش را نشان بدهد. من هنوز در صداوسیمای جمهوری اسلامی بعد از چهل سال، نمیتوانم بگویم که علت اصلی مخالفتکردن با پیامبر، علت سیاسی بوده است؛ یعنی راحت نمیشود این را گفت. چرا؟ برای اینکه میگویند «تو دین پیغمبر را خلاصه کردی توی سیاست! یا مهمترین بُعدش شده سیاست»
آقای ابوجهل، وقتی که میخواست در جنگ بدر شرکت کند به پردۀ خانۀ کعبه آویزان شد و مثلاً تمسّک کرد، گفت «خدایا این محمد دین جدید آورده و ما دینمان قدیمی است. خدایا ما را بر او پیروز کن اگر ما بر حقّیم.» پس مناجات هم میکردند. کلمۀ «الله» برای آنها کلمۀ جدیدی نبوده است. احکام اسلامی قابل توجّهی بوده که اینها قبل از آمدن پیامبر در همان دوران جاهلیت هم رعایت میکردند؛ چون باقیمانده از ادیان گذشته بوده و ادیان گذشته هم همین حرفها را میزدند. پس اینها آدمهای پُربیراه بدی نبودند.
ما یکوقت مغرور نشویم به خودمان و بگوییم «ما خوب هستیم!» منتها سؤال اینجاست که یک پیامبر وقتی در میان آنها مبعوث شد چرا بههم ریختند؟ چرا تبدیل شدند به آدمهایی که خیلی خراب شدند؟ چرا الآن امامزمان(ع) نمیآید؟ چقدر روی ما میشود حساب کرد؟ بعثت پیامبر اگر بُعد سیاسیاش مهمترین چالشی بود که در شهر مکّه ایجاد کرد، خب امامزمان(ع) هم وقتی بیاید، آن بُعد سیاسیِ آمدنش مهمترین چالش را ایجاد میکند.
پس ما باید خودمان را برای بُعد سیاسیِ ظهور آماده بکنیم! آنوقت اگر بخواهیم خودمان را برای بُعد سیاسی ظهور آماده بکنیم، معنایش این نیست که برویم نماز بخوانیم، با نماز خواندن همهچیز که درست نمیشود، باید برویم توی عرصۀ سیاست ورزیده بشویم. البته معنایش این نیست که نماز نخوانیم! (دوباره ممکن است بعضیها همین تکه را بردارند و بگویند که فلانی گفت نباید نماز بخوانیم!)
ما باید اسلام را بشناسیم چون امامزمان ارواحنالهالفدا میخواهند اسلام را حاکم کنند. برای اینکه ببینیم اسلام چیست، باید برویم از اول دربیاوریم که اسلام چه بوده است؟ اصلاً در روایتها بعثت امامزمان و ظهور حضرت تشبیه شده است به بعثت نبوی. (الْقَائِمِ إِذَا قَامَ بِأَیِّ سِیرَةٍ یَسِیرُ فِی النَّاسِ فَقَالَ بِسِیرَةِ مَا سَارَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حَتَّى یُظْهِرَ اَلْإِسْلاَمَ قُلْتُ وَ مَا کَانَتْ سِیرَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ أَبْطَلَ مَا کَانَتْ فِی اَلْجَاهِلِیَّةِ وَ اسْتَقْبَلَ النَّاسَ بِالْعَدْلِ وَ کَذَلِکَ الْقَائِمُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِذَا قَامَ یُبْطِلُ مَا کَانَ فِی الْهُدْنَةِ مِمَّا کَانَ فِی أَیْدِی النَّاسِ وَ یَسْتَقْبِلُ بِهِمُ الْعَدْلَ؛ تهذیب/ج6/ ص154) خب ما برویم ببینیم آنجا چه اتفاقی افتاد؟ آمادۀ مواجهه با مسائلی باشیم که در زمان رسولخدا(ص) هم رخ داد.
هنوز ما به این نپرداختهایم که آدمهایی با اینهمه خوبیهایی که جسته گریخته عرض کردیم، چرا این آدمها بعد از بعثت رسولخدا(ص) با او درافتادند و قبل از بعثتاش با او کاری نداشتند بلکه دوستش داشتند.
حتی غار حرا که رسولخدا(ص) میرفتند آنجا عبادت میکردند، گفته شده است که بین آنها رسم بوده که برای عبادت به غار اطراف خانۀ کعبه میرفتند. یعنی این کار اختصاصی مال پیامبر(ص) نبوده که مردم بگویند «ایشان عجب کاری میکند» ببینید اینها نکاتی هستند که ما را متوجه میکنند به اینکه تاریخ اسلام دارد به ما میگوید «دعوا در آغاز دین سرِ چی بود؟» سرِ قصۀ ظهور هم دعوا سرِ همان خواهد بود. و اینطور نباشد که با یک کلمۀ «جاهلیت» فکر کنیم آنها مطلق آدمهای بدی بودند؛ نه آنها «بد شدند»
یک نکتهای را اضافه کنم. اصلاً به خوبی و بدیشان هم اینجا کاری ندارم؛ ولی اکثر دشمنان درجهیک پیامبر گرامی اسلام در واقع فامیلهای پیامبر بودند. مثلاً ابوجهل و ابوسفیان، از فامیلهای ایشان بودند و ابولهب هم که دیگر عموی پیامبر بود. چند نسل قبلترِ اینها، به اجداد رسول خدا میرسد. آن حرفهایی که در مورد عربِ خیلی بد گفته میشود غالباً مربوط میشود به عربِ بیاباننشین و عربهایی که در اطراف مکّه بودهاند، و الّا عرب عدنانی شهری مکّه، آدمهای فرهنگیای بودند. اما همین آدمهای بافرهنگ، بعد از بعثت پیامبر میخواستند رسول خدا را قطعهقطعه کنند، نه آن عرب بیاباننشین و بادیهنشین.
ما باید تاریخ اسلام را دوباره بخوانیم. ذهنیت اکثر مردم همین چیزی است که شما دیروز اشاره فرمودید که مردم تصور میکنند جاهلیت در مقابل پیامبر بوده و جاهلیت یعنی سیاهی مطلق. درحالیکه بههیچوجه اینطور نبوده است.
حتی من نمونهای از اشعار آن زمان را آوردهام که نشان از توحید آن مردم دارد. مثلاً یکی از اشعار جاهلی هست که میگوید: «الحمدلله لا شریکَ لَهُ مَن لم یقل ها فنَفسَهُ ظَلَما»؛ یعنی حمد برای خداست که هیچ شریکی ندارد و هر کسی به این توحید قائل نشود به خودش ظلم کرده است. این یکی از اشعاری است که مال عرب جاهلیت است. یا مثلاً در موارد دیگری هست که خزائن را نزد «ربّ العالمین» میداند.
این اشعار به همان زبان عربیای است که قرآن به همان زبان نازل شده است. چون مردم وقتی قرآن برایشان نازل میشود باید معنای این کلمات را بفهمند و مثلاً معنای «الحمدلله ربّ العالمین» را بدانند و نگویند این «الله» اصلاً کیست؟ و بعد رسول خدا بفرماید: بیاید من اول خدا را برایتان ثابت کنم، بعد خالق را به شما ثابت کنم و...
رسول خدا در یک محیط مذهبی و اخلاقی مبعوث شد؛ با همۀ بدیهایی که برای آن مردم ذکر میشود. یعنی در یک شهری که در جهان به عنوان یک شهر مذهبی معرفی شده بود، ظهور کردند. مذهبیها حواستان باشد برای ظهور؛ این اولین تلنگر است! یعنی ما باید این تلنگر را به خودمان بزنیم. البته حرفهای دیگری هم در اینباره هست، بعداً عرض خواهم کرد به چه نکات مهمی منجر خواهد شد.
بگذارید من از تفسیر المیزان ذیل آیۀ 96 و 97 سورۀ آلعمران یک متنی را خلاصه و قطعهقطعه بخوانم. در آیه 96 میفرماید: «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکًا...»؛ این آیه دربارۀ مکّه و سرزمین وحی است. در آیۀ بعد میفرماید: «فِیهِ ءَایَاتُ بَیِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَ مَن دَخَلَهُ کاَنَ ءَامِنًا» ذیل این آیات، تفسیر المیزان در یک جمعبندی مختصر میفرماید: کعبه نزد امّتهای مختلف، مقدس و معظّم بوده است. هندوها هم آن را احترام میکردند... (دلایلش را توضیح میدهد) سابعین فارسی و کلدانیها آن را یکی از خانههای هفتگانۀ مقدس میدانستند. سایر فارسها هم برای آن حرمت قائل بودند...( اینکه سلمان فارسی بلند میشود به آنجا میرود، این سابقه دارد، و چهبسا برخی از فارسها هم برای زیارت به سوی آن سفر میکردند. مردم مکّه هم طبیعتاً این را میدانند و نمیگویند که «اینها چرا میآیند اینجا؟»)
تفسیر المیزان در ادامۀ مطلب فوق میفرماید: یهودیان هم بدان احترام میگذاشتند و خدا را بر اساس دین ابراهیم در آنجا پرستش میکردند. و در کعبه تصویرها و مجسمههایی بود که از جملۀ آنها مجسمۀ ابراهیم و اسماعیل بوده است. همچنین تصویر مسیح و مادرش قرار داشته است که همین دلیل بر این است که نصاری هم بدان احترام میگذاشتند. عربها نیز احترام فوقالعاده برای آن قائل بودند و به عنوان اینکه خانهای است که حضرت ابراهیم آن را بنا کرده است به سوی آن بار سفر میبستند...
امامصادق(ع) در حدیثی که در کافی شریف آمده و سند صحیح دارد، میفرماید: بهراستی که عرب همواره به بخشی از دین حق پایبند بوده است. آنها در دوران جاهلیت. صلۀ رحم میکردند، مهماننوازی میکردند، حجّ خانۀ کعبه را انجام میدادند. میگفتند از خوردن مال یتیم بپرهیزید؛ چرا که مال یتیم سبب سختشدن کارها و بستهشدن درهای روزی است. آنها از کارهای حرام به خاطر ترس از کیفر آن خودداری میکردند. و اینطور بود که اگر حرامها پردهدری میشده و مرتکب میشدند به آنها مهلت داده نمیشد. در میان آنها رسم بوده، پوست درختی را-از محوطۀ اطراف خانۀ کعبه- برمیداشتند به گردن یک شتری میآویختند دیگر کسی حق نداشته به این شتر تعدی بکند چون میگفتند این اختصاص پیدا کرده به خانۀ کعبه. البته کسی هم حق نداشت بیخودی پوست درختی را آویزان کند به گردن شتر. (إِنَّ الْعَرَبَ لَمْ یَزَالُوا عَلَى شَیْءٍ مِنَ الْحَنِیفِیَّةِ یَصِلُونَ الرَّحِمَ وَ یَقْرُونَ الضَّیْفَ وَ یَحُجُّونَ الْبَیْتَ وَ یَقُولُونَ اتَّقُوا مَالَ الْیَتِیمِ فَإِنَّ مَالَ الْیَتِیمِ عِقَالٌ وَ یَکُفُّونَ عَنْ أَشْیَاءَ مِنَ الْمَحَارِمِ مَخَافَةَ الْعُقُوبَةِ وَ کَانُوا لَا یُمْلَى لَهُمْ إِذَا انْتَهَکُوا الْمَحَارِم ؛ کافی/ج4/ص212)
در حدیث دیگری از امام باقر(ع) آمده است: «لَمْ یَزَلْ بَنُو إِسْمَاعِیلَ وُلَاةَ الْبَیْتِ یُقِیمُونَ لِلنَّاسِ حَجَّهُمْ وَ أَمْرَ دِینِهِمْ یَتَوَارَثُونَهُ کَابِرٌ عَنْ کَابِرٍ حَتَّى کَانَ زَمَنُ عَدْنَانَ بْنِ أُدَدَ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ أَفْسَدُوا وَ أَحْدَثُوا فِی دِینِهِمْ...» (کافی/ج4/ص210) فرزندان اسماعیل، حج و امر دین را برپا میداشتند تا اینکه به زمان «عدنان» رسیدند، از آنجا به بعد یک عدهای قساوت پیدا کردند و یک عدهای مهاجرت کردند.
اینها را چرا دارم عرض میکنم؟ برای اینکه بگویم رسول خدا در یک محیط مذهبی و در یک محیط آماده مبعوث شدند. ما وقتی که بگوییم رسول خدا در یک محیط بسیار بد و در میان مردم بد، مبعوث شدند در واقع داریم میگوییم که رسول خدا هنری نکردند. این کمکردن شأن پیامبر(ص) است.
مجری: خُب اگر آنها خوب بودند، پس پیغمبر اصلاً برای چه آمده بود؟
این سؤال خیلی ارزش دارد. اگر اینها مال یتیم را رعایت میکردند، و خیلی از امور دینی و عبادات را انجام میدادند-که حالا نمونههایش زیاد است و به مرور اینها را روزهای بعد باز هم خواهم گفت-پس دعوا سرِ چی بوده؟! وقتی که بدانیم دعوا سرِ چیست تازه اصل اسلام و حقیقتاش را میفهمیم.
در میان ما اسلام را یکجوری جا انداختند که این سؤال برای شما پیش میآید که اگر اینطور بوده، پس چرا رسول خدا آمدند انقلاب کردند و منجر به جنگ شد؟ الان هم ما چه نیازی داریم که امامزمان(ع) بیاید؟ او میخواهد بیاید چهکار بکند؟! یک ماجرایی این وسط هست. بگذارید این سؤال در ذهن بینندگان عزیز باقی بماند تا ریشۀ دین سکولار، دین صرفاً اخلاقی و دین صرفاً اعتقادی در نظر مردم بسوزد.
مجری: یا دین صرفاً سیاسی؟
ببینید، ما دین صرفاً سیاسی در کسی ندیدهایم، اما وقتی که همۀ این اعتقادات و اخلاق بخواهد نتیجۀ خودش را در سیاست نشان بدهد، تازه آن دین حقیقی میشود. یعنی نتیجۀ نهایی، یا فینال اخلاق، فینال اعتقادات، فینال این مسائل همه باید در عرصۀ سیاست خودش را نشان بدهد. ولی ما الآن این را نمیبینیم، الآن شما وقتی به مردم میگویید «سیاست» تلقیِ آنها «سیاستزدگی» است.
اصلاً یک آخوند یا یک طلبهای مثل من بیاید سیاسی صحبت بکند، راحت طردش میکنند. پس اگر شما بخواهید سیاست را حذف کنید، اصلاً پیغمبر برای چه با آنها دعوایش شد؟ درحالیکه پیامبر(ص) قبل از بعثت هم بسیار بااخلاق بود و کسی هم با ایشان مخالف نبود.
این مسائل را باید در آن زمان دقیق بررسی کرد و به این نتیجه رسید که پیامبر در یکی از مذهبیترین محیطها و اخلاقیترین محیطها ظهور کردند. ایشان در آنجا ظهور کردند که چهکار کنند؟ اصلاً سرِ چه چیزی دعوا شد؟ اینها را باید بیاییم از قرآن مرور کنیم. من یک نکتۀ قرآنی دیگر اینجا عرض بکنم. مثلاً در قرآن کریم آیاتی هست که در آنها کلمۀ جاهلیت صریحاً استفاده شده است؛ چهار مرتبه از این کلمه استفاده میشود.
در یک موقعیتی قرآن کریم میفرماید که اینها «ظنّ جاهلیت» به خدا دارند. (یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ ؛ آلعمران/154) حالا ظنّ جاهلیت چیست که خداوند آن را مذمّت میکند؟ ظنّ جاهلیت این است که گمان کنیم اگر ما بر حقّیم، اگر دین ما بر حق است قطعاً باید پیروز بشویم؛ بدون شرط. بدون اینکه بخواهیم خدا را کمک کنیم، خدا باید ما را کمک بکند.
پس منظور از ظن جاهلیت، بیخدایی نبوده است بلکه تصور غلط دربارۀ خدا بوده است. بعد خداوند متعال میفرماید این چه حرفهایی است که میزنید؟ اینها مال دوران جاهلیت است. الآن باید خدا را یاری کنید تا شما را یاری کند «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ» (محمد/7) من البته دو آیۀ قرآن را کنار همدیگر میخواهم قرار بدهم که بحث را خلاصه کنم. «سوءظنّ به خدا داشتن» یعنی اینکه گمان کنیم خدا کمک نمیکند، یا اگر کمک نکرد معلوم میشود که مسیر ما غلط است. اینها مال جاهلیت بوده، نه بیخدایی! آنوقت شما این را الآن در بعضی از سیاسیون ما دارید میبینید.
کسی که شرایط نصرت الهی را فراهم نکرده، خدا را یاری نکرده، دین خدا را یاری نکرده و بعد در جنگ با دشمن شکست خورده است، اگر بخواهد دیناش را زیر سؤال ببرد، این غلط است. من مسلکی را که انتخاب کردم، اگر به آن عمل کردم به نتیجه میرسم ولی اگر به آن عمل نکردم، طبیعتاً به نتیجه نمیرسم. اگر فداکاری کردم به نتیجه میرسم، اگر دین خدا را یاری کردم خدا من را یاری خواهد کرد. من این را بهعنوان نمونه عرض کردم برای اینکه بگویم جاهلیتِ آنها، بدون خدا نبوده بلکه آنها خدا داشتند؛ مثلاً یکچیزی در مایههای همین خداپرستیهای ما.
من یک جمله از امام باقر(ع) بگویم، برای دوستانی که میخواهند بروند مطالعه کنند. امام باقر(ع) در ایام حج که شلوغ بود، داشتند به مردم در حال طواف نگاه میکردند، فرمودند که مردم زمان جاهلیت هم همینجور طواف میکردند... شاید بگویند: آقا خیلی فرق کرده است، الان احکام اسلامی تبیین شده است و... اما حضرت فرمودند حجّ جاهلیت هم که همین بود، چه فرقی کرد؟ گفتند پس باید چی باشد که حج فرق بکند؟ فرمود فرق حجّ جاهلی با حجّ اسلامی ناب-به قول حضرت امام- این است که مردم بیایند حج که بعدش بیایند به ما اعلام نصرت کنند و بگویند «ما آمدیم شما را کمک کنیم.» (نَظَرَ إِلَى النَّاسِ یَطُوفُونَ حَوْلَ الْکَعْبَةِ فَقَالَ هَکَذَا کَانُوا یَطُوفُونَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ إِنَّمَا أُمِرُوا أَنْ یَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ یَنْفِرُوا إِلَیْنَا فَیُعْلِمُونَا وَلَایَتَهُمْ وَ مَوَدَّتَهُمْ وَ یَعْرِضُوا عَلَیْنَا نُصْرَتَهُمْ ؛ کافی/ج1/ص392) میبینید فرق بین جاهلیت و اسلام چیست؟ من الان هیچ توضیحی هم ندهم، همه میفهمند که فرق بین جاهلیت و اسلام یعنی ولایت و سیاست. البته این شیوههایی دارد که ما باید ببینیم برای آن آماده هستیم یا نه.