۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۱ : ۰۲
عقیق: شهید «حسین عرب» متولد سال ۱۳۴۴ در مشهد مقدس بود که با شروع جنگ تحمیلی با وجود سن کمش، برای دفاع از اسلام و انقلاب به جبههها رفت و در سال ۱۳۶۶ در ماووت عراق به شهادت رسید. پیکر این شهید هم اکنون در بهشت رضا (ع) آرمیده است.
خواهر این شهید در روایتی از برادر خود اظهار داشت: حسین اول دبیرستان از طریق بسیج به جبهه اعزام شد و هفت سال مستمر در جبهه بود، فقط مرخصیها به خانه میآمد و در حد یک دیدار همراه ما بود و بعد به جبهه بازمیگشت. سپس در سازمان بهزیستی استخدام شد و تا چند ماه مانده به پایان جنگ در جبهه بود.
وی با اشاره به فاصله سنی سه ساله با برادر شهیدش بیان کرد: چون فاصله سنی کمی داشتیم، به هم نزدیک بودیم، اگر بحثی میکردیم در همان حال و هوای بچگی بود، ولی بعد با خرید خوراکی و هدیه از دلم درمیآورد.
خواهر شهید عرب افزود: از آنجا که در سن خیلی کم به جبهه رفت و در ۲۲ سالگی به شهادت رسید بیشتر خاطراتش با دوستانش بود. اما از همان کودکی به نماز، روزه و حلال و حرام اهمیت میداد، خصوصا احترام به پدر مادر سرلوحه همه کارهایش بود و من عاقبت بخیری برادر را در احترام به پدر و مادرم میدانم.
وی درباره ارادت شهید به سیدالشهدا (ع) گفت: به همه ائمه اطهار (ع) ارادت داشت، اما حضرت سیدالشهدا (ع) را به گونهای دیگر دوست داشت و در یکی از هیئات فعالیت میکرد. همیشه میگفت تا زمانی که جنگ باشد من در جبهه هستم.
عرب درباره واکنش خانواده در جریان رفتن برادرش به جبهه تعریف کرد: اول مادرم مخالفت کرد، اما پس از صحبت با پدر و مادر رضایت آنها را گرفت. حتی من هم که سنم کم بود راضی به رفتن برادرم بودم. ۱۵ ساله بود که به جبهه رفت و هفت یا هشت بار مجروح شد. اوایل بسیجی ساده بود تا اینکه سالهای آخر به معاونت فرماندهی رسید.
وی افزود: آخرین باری که قرار بود به جبهه برود، پدرم خواست زودتر برگردد تا مراسم عقدش را بگیریم. قول داد دو ماه دیگر برگردد که همانطور هم شد و دو ماه بعد پیکرش برگشت. لحظه وداع پیکر در معراج الشهدا وقتی بالای سر پیکر رسیدیم، دیدیم دست و پاهایش حنا بسته و به رنگ سرخ است، یک گلوله به سرش اصابت کرده و یکی دیگر به کتفش و دیگری به پایش خورده بود. لحظات سختی بود، ولی از اینکه برادرم عاقبت به خیر شده خوشحال بودم، چون اگر مرگی به غیر از شهادت داشت الان یادی از او نبود.
خواهر شهید ادامه داد: یک هفته از عملیات میگذشت، اما از او بیخبر بودیم، مادر خیلی نگران شد و دلش جوش میزد. یادم هست پدرم نامهای برای امام زمان (عج) نوشت تا در ضریح امام رضا (ع) بیاندازیم که ما رفتیم و نامه را در ضریح انداختیم. بعد از ظهر همان روز دوستش خبر شهادت برادرمان را آورد. آقای محمدی روحانی گردان بعدا وسایلش را آورد و گفت حسین شب قبل از عملیات وصیتنامه و وسایل شخصی خود را به من داد و گفت که فردا شهید میشود، حتی جا و مکان و شهادتش را نشان داد، خواست تا وسایلش را به خانواده بدهم.
خواهر شهید بیان کرد: روزهای اول شهادت مادرم خیلی بی تابی میکرد، رو به روی قاب عکس برادر میایستاد و گریه میکرد، میگفت ناهار خوردی؟ جایت خوب است؟ اما کمکم آرام شد، چون دلخوش بود فرزندش در راه اسلام رفته است.
خواهر شهید عرب در توصیهای به جوانان گفت: به جوانها همیشه میگویم دست از حمایت رهبر عزیزمان برندارند، این انقلاب و نظام با خون هزاران شهید آبیاری شده، درست است کسانی در لباس دین به مردم و اسلام خیانت میکنند، اما عاقبت رسوا میشوند؛ بنابراین شما همراه نظام و انقلاب باشید، به رهبر کمک کنید، رسالت همه ما بسیار سنگین است، ما هرچه داریم از روضههای اباعبدالله (ع) داریم، تنها جایی که به نحو احسن میشود به جوانان درس شهادتطلبی، ایثار، فداکاری و ولایتپذیری داد، پای روضههاست.
منبع:مشرق