۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۳ : ۰۱
جنتی محب در این برنامه گفت: تدبیر امام بود که ارتش را از سال ۱۳۴۲ در کنار خودش نگهداشت. امام همیشه با احترام با ارتش صحبت میکردند و دائماً میگفتند که ارتش فرزند مردم ایران است و باید دست از طاغوت بکشد. این اتفاق بالاخره افتاد و ارتش به امام اعتماد کرد. سرهنگ بیوک سیدین خلبان هلیکوپتر بود. ستاد استقبال از امام پیش بینی می کرد جمعیت زیاد استقبال کنندگان مردمی اجازه حرکت امام از فرودگاه به بهشت زهرا را ندهد. سیدین با هلیکوپتر امام را به بهشت زهرا منتقل میکند. آقا سید احمد آقا وقتی در هلی کوپتر نشست رو به امام گفت «این هلیکوپتر ارتش شاه است. معلوم نیست ما را کجا ببرد». امام با طمانینه گفت «هرکسی میترسد پیاده شود. آقای خلبان حرکت کنید».
وی افزود: در سال ۵۷ من درجهام همافر دوم بود و استاد الکترونیک ناوبری هواپیما بودم. آموزشهای عملی در پادگان قصر فیروزه انجام میشد که دو مستشار آمریکایی حضور داشتند. میآمدند کنار ما پیپ میکشیدند و قهوه میخوردند و از زندگی کثیفشان تعریف میکردند. اینها جوانهای ارتش را متنفر کرد. آنها کاری هم نمیکردند، نهایتاً یک برد را باز میکردند و به آمریکا ارسال میکردند. خودشان خلاقیتی نداشتند. آنها فرهنگ برهنگی و رقاصی را ترویج میکردند اما عنصر مذهبی نیروهای مسلح هرچند کم بود اما برکت داشت.
او گفت: همافر نوروزی کسی بود که در واحد رادار مشهد خدمت میکرد. او ارتباط ویژهای با آیتالله خامنهای در مشهد داشت. به عنوان آموزش انگلیسی به خانه آیتالله خامنهای میرفت و از ایشان زبان عربی آموزش میگرفت و در جریان مسائل سیاسی هم قرار میگرفت. نوروزی با شهید اندرزگو توانستند هستههای مقاومت را تشکیل دهند. جزیره کیش یک واحد راداری داشت و البته مرکز تفریحات خاندان سلطنتی بود. شهید اندرزگو برای ترور شاه در کاخ کیش برنامهریزی کرده بود. تسلیحاتش را هم به کیش برده بود اما خب شاه اواخر دی از ایران فرار کرد و این طرح به سرانجام نرسید.
جنتی محب در ادامه ماجرای ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ و بیعت همافران با امام را تعریف کرد. او گفت: حضور همافران در مدرسه رفاه تیر خلاص به حکومت شاه بود. از اوایل سال ۵۷ به صورت انفرادی در راهپیماییها شرکت میکردیم و کارت ارتشیمان را نشان میدادیم و میگفتیم که ما هم با شماییم. در کنفرانس گوادولوپ اعلام کردند که دیگر شاه ایران ماندنی نیست و این هم تیر خلاص نهایی بود. آنها جلوی حرکت انقلاب مستاصل شدند. بچههای نیروی هوایی اصفهان مقابل پادگان تجمع کرده بودند و به انقلاب پیوستند اما توصیه شهید بهشتی این بود که ارتش با لباس خودش به انقلاب بپیوندد نه با لباس مبدل و شخصی. ما تصمیم خودمان را گرفتیم و حتی قرار بود همان ۱۲ بهمن در فرودگاه خدمت امام برسیم اما ستاد استقبال مخالفت کرد. هفته بعد برنامه را طراحی کردیم.
او گفت: افراد و همافران را به صورت خوشهای شناسایی کردیم در تهران و شهرستانها. معتمدین نیروی هوایی را از سراسر کشور جمع کردیم که پیام ضد اطلاعات ارتش آمد. در آن پیام نوشته شده بود که هر کس با معترضین همراه شود محکوم به اعدام است، ما حکم اعداممان را امضا کردیم و با اراده بیشتری به دیدار امام مصمم شدیم. من مسئول هماهنگی دو پادگان بودیم. به همه گفتیم که ساعت ۸ صبح سر خیابان ایران باشند و میخواهیم به کوه برویم و همه با لباس کوهنوردی بیایند. لباس نظامیام را کامل پوشیدم و رویش یک اورکت بلند مشکی پوشیدم که دیگر چیزی پیدا نبود. کلاه را هم داخل یک کیسه مشکی گذاشتم و سر قرار منتظر شدم. همافرها یکی یکی آمدند. در مدرسهای ابتدای خیابان ایران همه لباسهایشان را مهیا کردند و آماده شدند. حدود ۶۰۰ نفر آمده بودند.
همانجا سرود «خمینی ای امام» را با بلندگو تمرین کردیم. راهپیمایی را شروع کردیم و به سمت مدرسه علوی راه افتادیم. آن روز مردم از پایین خیابان ایران دسته دسته میآمدند تا در راهپیمایی حمایت از دولت موقت شرکت کنند. برخی از آنها از ما عکس گرفتند که برای مقابله با شناسایی ضد اطلاعات ارتش، فیلم دوربین مردم را از آنها گرفتیم. مردم دو دستی تقدیم میکردند و از حرکت ما شگفتزده بودند و حمایت میکردند. مقابل امام یک رژه محکم و استوار رفتیم که حتی گرد و خاک برای دقایقی تنفس را سخت کرده بود.
آنجا شعار دادیم «ما نظامیان ملی، به فرمان خمینی، از طاغوت گسستیم، به ملت پیوستیم». امام برای ما صحبت کردند و گفتند از امروز سرباز قرآن و امام زمانید. ما را ترغیب کردند که به راهپیمایی حمایت از دولت بپیوندیم در حالی که میخواستیم سریع لباسهایمان را عوض کنیم و متواری شویم تا دستگیر نشویم! اما صحبت امام انقدر قویمان کرد که با همان لباس ارتش به راهپیمایی مردم پیوستیم. مردم دست و پای ما را میبوسیدند و همه همافرها را شرمنده کردند. آنجا مردم شعار میدادند «مردم فدای ارتش» و ما پاسخ میدادیم «ارتش فدای ملت». برخی از نیروهای حکومت نظامی برای شناسایی ما جلو میآمدند که با مشت و لگد مردم متواری میشدند.
جنتی محب گفت: عکس معروف دیدار همافران را
حسین پرتوی عکاس کیهان گرفت. این اتفاق بزرگی بود. عکس بلافاصله چاپ شد و
رژیم شاه این عکس را تکذیب کرد اما دفتر امام هم پاسخ داد که این عکس واقعی
است و امروز همافران در مدرسه علوی بودهاند.
او گفت: روز ۲۱ بهمن
دیگر همه مصمم شدیم که کار را تمام کنیم. اسلحه خانه را تسخیر کردیم و مردم
را مسلح کردیم. مراکز نظامی را با همان جماعت خودمان و مردم یکی یکی تسخیر
میکردیم و بر اوضاع مسلط میشدیم. مردم در این میان خیابانها را برای
همافران سنگربندی میکردند. یک زن چیزی نداشت و فقط یک چادر همراهش آورده
بود و میگفت این را ماسه بریزید و سنگر کنید. مردم بستههای شکلات و سیگار
به همافران میدادند و پذیرایی میکردند.
این تعقیب و گریزها حداقل تا ساعت ۴ بعد از
ظهر طول کشید. از ۴ اعلام حکومت نظامی کردند. خیابانها خلوت شد و مردم
رفتند. از طرف دفتر امام چند ماشین به خیابانها آمدند و با بلندگو اعلام
میکردند که امام حکومت نظامی را نمیپذیرد، مردم به خیابانها بیایند و
نیروی هوایی را کمک کنند. تا حدود ساعت ۸ جنگ خیابان ادامه داشت. همانجا
وصیتنامههایمان را نوشتیم و چیزی خوردیم و دوباره راه افتادیم. به مسجد
آدینه در خیابان سبلان رفتیم. آنجا مقر اسلحه خانه شده بود. ساعت ۱۲ شب
داشتم روی بام پست میدادم که دیدم خودروهای زرهی گارد به سمت ما میآیند.
همه را در دو طرف خیابان تهران نو مسلح بودند. تا صبح جنگیدیم و آنها را از
کار انداختیم. در صبح ۲۲ بهمن با پیکر شهدا مواجه شدیم و دیگر بیطرفی
ارتش اعلام شد و انقلاب پیروز شد. در ساعت ۲ بعد از ظهر همه نهادها به
تسخیر انقلابیون درآمد و تلویزیون و رادیو صدای انقلاب را پخش کردند.
«چهل ۲۲» در ۱۰ قسمت هرشب ساعت ۲۲ روی آنتن شبکه ۴ میرود.