۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۴ : ۱۴
منبرهای روزهای نزدیک به انقلاب
از سخنرانیهای بسیار مهمی که در سال ۵۶ داشتم؛ یکی فاطمیون بود که از بنیفاطمه جدا شده بود و آقای تندگویان و آقای قندی که جزو بچههای فاطمیون بودند. آن موقع مسائلی که مطرح میشد در مورد رهبری و مرجعیت بود و در فاز سرمایهداری اصلاً بحث نمیکردیم.
نهضت آزادی آن موقع میگفتند که ما اسلام را برای ایران میخواهیم و امام خمینی (ره) فرموده بودند؛ ایران را برای اسلام میخواهیم که این عبارت در کلمات هست. اجمالاً آن موقع جلسات منبر بود و منبرهای آن تاریخ تقریباً همگانی شده بود و به ما انحصار نداشت.
آقای هاشمی جدا صحبت میکرد؛ آقای خامنهای هم محرم همان سال در تهران جدا صحبت میکرد و بحثها تقریباً بحثهای طرفداری از مرجعیت بود و نهضت امام از سال ۵۶ در مورد حکومت اسلامی در منبرها خیلی صحبت میشد؛ هر چند که قبل از سال ۵۰ نیز مطرح می شد؛ اما اینجا اوج گرفته بود و حتی یادم هست در آن موقع مسأله جمعآوری اموال در یک صندوق مشترک برای بیتالمال مطرح بود؛ که واقعاً برای ما جذاب بود.
در گذشته در سال ۴۲-۴۳ نیز این موضوع را در مشهد مطرح کرده بودم و اعلام کردم که به دولت مالیات ندهیم؛ اما سر همان جلسه دستگیر شده بودم. بحث این بود که مالیات داده نشود و وجوهات به مجتهد داده شود. آن موقع آقایان روشنفکرها و بعضی از علما مخالف بودند که این جور مسائل مطرح شود؛ ولی حالا ما دارودستهای بودیم که دوست داشتیم بگوییم؛ دوست داشتم صحبتهای من در منبر همیشه پخته و حساب شده باشد نه شعاری.
قرار شد آقای روحانی منبر برود؛ فامیلی ایشان فریدون بود
این استاد اخلاق در کتاب «اخلاق و مبارزه» ادامه میدهد: آن موقع من حساس بودم اگر میخواهم بحث کنم، بحث علمی کنم و کلاسهای علمی بروم. منجمله آقای حسین معتمد در خیابان آب منگول در جلسه مسجد فاطمه زهرا (س) نزد من آمدند و گفتند که میگویند این حرفها به درد نمیخورد؛ مسأله این است که الان باید شعاری صحبت کرد. به من برخورد و شب هفتم گفتم؛ من نمیآیم و من بیشتر از این بحثها بحث دیگری نخواهم کرد؛ که بعد سیدماشاءالله چاوشی که برزگر بود و بعد شهید شد، آمد صحبت کرد و دو سه شب بعدش آقای مرتضی صالحی صحبت کرد که دعای کمیل میخواند.
خلاصه
اینکه ما آن موقع منبر را ترک کردیم؛ ولی ختم ها را آن موقع هنوز من
میرفتم. سال ۵۹ ختمی را جامعه روحانیت تشکیل دادند و ما هم مثل دیگران
شرکت کردیم. در جلسهای که به همین مناسبت تشکیل شد؛ قرار شد آقای روحانی
منبر برود؛ فامیلی ایشان فریدون بود، کلمه روحانی را به اسم مستعار به
ایشان میگفتند؛ البته بعد از پیروزی انقلاب شناسنامهاش را عوض کرد.