۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۸ : ۰۰
معنای اصطلاحی ولایت در حوزههای مختلف علوم از جمله فقه، عرفان و کلام با یکدیگر متفاوت است. ولایت در فقه با تعابیر مختلفی به کاربرده میشود؛ همچون: «جواز تصرف» (۱)، «تصرف در امر و نهی» (۲)، «تصرف در اموال و انفس» (۳)، «تصرف یا حاکمیت بر شخص دیگری» (۴)، «احق و اولی به تصرف» (۵)؛ اما مضمون همگی «تصرف و قیام به شئون غیر» (۶) است.
در مباحث عرفانی، اصلاح ولایت کاربرد بسیار گستردهای دارد و معمولا برای تبیین مقامهای سالک و شیوه سرپرستی او در مراحل مختلف سیر و سلوک به کار میرود.
در علم کلام، «ولایت» مفهومی عام و فراگیرتر دارد و به معنای امامت و رهبری اجتماعی و تاریخی طرح میشود. از دیدگاه علمای علم کلام، ولایت یک مساله اعتقادی است که جایگاهی بس رفیع دارد و منظور از آن، استمرار تمام شئون هدایت و رهبری پیامبر اکرم (ص) به جز نبوت در جانشینان آن حضرت است.
نکته قابل توجه آنکه در فرهنگ دینی، ارتباط بین امام و مأموم، تنها یک رابطه سیاسی یا سازمانی نیست که بر اساس برخی مصلحتسنجیها و سودجوییها شکل گرفته باشد؛ بلکه رابطهای کاملا عاطفی و مبتنی بر عشق و محبت طرفینی است؛ بنابراین در مفهوم کلامی ولایت، معنای عمیقی از عشق و محبت و دوستی نیز نهفته است.
اندیشه سیاسی ـ اجتماعی «حاکمیت ولایت فقیه» در واقع بر پایه همین مفهوم از ولایت استوار شده و سرپرستی فقها بر زندگی اجتماعی مسلمانان را تداعی میکند.
ولایت اعم از اینکه ولایت بر «فرد» باشد یا «جامعه» به معنای «سرپرستی بر رشد» است که این معنا از ولایت با مفهوم ولایت به معنای حضانت و نگهداری متفاوت است؛ چون ولی در حضانت، تنها به مراقبت ظاهری از فرد تحت حضانت میپردازد، اما در ولایت ـ به معنایی که مورد بررسی است ـ ولی وظیفه خود را سرپرستی رشد فرد یا افراد تحت ولایت خود میداند. برای روشن شدن معنای سرپرستی رشد، ابتدا باید به معنای تکامل و رشد به طور اجمالی توجه کرد، سپس سرپرستی آن را مورد نظر قرار داد. رشد یعنی حرکت کردن، تکامل و گسترده شدن در جهتی که مجموعه افراد، آن را کمال میپندارند. البته این امر میتواند جهت الهی یا مادی نیز داشته باشد. رشد اصطلاح فلسفی به معنای ایجاد وحدت یا کثرت جدید در فرد یا جامعه است؛ بدین معنا که فرد در صورتی که رشد یابد، قدرت نفوذ و هماهنگسازی بیشتری در حوزه تصرف خود پیدا میکند. این معنا با بیان یک مثال به خوبی قابل توضیح است:
هنگامی که سخن از بلوغ فکری یک فرد به میان میآید، بدین معناست که اطلاعات او نسبت به اطلاعات گذشته، هم از نظر کمیت و هم از نظر کیفیت افزونتر شده است؛ یعنی مرحله جدید، نه تنها اطلاعات گذشته را در بر دارد، بلکه افزون بر آن، اطلاعات جدیدی را شامل میشود که فرد توسط آنها قدرت تشخیص و تصمیم جدیدی پیدا میکند. وقتی سخن از بلوغ روحی و رشد اخلاقی فرد به میان میآید، بدین معناست که او به کمالات اخلاقی بیشتری دست یافته و توانسته ملکات فاضله بیشتری در خود ایجاد کند و ملکات گذشته خود را در خود رسوخ دهد؛ یعنی توانسته است افزون بر قناعت، شجاعت و ایثار، اخلاص و توکل را نیز در خود تجلی بخشد یا در نقطه مقابل، افزون بر زدودن خست، ریاکاری و دنائت توانسته بیعفتی و دنیاخواهی را نیز از خود دور کند.
همین معنا در سطحی گستردهتر در جامعه وجود دارد؛ صرف نظر از اینکه رشد در جامعه به معنای رشد تک تک افراد یا به معنای رشد وحدت ترکیبی افراد باشد. به بیان دیگر، رشد و پیشرفت در جامعه هنگامی صورت میگیرد که مجموعه آحاد جامعه از کمال بالاتری (مثلا از رشد فکری بیشتر، قدرت تفاهم و قدرت سنجش برتر و بالاخره قدرت روانی و روحیافزونتر) برخوردار باشند. تمام این کمالات در قدرت عملکرد عینی بالاتر جامعه تجلی مییابد. اصولا بدون افزایش و پیشرفت، امکان صدق و تحقق رشد در جامعه امکانپذیر نیست. هرچند در بحث از تفاوت فرد و جامعه بیان شد که جامعه موضوعا یک پدیده جدید و متفاوت با فرد است.
پینوشت:
۱ـ ملا احمد نراقی، عوائد الایام، ص ۱۹۹.
۲ـ کاشف الغطاء، کشف الغطاء عن مبهمات شریعة الغراء، ج۱، ص۹.
۳ـ شیخ انصاری (ره) یکی از مناصب فقیه را «ولایة التصرف فی الاموال و الانفس» میداند. المکاسب، ج۳، ص۵۴۶.
۴ـ ناصر مکارم شیرازی، انوار الفقاهه، کتاب البیع، جزء اول، ص ۴۴.
۵ـ حسینعلی منتظری، ولایت فقیه، ج۱، ص۱۷۱.
۶ـ سید روحالله موسوی خمینی، المکاسب المحرمه، ج۲، ص۱۰۶.
منبع:فارس