۰۷ آذر ۱۴۰۳ ۲۶ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۴ : ۰۴
کبر، حسد و حرص ریشه های کفر در برابر خداوند
وی به عواملی که موجب نفرت خداوند از بندگان می شود، اشاره و تصریح کرد: روایتی در اصول کافی از رسول خدا(ص) نقل شده که یک روایتِ صد درصد اخلاقی است، همهٔ مردم هم به این روایت نیازمند هستند. این نوع روایات کهنه شدنی نیست چون تا قیامت دارو، نسخه و درمان مردم است. همین روایت در بعضی از کتاب ها با یک بخش اضافه تر از وجود مبارک امام مجتبی(ع) نقل شده است. پیغمبر(ص) در مقدمهٔ این روایت می فرمایند: «اصول الکفر ثلاثة» ریشه های کفر سه چیز است.
کبر در برابر پروردگار بسیار خطرناک است
استاد حوزه با بیان اینکه به ترتیبی که پیامبر(ص) و حضرت مجتبی(ع) بیان کرده اند، ریشه کفر «الکبر و الحرص و الحسد» است، گفت: امام مجتبی(ع) موضع گیری پروردگار را نسبت به هر سه توضیح می دهند: کبر یعنی کبر در برابر پروردگار که این کبر خیلی خطرناک است! من خودم را یکی و پروردگار را هم یکی بدانم، یک حالتی در خودم احساس کنم که به خودم اجازه ندهم زیر بار اوامر و نواهی پروردگار بروم، نپذیرم و قبول نکنم. امام می فرمایند: شیطان با این کبر بود که دچار رجم و لعنت الهی شد. امر شد سجده کن، گفت نمی کنم! به او خطاب شد: «فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ × وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَىٰ يَوْمِ الدِّينِ» (سورهٔ ص، آیات 77-78). این نفرت است.
ابلیس به کبر در مقابل پروردگار آلوده و نجس شد
وی با بیان اینکه ابلیس کافر نبود و فقط در مسئلهٔ کبر کافر شد، اظهار کرد: ابلیس وقتی نجس و آلوده شد و بین خود و فیوضات الهیه مانع ایجاد کرد، خدا هم از درونش خبر داشت که برگشتنی نیست و اگر برای خدا معلوم بود که برمی گردد، به او «فَاخْرُجْ» و «عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَىٰ يَوْمِ الدِّينِ» نمی گفت بلکه مهلتی به او می داد تا توبه کند؛ ولی ابلیس به کبر آلوده و نجس شد، آن هم کبر در مقابل پروردگار!
استاد انصاریان با اشاره به اینکه خداوند، تنها مالک و صاحب اختیار عالم هستی است، گفت: هرکسی هر مقامی، هر شخصیتی، هر مالی و هر هویتی که دارد، از خداوند دارد و هیچ کسی در این عالم هیچ چیزی از خودش ندارد. این تصور غلط آدم را واژگون می کند! شما آیات آخر سورهٔ قصص را بخوانید، چرا قارون دوزخی شد؟ موسی بن عمران(ع) نگفت کل مال خود را بده، فقط گفت زکات مال خودت را بده. به موسی(ع) گفت: این مال، نه مال توست و نه مال خدا، «أُوتِيتُهُ عَلَىٰ عِلْمٍ عِنْدِي» (سورهٔ قصص، آیهٔ 78) من این را با دانش خودم به دست آورده ام، به تو و خدا چه؟ در کنار پروردگار احساس مالکیت کرد و در همین مملکت مصر به جهنم رفت. اما شما به چند سال قبل یا چند قرن قبل برگردید، یوسف(ع) در همین مملکت، سلطنت و مال وعلم و هرچه داشت، به پروردگار عالم گفت: «رَبِّ قَدْ آتَیتَنِی مِنَ اَلْمُلْک وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ اَلْأَحٰادِیثِ فٰاطِرَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیی فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلآخِرَةِ» (سورهٔ یوسف، آیهٔ 101)، من هیچ چیزی از خودم ندارم و این را راست می گفت، هرچه دارم -این مملکت، ملک، حاکمیت، این علم- برای توست؛ به جهنم نرفت، چون آلوده و منفور نشد و بین او و خدا مانعی ایجاد نگردید.
این محقق حوزوی ادامه داد: میان ابلیس و خدا پرده افتاد و فیض قطع شد، خطاب «اُخرج» آمد، او را از ملکوت بیرون کردند و ملعون شد. حضرت می فرمایند: بپایید که دچار کبر نشوید و «اُخرج» و لعنت به شما هم نخورد. این یک مورد نفرت است؛ من وقتی نسبت به اوامر و نواهی پروردگار در کبر باشم، خورشید محبت خدا به وجودم طلوع نمی کند.
وی، زکات و خمس مال را نهایت تواضع در برابر خداوند دانست و بیان کرد: پیغمبر(ص) به نماینده خود فرمودند: الآن فصل زکات است، چند قبیله هستند، زکاتشان را بگیر و بیاور؛ آمد و به یک شترچران در بیابان رسید، گفت: من نمایندهٔ رسول خدا(ص) هستم، چند شتر داری؟ گفت: باید چندتا داشته باشم؟ گفت: مثلاً اگر پنج شتر داری، یکی از آن زکات است. گفت: من از جایم بلند نمی شوم! گفت: من به دنبال زکات واجب آمده ام و حکم الهی است. گفت: من به تو گفتم که از جایم بلند نمی شوم، خیالت راحت باشد! گفت: من جواب پیغمبر(ص) را چه بدهم؟ گفت: لازم نیست جواب پیغمبر(ص) را بدهی؛ من می گویم از جایم بلند نمی شوم، چون آدم که بلند شود و به سراغ مال و ثروتش برود، دلش گول می خورد (این عرب بی سواد بیابانی گفت، باز هم می گویم این عرب بی سوادِ بیابانیِ سیاه سوخته گفت)، من از جایم بلند نمی شوم و خیلی برای من افتخار است که پیغمبر(ص) نماینده ای پیش من فرستاده است. این شترهای من هست، برو و در آنها بگرد، خودت عرب و شترشناس هستی، آن را که از همه جوان تر، سرخ موتر و قیمتش هم گران تر است، جدا کن و برای پیغمبر ببر و بگو این زکات مال من است. این نهایت تواضع در مقابل خداست.
خدا به دنبال کمیّت نیست!
وی افزود: عده ای وقتی می خواهند پول در راه خدا بدهند، اسکناس های نو را بیرون می کِشند و کهنه ها را می دهند، فکر می کنند فرقی می کند. نو با کهنه چه فرقی می کند؟ خدا به دنبال کمیّت نیست! آنچه مهم است، پول نیست؛ آنچه مهم است، نماز و روزه نیست؛ آنچه مهم است، روح عبودیت است که من در همهٔ موارد تسلیم پروردگار مهربان هستم یا نه، این مهم است و این روحیه ارزش دارد. کبر یعنی خود را از فیوضات و رحمت الهی پوشاندن و من وقتی روی وجود خودم را بپوشانم، فیض و محبتی به من نمی رسد و به این هشت خصلت راه پیدا نمی کنم.
استاد انصاریان حرص و طمع انسان را دومین علت نفرت خدا از انسان عنوان و خاطرنشان کرد: حرص یعنی قانع نبودن به حلال الهی و به دنبال اضافه ناباب رفتن. حضرت مجتبی(ع) در ذیل روایت پیغمبر(ص) اینگونه مَثَل زده اند که خدا به حضرت آدم(ع) و زنش فرمود: کل این بهشت و آن باغ آباد در اختیار توست، در هر کجای آن بروید و از نعمت هایش بهره ببرید، اما به یک درختش کاری نداشته باشید و همین یک درخت را از زندگی تان جدا کنید. خدا از اینجا به بعد را دیگر از عهدهٔ خودش برداشته است و در آیه می گوید: این زن و شوهر دستشان در دست ابلیس رفت، «فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ» (سورهٔ بقره، آیهٔ 36) و شیطان آنها را لغزاند. من فقط به او نسخه دادم و گفتم تمام این درخت ها برای تو خوب است، اما این یکی برای تو مناسب نیست و شیطان هر دو را لغزاند؛ «فَأَخْرَجَهُمَا»، من به این زن و شوهر نگفتم «اُخرُجا»، چون من نجس بودن و آلودگی و پلیدی در آنها ندیدم که به خاطر آلودگی بگویم بیرون بروید و به دنبالشان لعنتم را بفرستم. آنها آلوده نشدند که از طرف من ملعون و اخراج شوند، بلکه لغزش پیدا کردند و به قول علما، لغزش در مقابل نهی ارشادی بود، نه نهی مولوی؛ اما شیطان در مقابل انسان سجده نکرد و فرمان خدا را اطاعت نکرد، لذا خداوند او را از بهشت بیرون کرد و از فیض بهشت محروم شد.
وی حسد را سومین عامل نفرت خداوند از انسان دانست و گفت: حسد بسیار خطرناک است، حضرت می فرمایند: حسد سبب شد که برادری مثل قابیل، برادر پدر و مادری خودش را بکشد؛ چون چشم نداشت نعمت خدا را بر او ببیند.
قرآن و اهل بیت(ع) آدم را به نور تبدیل می کنند
استاد انصاریان گفت: آنهایی که به مراتب بالای معنویت راه یافته اند نمی توانند بین ما زندگی کنند، می روند و نمی مانند؛ یعنی اگر قرآن و اهل بیت(ع) درست به کار گرفته شود، آدم را به نور تبدیل می کند. امام صادق(ع) می فرمایند: حداقل آدم در خواب به طرف ملکوت راه می رود.
منبع:حوزه