12 تير 1403 26 ذی الحجه 1445 - 55 : 10
کد خبر : ۱۳۰۲۷۲
تاریخ انتشار : ۱۲ تير ۱۴۰۳ - ۱۰:۵۲
چگونه می‌توانم مؤمن باشم|
خودپرستی غل و زنجیری است که دست و پای آدمی را می‌بندد، او را زمین‌گیر می‌کند، به اسفل‌السافلین سوق می‌دهد و نمی‌گذارد انسان به سوی خدا حرکت کند.

عقیق: زندگی انسان ساحت‌های مختلفی دارد که انسان مؤمن همانطور که از اسمش پیداست باید در هر کدام از آن‌ها ایمان خود را ظهور و بروز دهد. در ساحت‌های فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری، اعتقادی، اخلاقی، علمی، اقتصادی و جسمی. بروز ایمان نیز در این ساحت‌ها چیزی نیست جز تقوا. یعنی فرد در همه این ابعاد زندگی نظر خدا و رضایت او را محور قرار دهد. امام صادق (ع) درباره وظیفه شیعیان فرموده است: «کونوا لنا زینا ولا تکونوا لنا شیناً» زینت و سبب افتخار ما باشید نه اینکه باعث شرمندگی ما باشید. در این راستا حضرت علی (ع) می‌فرماید: «اعیونی بورع واجتهاد و سداد» سعی کنید تقوا و ورع داشته باشید. در این راه تلاش کنید و استقامت داشته باشید. آنچه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت الله مصباح یزدی؛ در دفتر مقام معظم رهبری است که در سال ۸۷ ایراد کرده اند. بخش چهل و نهم آن را باهم می‌خوانیم:

در ادامه توضیحاتی که در جلسات گذشته، در باره فرازهایی از حدیثی که نوف بکالی از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه؛ روایت کرده، به این بخش از فرمایش حضرت رسیدیم: الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ؛ شیعیان واقعی ما کسانی هستند که از ایشان امید خیر می‌رود، و از سوی دیگر مردم از شر ایشان در امان هستند.

این منش که انسان به فکر دیگران باشد و بخواهد خیری به دیگران برسد و هم‌چنین خود را مواظف بداند که از ناحیه او شری به دیگران نرسد، روحیه خاصی است که فقط در اخلاق اسلامی مطرح نیست و حتی در بعضی از مکاتب اخلاقی گفته شده که؛ اساس ارزش اخلاقی «دیگرخواهی»، و ریشه ضد ارزش‌ها «خودخواهی»؛ است. مبنای این نظریه این است که اخلاق منحصر در روابط اجتماعی می‌شود؛ بر خلاف دیدگاه اسلامی که در آن اخلاق شامل ارتباط فرد با خدا هم می‌شود.

از میان انواع رفتار و منش افراد در ارتباط با دیگران مواردی را هر انسان عاقلی ستایش می‌کند و در مقابل، مواردی را هم نمی‌پسندد. احسان به دیگران، دستگیری از فقرا، تعلیم جاهل، رسیدگی به محرومین، جود و بخشش، عفو و گذشت و در نهایت ایثار و فداکاری که اوج زیبایی‌های اخلاقی است، هر کس چنین رفتارهایی را ببیند، می‌پسندد و عامل آن را ستایش می‌کند. در مقابل، اگر کسی به دنبال این باشد که منافع دیگران را فدای خودش کند، همه، این کار او را تقبیح می‌کنند. بر اساس این استقراء ناقص در ارزش‌های خوب و بد اخلاقی که در رفتارهای اجتماعی صورت گرفته، در بعضی از مکاتب اخلاقی این تئوری مطرح شده که اصل همه خوبی‌های اخلاقی و اساس فضیلت‌ها خیرخواهی برای دیگران و «دیگرخواهی»؛ است؛ عامل آن به هر دینی معتقد باشد، یا حتی اصلاً معتقد به خدا نباشد. و در مقابل، اساس همه رذیلت‌ها، «خودخواهی»؛ و «خودمحوری»؛ است.

صاحبان این دیدگاه برای نظریه خود هیچ برهان و دلیل عقلی ندارند و تنها به این ادعا که این مسأله امری وجدانی و بدیهی است، بسنده می‌کنند؛ همانند بسیاری دیگر از نظریات اخلاقی که از فیلسوفان گذشته به ما منتقل شده و صاحبانش آنها را از سنخ قضایای جدلی و یا مثل آرا محموده می‌دانند؛ و هم‌چنان‌که در منطق گفته شده، اثبات چنین قضایایی که در جدل و خطابه مورد استفاده قرار می‌گیرد، نیازی به برهان و استدلال عقلی ندارد. بلکه پذیرش عقلا و تأیید آنها کافی است.

ولی ما معتقدیم در اخلاق اسلامی با الهام گرفتن از کتاب و سنت می‌توان برای همه نظریات اخلاقی برهان اقامه کرد؛ بر اساس این نظریه در فلسفه اخلاق اسلامی که اساس همه خوبی‌ها قرب انسان به خدا، و اساس همه بدی‌ها دور شدن او از خداست. اما چرا نزدیک شدن به خدا خوب است؟ چون کمال انسان در این است و کمال، مطلوب بالذات است. مطلوبیت کمال هم بدیهی است و نیاز به دلیل ندارد. براین اساس هر امری که به نوعی استقلالی را برای آدمی در برابر خدا ایجاد کند، باعث تنزل انسان می‌شود؛ و بر عکس، هر چه به انسان کمک کند که از خودخواهی و خودپرستی (که با خداپرستی منافات دارد) دور شود و زمینه بندگی خدا را برای او فراهم کند، امری پسندیده و مطلوب است. مطلوبیت «دیگرخواهی»؛ هم از آن روست که انسان را از خودخواهی و خودپرستی نجات می‌دهد.

خودپرستی غل و زنجیری است که دست و پای آدمی را می‌بندد، او را زمین‌گیر می‌کند، به اسفل‌السافلین سوق می‌دهد و نمی‌گذارد انسان به سوی خدا حرکت کند. اگر این بند از پای بشر باز شود، می‌تواند پرواز کند و به سوی خدا بالا رود. خیرخواهی برای دیگران از روی عواطف مرتبه‌ای از فضیلت اخلاقی است؛ اما بالاتر از آن، این؛ است که چون خدا گفته، انسان خیرخواه دیگری باشد. این نیز مراتبی دارد. گاهی انگیزه انسان در اطاعت از خدا ترس از عذاب است؛ گاهی به طمع ثواب است؛ گاهی هم جلب محبت خداست و در برابر آن هیچ انتظاری ندارد. این اوج قله فضیلت و کمال است.

کسانی که خداوند از سر لطف چنین معرفت و محبت عاشقانه‌ای را به آن‌ها عطا کند، در اوج فضیلت هستند؛ کسانی که از صمیم دل بگویند: إِلَهِی لَوْ… أَمَرْتَ بِی عَلَی النَّارِ وَ حُلْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْأَبْرَارِ… لَا خَرَجَ حُبُّکَ مِنْ قَلْبِی ۱؛ خدایا! اگر فرمان دهی که مرا به جهنم برند و بین من و خوبان جدایی بیندازی، محبت تو از قلب من بیرون نخواهد رفت. این مرتبه بالایی از اسلام و ایمان است که اهل بیت (ع) به آن دعوت کرده‌اند و ما باید سعی کنیم شباهتی به چنین کسانی پیدا کنیم؛ حد اقل در شبانه روز دو رکعت نماز را چون خدا دوست دارد اقامه کنیم و انتظار ثوابی نداشته باشیم.

خداوند در حدیث قدسی معروفی می‌فرماید: مَنْ أَحْدَثَ وَ لَمْ یَتَوَضَّأْ فَقَدْ جَفَانِی وَ مَنْ أَحْدَثَ وَ تَوَضَّأَ وَ لَمْ یُصَلِّ رَکْعَتَیْنِ فَقَدْ جَفَانِی وَ مَنْ أَحْدَثَ وَ تَوَضَّأَ وَ صَلَّی رَکْعَتَیْنِ وَ دَعَانِی وَ لَمْ أُجِبْهُ… فَقَدْ جَفَوْتُه وَ لَسْتُ بِرَبٍّ جافٍ ۲؛ اگر کسی احتیاج به وضو پیدا کند، ولی وضو نگیرد، بر من جفا کرده؛ و اگر وضو گرفت، ولی دو رکعت نماز نخواند، بر من جفا کرده؛ و اگر وضو گرفت و نماز خواند و دعا کرد، ولی من دعای او را مستجاب نکنم، من بر او جفا کرده‌ام و من پرودگار جفاکاری نیستم. ما بنده‌ایم و او پروردگار؛ و اگر بدانیم او کاری را دوست دارد، ولی آن را انجام ندهیم، این بی‌اعتنایی به او نیست؟ اگر ما خود را عادت بدهیم که همیشه با وضو باشیم و بعد از وضو دو رکعت نماز بخوانیم و پس از آن به درگاه خدا دعا کنیم، این حدیث ضمانت می‌کند که چنین دعایی مستجاب می‌شود.

اگر کسی چنین روحیه‌ای پیدا کرد که کاری را انجام دهد که خدا می‌پسندد، می‌تواند ره صد ساله کمال را یک شبه بپیماید؛ و این کار خیلی مشکل نیست؛ فقط اندکی همت و معرفت می‌طللبد.

گفتیم که ملاک ارزشمندی «دیگرخواهی»؛ از نظر اسلام با مکاتب دیگر متفاوت است. در سایر مکاتب هر چه را مردم بپسندند کاری خوب محسوب می‌شود. در کتاب‌های منطقی هم مدح و ذم عقلا به عنوان ملاک حسن و قبح معرفی شده است. اما اسلام کاری را خوب می‌داند که خدا دوست دارد. بر اساس مبانی اسلامی ارزش گذشت‌ها و فداکاری‌ها و تمام کارهایی که انسان به نفع دیگران انجام می‌دهد یکسان نیست؛ بلکه میزان ارزش آنها بستگی به نیت فاعل آنها دارد. اگر کسی کاری را به این دلیل انجام داد که عقلا آن را ستایش می‌کنند، ثوابش هم همین است که عقلا به او احترام بگذارند و به او «احسنت»؛ و «آفرین»؛ بگویند. اما اگر کاری برای خدا انجام شود، پاداش آن هم بر عهده خداست، با اختلاف مراتبی که به آن اشاره شد.

وقتی حضرت امیر (ع) در مورد شیعه واقعی که در مکتب اهل بیت (ع) تربیت شده، می‌فرمایند: الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ، روشن است که خیری که از چنین کسی انتظار می‌رود، خیری نیست که از یک کافر صادر می‌شود. ممکن است کافری هم اهل جود و کرم باشد و این ویژگی او فی حد نفسه کاری پسندیده محسوب شود؛ هم‌چنان‌که در باره حاتم طائی نقل شده که کافر بوده و به‌واسطه سخاوتش در آتش جهنم نمی‌سوزد. اما همت ما باید بالاتر باشد. ما باید ببینیم از اهل‌بیت (ع) چه آموخته‌ایم و آنها از ما چه انتظاری دارند. آنها صرفاً از ما انجام کار خوب را نخواسته‌اند، آن‌گونه که یک کافر کار خوبی را انجام می‌دهد. اهل‌بیت (ع) از ما خواسته‌اند معرفت ما بیشتر از یک کافر باشد و کار را برای خدا انجام دهیم؛ چون او دوست دارد؛ نه از خوف عذاب یا به طمع ثواب.

بر چه اساسی امیرالمؤمنین (ع) در مورد شیعه خود می‌فرماید: الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ؟ چون می‌داند شیعه، خدا و اولیای خدا را دوست دارد و به خاطر این محبت و بدون چشم‌داشتی هر چه را خدا بخواهد، انجام می‌دهد.هر کسی می‌تواند این مسأله را در زندگی خود تجربه کند که اگر کسی را دوست بدارد، در برابر کاری که برای او انجام می‌دهد توقع پاداش یا خدمت متقابلی را ندارد. چون اگر چنین انتظاری را داشته باشد، در واقع معامله‌ای را انجام داده است. این، عشق، فداکاری، گذشت و فناء در معشوق است که انسان کاری را به خاطر محبت و علاقه برای دوستش انجام دهد. اهل‌بیت (ع) پیروان خود را به‌گونه‌ای تربیت می‌کنند که هر چه خدا گفته، به خاطر محبت او انجام دهند. البته در این راه همه یکسان نیستند؛ اما ائمه (ع) خواسته‌اند شیعیان بدانند چنین مسیری هم وجود دارد تا در جهت آن حرکت کنند. هم‌چنان‌که رزمندگان ما در طول هشت سال دفاع مقدس در جبهه‌ها عاشقانه جان‌فشانی کردند، به این امید که در لحظه شهادت جمال مبارک محبوب خود، حضرت سیدالشهداء (ع) را زیارت کنند. این، عشق است.تصور کنید که روزی توفیق شرف‌یابی به؛ محضر مقام معظم رهبری دام ظله العالی؛ نصیب شما شود و ایشان بفرمایند که دوست دارند شما کاری را انجام دهید. آیا برای اجابت خواسته ایشان سر از پا می‌شناسید؟ آیا از ایشان می‌پرسید که در مقابل این خدمت چه پاداشی به من خواهید داد!؟ اگر ولی‌عصر عجل‌الله تعالی فرجه الشریف کاری را از شما بخواهند، چه؟ او که با همه عظمتش، بنده‌ای از بندگان خداست. حال، اگر خدای متعال بفرماید من دوست دارم بنده من کاری را انجام دهد، کسی که اندکی محبت خدا در دلش باشد، آیا از مزد و پاداش سوال می‌کند؟ در وادی محبت جایی برای این حرف‌ها باقی نمی‌ماند. هر محبّی سر و جانش را فدای محبوب می‌کند. همت انسان باید خیلی کم باشد که در برابر خواسته خدا مزدی طلب کند.

ما باید بکوشیم که باور کنیم دستورات دین، خواسته خداست. البته او چون می‌دانسته که همت ما ضعیف است، برای تشویق ما به انجام کارهای خوب وعده ثواب داده، و در مواردی که ترک کاری برای ما ضرر جدی دارد، تهدید به عذاب هم کرده است. همه این‌ها از لطف اوست؛ تا ما از نتایج اعمال خود بهره‌مند شویم. اما تربیت‌شدگان مکتب اهل‌بیت (ع) که از چشمه معارف آن بزرگان سیراب شده‌اند، هر کار خوبی که از دستشان بر آید، انجام می‌دهند و برای آنها تفاوتی ندارد که ثمره آن نصیب مؤمن شود یا کافر. در بعضی از روایات دستور داده شده که احسان خود را منحصر به مؤمنین نکنید و بگذارید افراد فاسق هم از شما بهره‌مند شوند ۳. مگر خدا برای انعامش به بندگان، مؤمن و کافر را از یک‌دیگر جدا کرده؟ البته در مقام دوران امر بین مؤمن و کافر، مؤمن مقدم است؛ هم‌چنان‌که ذرّیه پیامبر (ص) بر غیر ایشان مقدم هستند. اما اگر میسر باشد، باید به همه انسان‌ها احسان کنیم؛ نه تنها همه انسان‌ها، بلکه حتی حیوانات. چرا؟ چون خدا دوست دارد. کسی که به این سطح از معرفت برسد، به دیگران هم ضرری نمی‌رساند. چون همه، آفریدگان خدا هستند.
لذا یکی از نشانه‌های شیعیان این است که دیگران به خیر ایشان امیدوار، و از شرشان در امان هستند.

۱؛ بحارالانوار، ج ۹۵، ص ۸۷، باب ۶، الأعمال و أدعیة مطلق لیالی شهر رمضان.

۲؛ وسائل‌الشیعة، ج ۱، ص ۳۸۲، باب ۱۱.

۳؛ آیَةٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ مُسَجَّلَةٌ قُلْتُ مَا هِیَ قَالَ هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ جَرَتْ فِی الْمُؤْمِنِ وَ الْکَافِرِ وَ الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ؛ وسائل‌الشیعة، ج ۱۶، ص ۳۰۶، باب استحباب مکافأة المعروف بمثله.

منبع:مهر

گزارش خطا

مطالب مرتبط
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: