21 مرداد 1402 26 محرم 1445 - 47 : 13
کد خبر : ۱۲۷۴۵۷
تاریخ انتشار : ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۳:۱۷
امروز به روایتی سالروز شهادت امام زین العابدین است؛
امام سجاد (ع)، حقیقت دعا را در عالم ایجاد کردند، اگر صحیفه سجادیه تحلیل شود؛ معلوم می‌شود چه حقایق قدسی در آن است.

عقیق: امروز به روایتی سالروز شهادت امام سجاد علیه السلام است. کتاب شریف صحیفه سجادیه که حاوی ادعیه و مناجات‌های چهارمین پیشوای شیعیان است، یکی از بزرگترین و مهمترین گنجینه‌های حقایق و اسرار الهی به شمار می‌رود، به همین خاطر به القابی چون «انجیل اهل بیت» و «زبور آل محمد» و «اخت القرآن» مشهور گشته است و نظر به اهمیت و عظمت این کتاب، شرح‌های زیادی بر آن نوشته شده که صاحب کتاب «الذریعة»، چهل و هفت شرح را نام برده است.

به همین مناسب خالی از لطف نیست به بازخوانی سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین میرباقری بپردازیم. وی در این سخنرانی با تبیین برخی از مبانی تحلیل فعل معصومین علیهم السلام دو اقدام مهم امام سجاد علیه السلام را تشریح کرده است:

ضرورت توجه به منزلت و مقامات ائمه در تحلیل رفتار ایشان

به طور کوتاه و مختصر چند جمله‌ای را در مورد حضرت سجاد و آثار و برکاتی که باید از توسل به ایشان به آن برسیم تقدیم می‌کنم، در باب ائمه (ع) صحبت‌های بسیاری شده است ولی نکاتی است که نیاز به تأمل و تذکر دارد. زندگی سیاسی ائمه، سیره شخصی و مقامات معنوی ایشان، مکرر مورد بحث قرار گرفته است و همه عزیزان به این معارف آشنا هستند و در حضور سروران این حرف‌ها، زیره به کرمان بردن است. ولی چند نکته قابل تذکر برای خود بنده است. یکی این که وقتی ما وارد بحث از ائمه (ع) می‌شویم؛ چه آنجایی که از سیره شخصی ایشان بحث می‌کنیم و چه آنجایی که از سیره اجتماعی یا تصرفات تاریخی ائمه صحبت می‌کنیم؛ باید به این نکته توجه داشته باشیم که این امامی که لباس بشر پوشیده، خلیفه الله است؛ در اذن دخول حرم مطهر ائمه (ع) این چنین آمده است که «الحمد لله الذی منّ علینا بحکام یقومون مقامه لو کان حاضراً فی المکان» یعنی خداوند متعال اگر در مکان حضور پیدا می‌کرد؛ همان امام (ع) می‌شد. البته خدای متعال حضور مکانی به این معنا ندارد. امام کسی است که زیارت جامعه کبیره در شأن او وارد شده است. یعنی به طور مثال وقتی می‌خواهیم راجع به رفتار سیاسی امام سجاد (ع) بحث کنیم که ایشان چطوری در مقابل دشمنشان موضع می گرفته اند؛ باید توجه داشته باشیم که این امام سجاد، امام سجادی است که حامل زیارت جامعه کبیره است. یعنی خزان علم الله هستند. کلمه روح الهی که ایحای به نبی اکرم شده، به آن‌ها منتقل شده است. علم امام از همین کلمه روح است.

کسی از امام می پرسد علم شما از کجاست؟ استاد دارید؟ کتابی به شما رسیده است؟ امام در جواب فرمودند: «الامر اعظم و اوجه»، خیلی مهمتر از این حرف‌ها است؛ آن روحی که به نبی اکرم ایحا شده با ما است، خداوند متعال با پیغمبرش حرف زده و کلمه روح را به این پیغمبر القا کرده است؛ آن روح با ما است «وَکذَلِک أَوْحَینَا إِلَیک رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا کنتَ تَدْرِی مَا الْکتَابُ وَلاَ الإیمَانُ وَلَکن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِی بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا» (شوری/۵۲). خدای متعال در سوره بقره می‌فرماید «مَثَلُهُمْ کمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ» (بقره/۱۷) فرمود مثل این منافقین مثل آن کسی است که آتشی برافروخته، وقتی آتش دوربر او را روشن کرد؛ خدای متعال نور او را برد.

در توضیح این آیه روایت می‌فرماید نور الهی در نبی اکرم بود؛ سپس منتقل شد به امیر المؤمنین ولی آنها بعد از پیامبر، دیگر این نور را دنبال نکردند. آنچه نزد نبی اکرم و همه انبیا بوده در خدمت این پیغمبر قرار گرفته و به ائمه منتقل شده است. بنابراین وقتی امام موضعی می‌گیرد گویا که این پیغمبر موضع گیری می‌کند. بنابراین نباید آنجایی که ما وارد رفتار سیاسی ائمه (ع) می‌شویم؛ بگوییم ما به جنبه بشری شأن کار داریم، جنبه الهی شأن منظور نظر ما نیست.

در بعضی تحلیل‌ها گفته می‌شود ما به جنبه علم غیب ائمه کاری نداریم، جنبه بشری امام را نگاه می‌کنیم. این تحلیل غلط است. چون جنبه بشری امام با جنبه غیبی او، گره خورده است. بعضی‌ها معتقدند جنبه غیبی امام در امور زندگی عادی اش دخیل نیست، این مطلب هم درست نیست یعنی در رفتار عادی امام، آن جنبه غیبی ایشان حاضر است. لذا بعضی نظرشان این است که این وجود مقدس که قرآن در مورد او می‌فرماید «وَمَا ینطِقُ عَنِ الْهَوَی إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْی یوحَی» (نجم/۴)؛ حتی اگر اسم او را بپرسید و او اسم خودش را بگوید؛ این سخن او هم هوی نیست، حرف خدا است. این پیغمبر کسی است که قرآن در مورد او فرموده است «وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلَکنَّ اللّهَ رَمَی» (انفال/۱۷). این نکته اختصاص به جنگ ندارد. وقتی رسول خدا (ص) سنگ ریزه ها را به طرف دشمن پاشیدند؛ خداوند متعال فرمود: «آن موقعی که شما این سنگ ریزه ها را پرت می‌کردی؛ این پاشیدن سنگ ریزه ها، کار شما نبود بلکه کار خدا بود».

پیغمبر اکرم در تمام امورشان، همین‌طوری هستند. نمی‌توان گفت جنگ و صلح ایشان و یا رفتار سیاسی ایشان، بشری است. البته ایشان بشرند ولی آن روح الهی با این پیغمبر هست و اساساً وحی نبی اکرم همین القا روح است. این روح بعد از رسول خدا، به ائمه منتقل شده است. این نکته مهمی است که در تحلیل رفتار ائمه (ع)، باید بدانید که امام، کسی است که تمام زیارت جامعه کبیره با ایشان است. ایشان کسانی‌اند که شب قدر، جبرائیل و میکائیل و روح و …، همه محضرشان زانو می‌زنند و برنامه سالشان را با ایشان تنظیم می‌کنند. رزق مادی و معنوی عالم به دست امام است. هیچ فرقی بین امام سجاد (ع) و امیرالمؤمنین (ع) نیست، همه امام و حامل روح الهی و اسرار نبوت هستند. زیارت جامعه کبیره در شأن همه ایشان خوانده می‌شود و اختصاص به امیر المؤمنین (ع) ندارد. البته ممکن است هر یک از ائمه، مقامات خاص خودشان را داشته باشند ولی زیارت جامعه، جنبه امامت همه ائمه است.

عادی نبودن دشمنان ائمه علیهم السلام

نکته دیگر در مورد دشمنان ائمه است. دشمنان ائمه (ع) هم آدم‌های معمولی نیستند. آنها هم شیاطین هستند. چنان که قرآن می‌فرماید: «وَکذَلِک جَعَلْنَا لِکلِّ نِبِی عَدُوًّا شَیاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ» (انعام/۱۱۲) هر پیغمبری، شیاطینی دارد، شیاطین انسی و جنی. بنابراین جبهه مقابل ائمه، یک جبهه عادی نیست. پیامبر خدا به امیرمؤمنان فرمود: یا علی همان طور که تو، راه‌های هدایت را می‌دانی، ابلیس راه‌های ضلالت را بلد است. همان طور که ائمه پیچ و خم‌های وادی سلوک را می‌دانند؛ نقطه قوت و ضعف هر کس را می‌شناسند؛ هم راه را بلد هستند و هم آدم‌ها و نسخه‌های آن‌ها را می‌شناسند؛ یعنی «متوسمین» هستند، هر کس را می‌شناسند و برای هر کس نسخه خودش را می‌نویسند. اگر در هدایت به ایشان توسل کنیم معلوم نیست همه افراد به یک نسخه برسند. همان طور که وقتی اصحاب محضر ائمه می‌آمدند؛ ائمه یک جور جواب نمی‌دادند. زمانی هم که راوی، متوجه این تفاوت شد و تعجب کرد حضرت به او فرمودند: «خدای متعال هدایت را به ما سپرده است. هدایت عطای الهی به ما است و ما براساس حکمت آن را تقسیم می‌کنیم.» دستگیری ائمه هم همین‌طوری است. ائمه (ع) همه از «متوسمین» هستند. آدم‌ها را می‌شناسند و با دو نفر یک جور سلوک نمی‌کنند. بنابراین ائمه هم خودشان معصوم هستند و هم شیاطین مقابل آنها، شیاطین عادی نیستند.

ائمه علیهم السلام در پیش برد امور و دست یابی به نتایج، اهل حلمند

نکته سوم این است که هیچ امامی مغلوب شیطان نیست. چنانکه در بحث نصرت امام حسین (ع) نیز عرض کردیم. قرآن کریم می‌فرماید «وَلَینصُرَنَّ اللَّهُ مَن ینصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِی عَزِیزٌ» ائمه حتماً پیروزند. معنا ندارد که گفته شود امامی شکست خورده است. البته ممکن است ما ظاهر بین باشیم و تصور کنیم امام شکست خورده است ولی حقیقت این است که ائمه غلبه مطلق دارند.

چهارمین نکته این است که ائمه علیهم السلام اهل حلم هستند و این، نکته مهمی برای امام (ع) است که در پیشبرد امور حلیم هستند. اهل کارهای سبک و سبک سری نیستند. به هیچ وجه، دولت مستعجل نمی‌خواهند. می‌دانند که کارها، زمان خودش را می‌طلبد. عده‌ای بعد از این که در ثقیفه، کار تعیین خلیفه تمام شد؛ خدمت امیر المؤمنین آمدند. ابوسفیان به امیر مؤمنان گفت: شما در میدان پا بگذارید ما می‌ایستیم. حضرت فرمود: «دیگر تمام شد، کسی که در غیر وقت اقدام می‌کند مثل زارعی است که در زمین دیگری می‌کارد و او برداشت می‌کند. کسی که می‌خواهد میوه را در غیر وقت بچیند اینچنین می‌شود. بعد از این، حوادثی اتفاق خواهد افتاد که اگر برایتان بگویم مثل طنابِ درون چاه می‌لرزید. دیگر باید در انتظار آن حوادث باشید.» بنابراین ائمه علیهم السلام حلیمند و هیچ شتاب و اضطرابی درشان نیست. اهل سرعتند ولی اهل اضطراب نیستند.

سید الشهدا(ع) به اصحابش می‌فرماید ما فعلاً باید همه مان قطعه قطعه شویم. به حسب ظاهر دستگاه بنی امیه مسلط می‌شوند و حضرت هم با اصحابشان به میدان می‌روند و قطعه قطعه می‌شوند و اهل بیت ایشان در معرض شهادت قرار می‌گیرند. ولی آرامِ آرام هستند و مضطرب نمی‌شوند، چنان که قرآن می‌فرماید «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» (فجر/۲۷) سید الشهدا حلیم است و می‌داند این کار الهی به وقت خودش به نتیجه می‌رسد. حضرت می‌دانند که به وقتش برمی گردند و کار را تمام می‌کنند. باید وقت ظهور فرا برسد و بعد از ظهور، نوبت به رجعت سید الشهدا می‌رسد و کار، درست می‌شود. بنابراین ائمه (ع) در تدبیر، اهل حلم، علم و عاقبت بینی اند، اهل دور اندیشی اند و شتابی ندارند. امام سجاد در صحیفه می‌فرمایند «انما یعجل من یخاف الفوت و انما یحتاج الی الظلم، الضعیف» البته این جمله در وصف خدای متعال است. یعنی خدایا، تو عجله نمی‌کنی، چون کسی عجله می‌کند که می‌ترسد فرصت‌ها از دستش برود. ائمه (ع) هم به اذن الله این‌طوری هستند که خوفی ندارند، عجله‌ای ندارند و کار را با تدبیر، حلم و با کمال زیبایی انجام می‌دهند.

ضرورت توجه به درگیری دائمی امام با شیطان از یک سو و وسیع‌تر بودن میدان درگیری از جنگ نظامی از سوی دیگر

نکته قابل تأمل دیگر این است که ائمه (ع) همه عمرشان مجاهده فی سبیل الله است. لحظه‌ای از این مجاهده غافل نیستند. چنان که در زیارت جامعه آمده است «جاهدتم فی الله حق جهاده و بذلتم انفسکم فی مرضاته» این مجاهده کار همه ائمه بوده است. همه آن‌ها، دارایی خودشان را در راه خدا بذل کردند. محور قوام عالم، مجاهده آنهاست و اگر آنها که «عروه» هستند سست شوند؛ همه عالم رها می‌شود. اگر خدای متعال، عالم را به عروه ای وصل کند که قرار است آن عروه، از حضرت حق بگیرد و به بقیه بدهد و همه استحکام عالم به آن باشد، اگر این عروه، یک جایی شل و پاره شود کل عالم رها می‌شود. اگر این رشته سست باشد همه عالم به هم می‌ریزد. امام «عروه وثقی» است. حبل متین است. این عروه، محور تجمع و ائتلاف عالم است. «بکم ائتلفت الفرقه»

ائمه (ع) همه عمرشان مجاهده فی سبیل الله است ولی دو تحریف در باب مجاهده ائمه اتفاق افتاده است. یک طرف این تحریف این است که همه مجاهده، به درگیری و جنگ‌های پارتیزنی و مثل اینها تعریف شده است. گویا که مجاهده فی سبیل الله فقط همین چیزها است، در حالی که این‌طوری نیست، این گروه تلاش می‌کنند در زندگی ائمه (ع) نکته‌های این چنینی پیدا کنند، مثل این که ائمه اسلحه پنهان می‌کردند و یا یک شبکه نظامی پنهانی داشتند. هیچ لزومی ندارد آدم این چیزها را دنبال کند و اگر در زندگی امامی، سایه این امور کم رنگ شد؛ انسان احساس کند که امام معصوم انقلابی نبوده است. اصلاً معنی این جمله که «الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا» همین است. یعنی امامت به این ظواهر تعریف نمی‌شود. امام محورهدایت عالم است. با مجاهده او، عالم در مسیر خدا حرکت می‌کند. بنابراین، این که ما مجاهده را تفسیر کنیم به یک جنگ پارتیزانی؛ این کار یک چیرک است، امام نمی‌خواهد. بعضی از تحلیل‌ها به دلیل همین غفلت‌ها است. مجاهده فی سبیل الله صرفاً به معنی جنگ نظامی و یا اقدامات چیرکی و پارتیزانی در دوره خفا نیست. مجاهده صور مختلفی دارد.

از طرفی، یک اشتباه دیگری هم اتفاق افتاده است و برخی این نکته را که ائمه محور درگیری با جبهه باطل بوده اند؛ نادیده گرفته اند. ائمه (ع) همه زندگی شأن درگیری با جبهه باطل بوده است و جبهه باطل مغلوب ایشان بوده است. یعنی یک طرف شیاطین هستند و یک طرف ائمه (ع). درگیری، بین این دو تا است. اینها یکدیگر را رصد می‌کنند. این که شیطان در کار خودش دائماً ولی خدا، پیغمبر خاتم و ائمه را رصد می کرده است برای این است که درگیری دائمی است. امام یک لحظه هم از شیطان غافل نیست و دائم امام معصوم است که او را مهار و کنترل می‌کند. این درگیری، دائمی است. غفلت از این نکته که مجاهده امام را بدون درگیری تعریف کنیم؛ این هم غفلت بزرگی است. ائمه (ع) همیشه رصد می کرده اند و در حال درگیری بوده اند. منتهی جبهه درگیری خیلی وسیع‌تر از جبهه نظامی است ولی واقعآً هم درگیری است و مجاهده و تلاش می‌خواهد.

ائمه علیهم السلام حلقات مکمل یک حقیقت

نکته دیگری که باید متعرض آن شویم این است که در عالم ظاهر، حضرات ائمه (ع) حلقات یک زنجیره را تعقیب می کرده اند. این طور نبوده است که کارهای از هم گسسته یا تکراری انجام دهند. هیچ امامی کار تکراری نمی کرده است. واقعاً اگر لازم بود تا هر دوازده امام، مثل سید الشهدا (ع) شهید شوند؛ این کار را انجام می‌دادند، اگر لازم بود تا اهل بیت سایر ائمه هم اسیر شوند؛ اهل بیت خود را برای این اسارت تربیت می‌کردند. نمی‌خواهم بگویم اهل بیتِ تمام ائمه مثل حضرت زینب (س) و اهل بیت سید الشهدا بوده اند، ولی اگر لازم بود ائمه آن‌ها را برای این کار تربیت می‌کردند. اما هیچ لزومی نداشت که عاشورا تکرار شود. آن جایی که لازم بوده تا خونی ریخته شود و یک حرکت عظیم از این جنس در عالم اتفاق بیفتد عاشورا بوده است و همان کفایت می‌کرد. نه قابل تکرار است و نه تکرار می‌شود و نه نیازی به تکرار آن بوده است. همین یک عاشورا را باید بارور کرد. قبل از عاشورا روضه اش را می خوانده اند و تا قیامت هم روضه اش را می‌خوانند. همین را باید احیا کرد و به ثمر رساند.

بنابراین هیچ لزومی ندارد که ما دنبال این باشیم تا حتماً ثابت کنیم مبارزه همه ائمه (ع) از جنس سید الشهدا بوده است. و اگر چنین مطلبی ثابت نشد - العیاذ بالله - به نظرمان بیاید که ائمه (ع) دیگر، در مبارزه سست بوده اند. بعضی تحلیل‌ها دقیقاً این طوری است، بعضی‌ها تک امامی هستند و فقط سید الشهدا را قبول دارند، آن هم از منظر چارچوبهای ذهنی خودشان؛ نه از منظر زیارت جامعه کبیره.

برخی انقلاب را در چارچوب مکاتب مادی می‌فهمند اصلاً انقلاب امام حسین را در مقیاس جامعه کبیره نمی‌بینند و در این مقیاس تحلیل نمی‌کنند. این درگیری را مصداق آیه نور و ظلمات و یا در چارچوب حدیث عقل و جهل تحلیل نمی‌کنند. اصلاً این‌طوری به صحنه نگاه نمی‌کنند. یک نگاه جامعه شناسانه، و یا حداکثر یک نگاه فلسفه تاریخی مادی دارند. مثل کسانی که ماتریالیسم تاریخی را مبنا قرار داده اند و همه وقایع و از جمله درگیری سید الشهدا با یزید و ابن زیاد و با کل دستگاه باطل را این‌طوری تحلیل می‌کنند و به بقیه ائمه هم که می‌رسد گویا غیر از سید الشهدا، سایر ائمه، حرفِ زدنی ندارند. تصور می‌کنند که مثلاً امام سجاد یا امام باقر کار مهمی نکردند. نشسته بودند درس می‌خواندند.

این تحلیل اشتباهی است. ائمه (ع) محور درگیری حق و باطل در جهان بوده اند و این درگیری را آنها تحمل می‌کردند. آنها حبل متین الهی بودند که همه قلوب را نگه می‌داشتند و استحکام همه قلوب اولیا به آنها بوده است. «ارکان البلاد» هستند. ولی این به این معنا نیست که ما یک نوع، انقلابی گری را در مکتب مادی تعریف کنیم و بخواهیم ائمه را هم در این چارچوب تحلیل کنیم و اگر مستندی هم پیدا نکردیم؛ کم کم ائمه را نقد هم بزنیم. مفهوم امامت، این نیست. امامت یک عرض عریضی دارد. بله جنگ با نمرود هم هست ولی فقط این نیست. درگیری هم حتماً از سنخ آن درگیری نیست. درگیری، اَشکال مختلفی دارد و ائمه (ع) هم تکرار ندارند، بلکه حلقات مکمل یک حقیقت هستند. انقلاب سید الشهدا (ع) را بدون امام صادق نمی‌توانید تعریف کنید. وقتی یک شیعه رشد کرد و گرایش به ائمه زیاد شد؛ باید یک مکتبی باشد، یک مکتب روشن و شفاف که همه چیزش مشخص باشد تا بتواند صفوف را از یکدیگر جدا کند؛ نه یک معنویت مبهم. لذا فقه، کلام، فلسفه و عرفان ما با مکاتب دیگر خط کشی دارد و این خط کشی، لازم است.

ضرورت توجه به مقیاس تاریخی تصرفات معصومین علیهم السلام در تحلیل رفتار ایشان

نکته آخر این که اگر شما ائمه را در مقیاس زیارت جامعه کبیره تعریف کردید باید توجه داشته باشید که افق تصرفات ائمه با این اوصاف (بخصوص در افعال بزرگ اجتماعی) افق کائنات است. حداقل، افق تاریخ اجتماعی است. یعنی وقتی امام سجاد درگیر هستند؛ فقط زمان خودشان را نمی‌بینند. وقتی با یک آدم برخورد می‌کنند و می‌خواهند برای او نسخه بدهند از عالم ذر تا قیامت آن فرد را می‌بینند و بعد نسخه می‌دهند. کسی که از متوسمین نیست حق ندارد استاد دیگران باشد، البته می‌تواند کلیات اخلاقی بگوید، اخلاق عمومی بگوید، از اصول کافی بگوید، روایت بخواند، ولی این که بخواهد استاد بشود و دستور ذکر بدهد؛ چنین حقی ندارد. مگر از متوسمین است که شاگرد بگیرد. کلیات ابوالبقا را حفظ کرده و می‌خواهد نسخه بدهد! کسی که از متوسمین نیست حق ندارد نسخه بدهد. ائمه متوسم هستند. وقتی برای کل تاریخ نسخه بدهند؛ نسخه شأن نسخه اشراف به تاریخ و اشراف به تحولات عظیم عالم است.

به طور مثال اگر امام سجاد این وظیفه را روی دوش خودشان می‌دانند که بعد از عاشورا بمانند و عاشورا را احیا کنند و می‌دانند مسیر احیای عاشورا هم مسیر طولانی ای است که باید از بکاء شروع شود و قرن‌ها شور و احساس ایجاد کند تا بعد از آن، یک جریان تاریخی مثل عصر ظهور و مقدماتش اتفاق بیفتد که نمونه کوچک آن انقلاب اسلامی ما است. حضرت می‌دانند عاشورا تا به ثمر برسد باید مسیر طولانی ای طی شود. بنابراین امام سجاد می‌دانند که چطوری باید عالم را هدایت کنند. باید ۳۰ سال، ۳۵ سال گریه کنند تا تاریخ متوجه سید الشهدا بشود. گریه امام سجاد (ع) مثل درس امام باقر (ع) است این‌طور نیست که بیان امام باقر (ع) با بیان دیگران یکی باشد. فقها می‌آیند و می‌روند ولی امام باقر محور علوم شده است.

همه ائمه تصرفشان همینطور است. خیلی‌ها هجرت می‌کنند ولی وقتی امام رضا (ع) برنامه‌اش هجرت می‌شود؛ کل جامعه شیعه را دگرگون می‌کند. برای شیعه یک دولت ایجاد می‌شود. یک کانون و یک وطن طبیعی درست می‌شود. به دلیل این وجود مقدس، همه می‌آیند دور ایشان جمع می‌شوند. هجرت ایشان با بقیه افراد فرق می‌کند. این‌طور نیست که وقتی امام بنایشان بر هجرت است مثل یک آدم عادی هجرت کرده باشند. به گونه‌ای هجرت می‌کنند که یک جامعه شیعی دور حرم امام رضا (ع) شکل می‌گیرد و بر محور زیارت امام رضا، تحولات عظیم تاریخی رقم می‌خورد. ائمه در هر موضوعی که دخالت می‌کنند تصرفشان از این جنس و ماندگار است.

احیای معنویت و احیای گرایش به اهل بیت بر محور عاشورا، دو تصرف مهم امام سجاد علیه السلام

نکته‌ای را هم در باب امام سجاد عرض کنم. بعضی افراد طوری تحلیل می‌کنند گویا امام سجاد بدشان نمی آمده روز عاشورا زنده بمانند. راحت ترین کار برای حضرت این بود که بروند برای سید الشهدا (ع) قطعه قطعه شوند. ایشان کمتر از قاسم بن الحسن که نیستند. جناب قاسم فرمود: «شهادت برای من از عسل شیرین‌تر است.» سید الشهدا در مورد اصحابشان فرمودند: «اینها با مرگ پیش روی من، بیش از انس طفل با سینه مادر مأنوسند.» این حال اصحاب است، امام سجاد که جای خود دارند؛ امامت یعنی همین، یعنی این وجود مقدس باید در کربلا باشد؛ صدای غربت امام حسین (ع) را بشنود و ببیند که وقتی حضرت برای ودای آخر می‌آیند بدنشان در محاصره تیرها است و با هر نفس، خون از بدنشان بیرون می‌زند. امام سجاد باید این صحنه‌ها را ببینند و استنثار سید الشهدا را بشنوند ولی بمانند، باید بمانند و کار را ادامه دهند. لذا وقتی حضرت سجاد با عصا و شمشیر آمدند؛ پدر بزرگوارشان فرمودند برگردید. شما باید بمانید. امامت یعنی این.

امام سجاد آمدند و کارهایی در عالم انجام دادند. البته رشته تصرفات پنهانی امام را ما نمی‌دانیم. این که تصرفات آن‌ها در باطن چه بوده است؛ برای ما قابل تحلیل نیست. ظاهر جمعی بندی‌های بزرگان این است که حضرت دو تا نقص را در جامعه برطرف کردند. اول این که دستگاه سقیفه، قلوب مردم را به سمت دنیا هدایت کرده بود و باید معنویت از نو در این جامعه احیا می‌شد که حضرت این را احیا کردند. احیای این تجلی حضرت، در صحیفه سجادیه است. صحیفه تجلی یک حقیقت است. تجلی آن روحی معنویتی است که حضرت در تاریخ دمیده‌اند. ظهور این معنویت، در صحیفه است.

عرض کردم فعل امام با بقیه فرق می‌کند. ممکن است مأموریت کسی، ایجاد معنویت در جامعه باشد و این کار را هم واقعاً انجام دهد. من یک موقعی تأمل می‌کردم و می‌دیدم حضرت آیت الله بهجت (در مقیاس خودشان) در جامعه ما، یک معنویتی را احیا کردند. امام سجاد (ع) حقیقت معنویت را در تاریخ عالم و از جمله در جامعه شیعه دمیده‌اند که در صحیفه سجادیه ایشان ظهور پیدا می‌کند. البته صحیفه، نمونه‌ای از این تجلی است. وقتی حالت امام را دنبال کنید می ببینید امام طوری راه می‌رفتند که مردم یک هاله قدسی در اطراف امام می‌دیدند.

نقل شده هشام بن عبدالملک، برای طواف آمد؛ مردم راهش ندادند. لذا رفت و در جای مخصوصش نشست. امام سجاد که آمدند؛ همه، راه را باز کردند و ایشان به آسانی حجر را بوسیدند. هشام تجاهل کرد و پرسید این شخص کیست؟ فرزدق با زبان شعر می‌گوید: او را نمی‌شناسی؟ تجاهل می‌کنی؟ «هذا الذی تعرف البطحاء وطأته - و البیت یعرفه و الحل و الحرم» اگر تو او را نمی‌شناسی، سرزمین مکه ایشان را می‌شناسد. کعبه ایشان رامی شناسد. یعنی یک هاله‌ای از قدس اطراف حضرت را احاطه کرده بود و همه مردم این تقدس را می‌دیدند. امام می‌توانستند این هاله را پنهان کنند ولی برنامه امام این بود که به نحوی سلوک اجتماعی داشته باشند که یک هاله‌ای از قدس در جامعه ایجاد شود. امام جریان معنویتی ایجاد کردند که دیگر کسی نتواند به راحتی با معنویت مقابله کند.

عرض کردم در دوران خودمان نمونه‌هایی بوده است، نظیر آیت الله بهجت که هاله‌ای از قدس در حوزه و در ورای او، ایجاد کردند، این طریقی بود که هفتاد سال روی این آن استوار بودند. شما این مسأله را در معصوم در مقیاس خودش ببینید. امام سجاد واقعاً هاله‌ای از قدس در دنیای اسلام ایجاد کردند که جلوه اش را شما در صحیفه سجادیه می‌بینید. عنایت دارید که دعا هم مثل بکاء، مثل ذکر و مثل بقیه اموری که آدم را بالا می‌آورد؛ اصل آن حقیقتی است که از عالم بالا می‌آید. باید از عالم بالا حقیقتی به نام ذکر به آدم داده شود تا ذکر واقع شود که معصوم باید آن حقیقت را اعطا کند. امام سجاد (ع)، حقیقت دعا را در عالم ایجاد کردند. اگر صحیفه تحلیل شود؛ معلوم می‌شود چه حقایق قدسی در آن است. این حقایق مثل قرآن، نازله اش کلمات است. قرآن که الفاظ نیست، نازله‌اش الفاظ می‌شود و الفاظش هم وحی است، ولی الفاظ صرف نیست. یک حقایق متعالی است. چنان که در روایات آمده، درجات بهشت به اندازه آیات قرآن است. قرآن حبل متصل بین ما و خداوند متعال است. «کتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیک لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ» (ابراهیم/۱۱) نور الهی است.

حقیقت صحیفه را نیز اگر کسی بببیند؛ واقعیت این است که این حقیقت، قدس و معنویتی است که از ساحت امام سجاد (ع) تنزل پیدا کرده است. لذا اگر انسان می‌خواهد صحیفه بخواند باید از امام سجاد (ع) اذن بخواهد مثل اذن دخول حرم های مطهر. ورود به حقیقت زیارت معصوم به اندازه اذن دخول است. اگر می‌خواهی آخر زیارت را ببینی در اذن دخول است. هر چه در اذن دخول، اجازه بدهند به همان اندازه به معصوم ورود پیدا می‌کنی. صحیفه هم همین‌طوری است. اگر اذن دخول ندهند کسی به ساحتش ورود نمی‌کند. قرآن هم همینطور است اذن دخول می‌خواهد. همان طور که حرم امام اذن دخول می‌خواهد؛ قرآن هم اذن دخول می‌خواهد. در اذن دخول حرم، یک معارفی لازم است که اگر این معارف نباشد اصلاً وارد حرم نمی‌شویم. کسی که حرم اهل بیت را بیت النور نمی‌داند، کسی که معتقد نیست امام زنده و مرده ندارد، کسی که معتقد نیست امام می‌شنود و امثال اینها، چنین کسی حداقل ورود را ندارد. قرآن هم همینطور است. این دعاهایی که قبل از ورود به قرآن نقل شده؛ اذن دخول قرآن است. کسی که این مضامین را معتقد نیست اصلاً ورودی به قرآن نمی‌کند.

صحیفه هم همینطور است. اگر کسی می‌خواهد ورود پیدا کند باید اذن دخول بخواند و الا اگر اجازه ندهند از این صحیفه بهره‌ای نمی بریم. تمام معارف همینطور است. بنابراین آن چه که از امام سجاد (ع) آشکار شده و ما می‌توانیم بفهمیم جمع بندی اش این است که امام (ع)، حقیقت توجه به خدای متعال را که جبهه مقابل روی آن خط کشید، احیا کردند. حضرت باب معنویت حقیقی را در مقابل جریان‌های منحرف باز کردند. حضرت امیر به حسن بصری گفتند بیا ما را یاری کن، نرفت. هرچند از زهاد به حساب می‌آمد ولی وجود مقدس امیرالمومنین را یاری نکرد. زمانی همین آقا وضو می‌گرفت حضرت به او گفتند چرا آب اضافی می ریزی؟ جواب می‌دهد شما که خون مسلمانها را ریختید اسراف نبود؛ آب ریختن من اسراف است! کار امثال این فرد، دکان باز کردن بود. دکان‌هایی بودند که مقابل ائمه (ع) باز کرده بودند. حقیقتاً کارهای امام سجاد (ع) دکان‌ها را بست و معلوم شد که حقیقت، راه دیگری غیر از این راه‌ها است. شیطان فرقه‌های کلامی و مکاتب فقهی راه انداخت. فرقه‌های ذکر و انواع تصرف انحرافی را ایجاد کرد و امام سجاد (ع) همه این بساط را جمع کردند و یک معنویت روشن و حقیقی را در عالم دمیدند.

کار دیگر ایشان، ایجاد توجه به ائمه علیهم السلام بود که محور پیدایش این توجه، سید الشهدا (ع) است. حضرتف عاشورا را احیا کردند و این توجه، مقدمه برنامه‌های بعدی است. از زمان امام سجاد (ع)، طبقه فقها و عالمان شکل می‌گیرد. این طبقه گرد امام سجاد جمع می‌شوند و بعد با امام باقر و امام صادق (ع) همراه می‌شوند و از همینجا آرام آرام، طبقه فقها و تفقه در دین و معارف اهل بیت شروع می‌شود. تا قبل از امام سجاد علیه السلام، اعراض از اهل بیت، یک اعراض کلی بود نه این که در امور سیاسی شأن به آنها رجوع نمی‌کردند بلکه حتی از ایشان مسئله فقهی هم نمی‌پرسیدند، در حالی که مرجعیت علمی ائمه محل خلاف نبود. ولی همین مسأله واضح هم مورد مناقشه قرار گرفته بود. به ظاهر رقبایی هم پیدا شده بودند و مکاتبی شکل گرفته بود.

امام سجاد (ع) دو اقدام را به انجام رساندند: یکی ایجاد یک معنویت حقیقی در تاریخ اسلام و دیگری هم احیای گرایش به اهل بیت (ع) بر محور سید الشهدا (ع) بود. یکی از کارهای ایشان که جز عبادات علنی امام سجاد بود بکاء برسید الشهدا (ع) است. گاهی به نظر می‌رسد که این چه مبارزه‌ای است؟ گریه مبارزه مسن‌ها و پیرمردها و پیرزن‌ها است. در حالی که این گونه نیست. این درک از کار حضرت سجاد غلط است. برخی از انقلابی‌های قبل انقلاب اسلامی، می‌گفتند چرا از مردم اشک می‌گیرید؛ اسلحه به دستشان بدهید. متوجه نبودند که اسلحه را مارکسیستها هم می‌دهند. کشته دنیا که به دردی نمی‌خورد. اگر بخواهید آدمی تربیت کنید که هستی اش را برای امام و در راه ولایت بدهد باید یک عمر برای امام حسین (ع) گریه کرده باشد، صاف شده باشد و حق و باطل را شناخته باشد، انگیزه جهادش درست شده باشد. زیارت عاشورا همین است، انگیزه درگیری بین حق و باطل را بر محور عاشورا ایجاد می‌کند.

امام سجاد (ع) یکی از کارهای مهمشان همین بود و از این افق باید به فعل معصوم نگاه کرد. افقی که مشرف به تاریخ است. ائمه راه مبارزه را ادامه دادند و خودشان نیز محور مبارزه حق و باطل هستند و برای غلبه حق بر باطل برنامه دارند. و این برنامه، برنامه تاریخی است همراه با حلم و صبر و بدون عجله و شتاب است. انقلابی گری، بدون معنویت به چه درد می‌خورد؟ انقلابی گری بدون این که انسان حق و باطل تاریخی را خوب بشناسد و انگیزه درگیری با باطل تاریخی را پیدا کند به چه درد می‌خورد؟ انگیزه درگیری بین حق و باطل، از بکاء بر امام حسین (ع) شروع می‌شود «و لقد عظم مصابی بک فأسأل الله الذی اکرم مقامک و اکرمنی بک ان یرزقنی طلب ثارک مع امام منصور» انسان اگر مصیبت سید الشهدا (ع) در قلبش عظمت پیدا نکند؛ خونخواه سید الشهدا (ع) نمی‌شود. نمی‌تواند در لشکر امام زمان باشد. اگر هم در لشکر امام زمان بیاید برای کس دیگری شمشیر می‌زند. برای دل خودش شمشیر می‌زند.

بنابراین باید تربیت یک جبهه تاریخی اتفاق بیفتد که این درگیری را بفهمد و انگیزه اش در درگیری انگیزه الهی باشد، باطل تاریخی را بشناسد، حق تاریخی را بشناسد. باید روح مصیبت عاشورایی، در تاریخ دمیده می‌شد. آن مصیبتی که عظمت و ظرفیت ایجاد یک جبهه تاریخی را دارد عاشورا است. اینقدر مصیبت عظیم است که می‌تواند ارواح را متحول و انگیزه‌ها را اصلاح کند، می‌تواند بصیرت تاریخی بین حق و باطل ایجاد کند. می‌تواند به موضع گیری، صف و قتال ختم شود. عاشورا می‌تواند قیام امام زمان را تأمین کند.

حضرت امام خمینی (ره)، همه نقاط حساس انقلاب اسلامی را روی عاشورا گذاشتند و با این انگیزه مردم را جلو آوردند. مارکسیست‌ها انقلابیون را تخطئه می‌کردند، می‌گفتند با گریه که نمی‌شود انگیزه انقلاب ایجاد کرد. حقیقت این است که اگر بنا باشد حرکت عظیمی اتفاق بیفتد؛ خیلی مقدمات می‌خواهد که آن مقدمات باید ایجاد شود. ایجاد این مقدمات تصرفات تاریخی می‌خواهد و ائمه این تصرفات را انجام داده اند و این دو تصرف عظیم از امام سجاد مشهود است. امام سجاد، توجه به اهل بیت (ع) را در تاریخ ایجاد نموده اند. این توجه حتی در جوامع اهل سنت بر محور توجه به عاشورا، احیای عاشورا و ایجاد انگیزه‌های عاشورایی حاصل شده است که در زیارت عاشورا بسط داده شده است. اگر عظمت مصیبت تلقی شد؛ صف‌های تاریخی شناخته می‌شود و موضع گیری از لعن و برائت و صف و قتال شروع می‌شود و به سلم و حرب ختم می‌شود. امام سجاد (ع) این بنیان را گذاشتند که بنیان ظهور است. عجله هم ندارند.

اقدام دیگر ایشان این بود که حقیقت معنویتی را در دنیای اسلام ایجاد کردند که دستگاه سقیفه دنبال حذف محور این معنویت است. اگر می‌خواهید دستگاه بنی امیه را ببینید؛ امپراطوری امروز را ببینید که با صدای بلند می‌گوید معنویت باید حذف شود. اگر هم معنویتی درست می‌کنند یک معنویت بدلی است. مثل سینمای ماورا، معنویت حقیقی نیست. برای این که از معنویت حقیقی شکست نخورند بدل می‌زنند و الا معنویتی نیست جز یک معنویت جعلی و منحرف و شیطانی. شیطان، برای خودش عرشی دارد. آنهایی که بعضی وقت‌ها عرش شیطان را می‌بینند خیال می‌کنند عرش خدا یا عرش صدق امام حسین (ع) است در حالی که این‌طوری نیست. عرش شیطان است. حضرت، این بدل‌ها را خنثی کرده و این خیلی مهم است. لذا یکی از سخت‌ترین اموری که مانع راه انبیا بوده است همین معنویت‌های بدلی و اهل ریاضات بدلی مثل بلعم باعورا بوده اند

 

منبع:فارس

گزارش خطا

مطالب مرتبط
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: