۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۵ : ۱۶
عقیق: در تاریخ پرماجرای انقلاب، هیچ روزی مانند دوازدهم بهمن نبود که در آن، مردی از دودمان پیامبران و بر شیوهی آنان، با دستی پرمعجزه و دلی به عمق و وسعت دریا، در میان مردمی شایسته و چشم به راه، چون آیهی رحمت فرود آمد و آنان را بر بال فرشتگان قدرت حق نشانید و تا عرش عزت و عظمت برکشید. و هیچ روزی چون چهاردهم خرداد نبود که در آن، طوفان مصیبت و عزا، بر این مردم تازیانهی غم و اندوه فرود آورد. ایران یک دل شد و آن دل در حسرتی گدازنده سوخت، و یک چشم شد و آن چشم در مصیبتی عظیم گریست. در آن روز، خورشیدی غروب کرد که با طلوع آن، هزار چشمهی نور در زندگی ملت ایران جوشیده بود؛ روحی عروج کرد که با نَفَس روحاللهیاش، پیکر ملت را جان بخشیده بود؛ حنجرهای خاموش شد که نَفَس گرمش، سردی و افسردگی از جهان اسلام زدوده بود؛ لبانی بسته شد که آیات الهی عزت و کرامت را بر مسلمین فروخوانده و افسون یأس و ذلت را در روح آنان باطل ساخته بود.
او بتها را شکست و باورهای شرکآلود را زدود. او به همه فهماند که انسان کامل شدن، علیوار زیستن و تا نزدیکی مرزهای عصمت پیش رفتن، افسانه نیست. او به ملّتها نیز فهماند که قوی شدن و بند اسارت گسستن و پنجه در پنجهی سلطهگران انداختن، ممکن است. انوار قرب حق را صاحبان بصیرت در چهرهی منوّر او دیدند و طعم بِرّ الهی را که در حیات و ممات بر او میبارید، همه چشیدند؛ دعای او مستجاب شد که میگفت: اِلٰهی لَمیَزَل بِرُّکَ عَلَیَّ اَیّامَ حَیاتی فَلا تَقطَع بِرَّکَ عَنّی فی مَماتی؛ بار خدایا! نیکی تو در ایّام حیاتم پیوسته نصیب من بوده؛ در زمان مردنم این نیکی را از من دریغ مدار.». با رحلت خود، انقلابی دیگر بر پا کرد؛ ده میلیون دل بیقرار را بر جنازهی خود گرد آورد و صدها میلیون را در سراسر جهان در غم خود عزادار کرد. همانطور که در زندگیاش تختهای فرعونی را لرزانده بود، با مرگ خود نیز خواب و خیال باطل را از چشم دشمنان ربود.
هر چند ابعاد وسیعی از شخصیت والای امام همچنان ناشناخته مانده و تلاش در کشف و شهود برخی از آنها به زمان بیشتری نیاز دارد لکن تأمل در بخش مشهود از ابعاد شناخته شده شخصیت امام میتواند زوایای نامشهودی را در ابعاد ناشناخته آن مراد دلها آشکار سازد.
به مناسبت فرارسیدن سی و پنجمین سالگرد رحلت جانسوز رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی به بازخوانی روایت چند نفر از شاگردان و دلدادگان آن شخصیت استثنایی خواهیم پرداخت. آنچه در ادامه میخوانید روایت آیت اللّه سید جلال الدین آشتیانی از حضرت امام (ره) به نقل از کتاب سلسله موی دوست است:
این بنده حقیر قدری بعد از شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی که برای تحصیل به قم مشرف شدم، حضرت امام را در مدرس زیر کتابخانه مدرسه فیضیه در حالی که مشغول تدریس بودند، زیارت کردم و تمام مطالبی را که آن روز تقریباً در یک ساعت افاضه فرمودند، به حافظه سپردم. عباراتی که ایشان با زبان روشن و بیان محکم تقریر میفرمودند، از جاذبهای حیرتآور برخوردار بود که در بیان و تقریر و تحریر و عبارات نمیگنجد.
آن روزگار، ایشان جوان و فوقالعاده بانشاط بود و سعی داشت معضلات تفهیم شود و الحق در مستمع صاحب ذوق یک نوع اهتزاز روحانی و طرب قدسی و ملکوتی ایجاد میکرد. زبان موعظه امام، دومی نداشت، یا ما ندیدیم. صحبت در خداشناسی و مراتب و درجات آن بود و تقریر این مهم که احوال همۀ طوایف از سعیدان و اشقیا و متوسطان، در قرآن مذکور است. یک درجه از معرفت، تحصیل علم به خداوند از طریق موجودات محسوسه ای است که جزء عجایب خلقتند. شتر از عجایب خلقت است، ولی اگر کسی حق را از طریق معرفت به حالات و اطوار و ظاهر و باطن شتر بشناسد، این خود یکی از طرق خداشناسی است و اگر معرفت انسان، مادامالعمر منحصر شود به معرفت به حق از طریق این حیوان عجیبالخلقه، و از محسوس به معقول تجاوز نکند و از بند عقل خلاص نشود و مخاطب به این خطاب نگردد که «اولم یکف بربک انه علی کل شی شهید*»، او شترشناس است، نه خداشناس.
استاد مسلم در حکمت متعالیه و علوم منقول
زمانی که بنده به قصد تحصیل به شهر قم مشرف شدم، آن مرد بزرگ استاد مسلم در حکمت متعالیه و از اساتید مسلم در کتب عالیۀ سطوح در علوم منقول بودند. متجاوز از بیست سال «شرح منظومه» و «اسفار» تدریس کردند و یگانه مشعل فروزان علم توحید و معرفت ربوبی و استاد یگانه در علم عرفان، یعنی معرفت اسماءالله و نفیسترین دانش بشری موروث از اولیا، علم توحید و ولایت و نبوت و شئون آن، محسوب میشدند و مدتی برای برخی از ارباب معرفت شرح قیصری بر «کتاب فصوص الحکم شیخ محی الدین عربی » را تدریس کردند، ولی محیط، لیاقت آموزش اشرف علوم و فنون را نداشت.
پاسخ راجع به تدریس فصوص قونوی
روزی از آن جناب سوال کردم که: آیا آنچه شارح قیصری در فرق بین عطایای ذاتی و اسمائی نوشته است، به نظر حضرتعالی درست است؟ فرمودند: «نه» و به نحو اختصار فرق بین این دو قسم از عطایا را بیان فرمودند. عرض کردم: حیف نیست که منع فیض میفرمایید؟ اگر همین فصوص قونوی را که با تعلیقات مرحوم آقا میرزا هاشم چاپ شده است، برای افراد مستعد تدریس بفرمائید، مشکلی پیش میآید؟ فرمودند: «مساوی است با انتحار، عیب دیگری وجود ندارد»!
حاج آقا روح اللّه چشم و چراغ حوزه
بنده حقیر در سال ۱۳۴۰ «شرح مشاعر» ملاصدرا را با تعلیقات و مقدمه مفصل خود برای، چاپ مهیا کردم که در سال ۱۳۴۲ چاپ شد. در مقدمه این کتاب که نظری اجمالی به سیر فلسفه و عرفان در چند قرن اخیر دارد، نوشته ام: استاد علامه آقای حاج آقا روح الله خمینی زعیم بزرگ شیعه از دانشمندان بزرگ و متفکر این عصرند و معقول و منقول را سالیان متمادی تدریس کرده اند و در این اواخر متمحض در تدریس فقه و اصول شدند و در مدت کمی حوزه تدریس آن جناب پرجمعیتتر از حوزه تدریس جمیع اساتید عصر میباشد (مقدمه شرح مشاعر، چاپ مشهد، ص ۷۸).
برای اهل فن واضح و آشکار است که به ندرت استادی را میتوان سراغ گرفت که در حدی عالی در علوم فقه و اصول و حکمت الهی و عرفان توانا باشد. در غالب آثار خود، با ذکر عناوین مذکور، از مرحوم امام (ره) مطلب نقل کردهام. در دورانی که ذکر نام او ممنوع و رساله عملیۀ او به قول برخی از دانشجویان، قاچاق بود، کسی از ارباب علم و معرفت به ما اعتراض نمیکرد که چرا با این عناوین از آن بزرگ یاد میکنی و ما نیز با شناسایی کامل و معرفت تام، به او ارادت داشتیم و جاذبه علمی و جامعیت او تأثیری عمیق داشت. چنانکه مرحوم آیت الله بروجردی اعلی الله مقامه روزی به نگارنده فرمودند: «حاج آقا روح الله چشم و چراغ حوزهاند». منظور حقیر آن است که امام (ره) قبل از ورود به میدان مبارزه با حکومت زمان، علماً و عملاً مورد تصدیق همگان بودند و منکر نداشتند، جز مغرضان که در هر عصر وجود دارند.
در روزگاری که برخی به فکر چاپ کردن رساله عملیه بودند، امام به گونهای دیگر رفتار میکردند. معمولاً معلمان و مدرسان و مراجع یا آنهایی که در خط مرجعیت بودند و میخواستند به طرف مرجعیت بروند، سعی میکردند یک شهریهای بدهند. اما امام (ره) با آن روح بزرگ نمیخواستند که جز سرمایه علمی چیز دیگری بدهند. من هشت سال پیش ایشان درس میخواندم، ولی هشت قران (ریال) از ایشان ندیدم؛ نه من، شاگردان خاص ایشان هم ندیدند. زندگی حضرت امام (ره) همیشه مقتصدانه بود.
هوش سرشار
امام اعلی الله مقامه خود بنیانگذار مرجعیت خویش بود. به این معنی که توفیق او در تدریس خارج فقه و اصول فقه حیرتآور بود. آن مرحوم در مدتی نسبتاً کم از نواحی هوش سرشار و ذوق کم مانند و دقت نظر و حسن سلیقه در تدریس، به انضمام روانی زبان و قدرت بیان و قوه فوقالعاده در تفهیم مطالب و احتراز از نقل اقوال علما و فقها در حد خارج از اعتدال و لزوم، طلبههای مستعد و باهوش را به درس خود متوجه کرد.
بلیغ و فصیح در بیان مطالب
عباراتی که ایشان با زبان روشن و بیان محکم تقریر میفرمودند، از جاذبهای حیرتآور برخوردار بود و در بیان و تقریر و تحریر و عبارات نمیگنجد. بیان او در مطالب دقیق علمی، بلیغ و فصیح بود. حضرت امام خیلی خوش بیان بودند. سرتا پا ذوق بودند. بسیار عالی مطالب را تقریر میکردند و به خوش بیانی معروف بودند.
ارائه مطالب اصلی و نخبه
از خصوصیات حضرت امام در درس این بود که تورم درست نمیکردند. هی از این نقل کند، یا از دیگری نقل کند. چیزهایی فقط برای سرگرمی طلبه بگوید. ایشان مطالب نخبه را نقل میکردند و زود سر و ته مطلب را جمع میکردند. مثلاً کتابهای ایشان قطور نیست. با این روش طلبههای جدید نه تنها از درس بی حوصله و فراری نمیشدند بلکه درس را نیز خوب میفهمیدند.
با آنکه استاد مسلم معقول و حکمت بود، از آمیختن مسائل حکمی با علم اصول و فقه سخت خودداری میفرمود و معتقد بود که هر علمی جا و مقام خاص دارد. اگر از فضل و دانش و معنویات کسی سوال میشد، چنانچه آن شخص صاحب فضیلت بود، با احترام از او نام میبرد و اگر توخالی بود، میفرمود: «چه عرض کنم»!
منبع:مهر