کد خبر : ۱۲۲۸۰۴
تاریخ انتشار : ۲۸ خرداد ۱۴۰۱ - ۲۰:۰۲
محبت خدا:

رابطه عاشقانه عبد و معبود در بیان مرحوم آیت الله مصباح یزدی

در برخی روایات گفته شده کسانی که خدا دوستشان دارد، زمانی که دعا می‌کنند و از او درخواستی دارند، خداوند حاجت‌شان را زود نمی‌دهد، تا آنها باز دعا کنند و خدا صدایشان را بشنود.

عقیق: آیت الله مصباح یزدی در رمضان ۱۴۳۵ پیرامون موضوع «محبت خدا» سخنانی را در دفتر مقام معظم رهبری ایراد کردند که گزیده ای از این مباحث در شماره های مختلف خدمت علاقمندان عرضه خواهد شد.

 

* جلسه چهل و هشتم: رابطه عاشقانه عبد و معبود

دُعَاؤُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ مَرْفُوعٌ وَ کَلَامُهُمْ مَسْمُوعٌ؛ تَفْرَحُ الْمَلَائِکَةُ بِهِمْ؛ یَدُورُ دُعَاؤُهُمْ تَحْتَ الْحُجُبِ؛ یُحِبُّ الرَّبُّ أَنْ یَسْمَعَ کَلَامَهُمْ کَمَا تُحِبُّ الْوَالِدَةُ وَلَدَهَا؛ وَ لَا یَشْغَلُهُمْ عَنِ اللَّهِ شَیْ‏ءٌ طَرْفَةَ عَیْنٍ.[۱]

 

عنایت خدا به سخن اهل آخرت

در جلسات گذشته موضوع بحث، ویژگی‌های اهل دنیا و اهل آخرت در حدیث قدسی معراج بود. خداوند یکی از اوصاف اهل آخرت را این‌گونه می‌فرماید: دُعَاؤُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ مَرْفُوعٌ وَ کَلَامُهُمْ مَسْمُوعٌ؛ دعایشان بالا می‌رود و سخنشان شنیده می‌شود.

پیش از این نیز گفتیم که هر یک از اوصاف اهل دنیا و اهل آخرت نقطه مقابل یکدیگر است؛ از همین‌رو، ظاهراً مفهوم توصیفی که در این فراز برای اهل آخرت بیان شده، این است که کلام اهل دنیا نزد خدا شنیده نمی‌شود. از سوی دیگر می‌دانیم که یکی از صفات خدای متعال این است که از همه امور آگاه است، هر شنیدنی را می‌شنود و هر دیدنی را می‌بیند. حال چگونه ممکن است او صوتی را نشنود؟ نظیر این سوال درباره نظر کردن خدا به بندگان مطیع و نظر نکردنش به کفار و اهل عصیان نیز مطرح است.

به فرموده قرآن کریم شاید یکی از سخت‌ترین عذاب‌هایی که کفار در روز قیامت به آن مبتلا می‌شوند، این است که لاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ ولاَ یَنظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ[۲]، خداوند در روز قیامت با ایشان سخن نمی‌گوید و به آنها نگاه نمی‌کند.

سوالی که در ارتباط با این آیه مطرح می‌شود این است که خداوندی که علمش ذاتی است و همه چیز پیش روی اوست و هیچ چیز از او غایب نیست، چگونه ممکن است کافران از نگاهش دور بمانند؟ برخی چنین سؤالاتی را این‌گونه جواب داده‌اند که منظور نگاه کردن یا شنیدنی است که اثر مطلوب از آن حاصل شود؛ چون هر شنیدن و هر دیدنی منتهی به فایده نمی‌شود. کسی را فرض کنید که برای اهانت و سبک شمردن دیگری نسبت به سخنانش بی‌اعتنا است، گویا کلام او را نمی‌شنود. چنین نیست که صدایش به گوش او نرسد؛ بلکه به آن توجه نمی‌کند.

در این‌جا گفته می‌شود حرفش را نشنید. در مقابل، اگر نسبت به کسی عنایت خاصی باشد، به کلامش توجه و دقت ویژه می‌شود. این شنیدن غیر از به گوش رسیدن صدا است. شنیدنی است که نتیجه‌ای از آن حاصل شود. بنابراین مقصود از تعبیری که در این فراز از حدیث معراج به کار رفته‌ این است که خداوند به کلامشان ترتیب اثر بدهد؛ دعایشان را مستجاب کند، و به سخن نیکشان پاداش عنایت کند.

در مقابل، بر اساس برخی روایات دعای بعضی از گنه‌کاران در اثر معصیت و کفران نعمت‌ها برمی‌گردد و بر سرشان کوبیده می‌شود؛ یعنی به مقامی نمی‌رسد که شنیده شود و اثر مطلوب از آن حاصل شود.

 

شادی ملائکه از شنیدن کلام اهل آخرت

در ادامه این فراز مطلب دیگری ذکر شده که تعجب‌آور، و درک واقعیت آن برای ما دشوار است. خداوند می‌فرماید اهل آخرت زمانی که دعا می‌کنند، ملائکه از شنیدن صدایشان شاد می‌شوند و فراتر از آن، این‌که هنگامی که دعایشان به عرش و کرسی می‌رسد، زیر حجاب‌هایی که در آن‌جا وجود دارد، به گردش در می‌آید و خدای متعال از شنیدن صدای این بندگان خود خشنود می‌شود.

در برخی روایات گفته شده کسانی که خدا دوستشان دارد، زمانی که دعا می‌کنند و از او درخواستی دارند، خداوند حاجت‌شان را زود نمی‌دهد، تا آنها باز دعا کنند و خدا صدایشان را بشنود[۳].

در ادامه این فراز از حدیث معراج تشبیهی به کار رفته که تعجب آدمی از آن بیش از قبل برانگیخته می‌شود؛ زیرا می‌فرماید: خداوند مانند مادری است که فرزندش را دوست دارد و از شنیدن صدای او خوشحال می‌شود.

درک مفهوم چنین اوصافی نسبت به خداوند متعال از حد فهم آدمی فراتر است؛ مگر آن‌که به مقامی برسد که خود این صفات و تجلیاتش را مشاهده کند. البته خداوند برای این‌که سطح فهم بندگانش افزایش یابد و بیشتر او را بشناسند، به زبانی سخن می‌گوید که آنها بفهمند؛ در جایی می‌فرماید: لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ[۴]؛ یعنی هرچند اوصافی که برای خداوند به کار می‌رود، می‌توان شبیه آن را در میان آدمیان یافت، اما هیچ موجودی شبیه خدا نیست. ولی از آنجا که الفاظ و مفاهیم بیش از ظرفیت فهم آدمی گنجایش ندارد، جز استفاده از همین الفاظ برای بیان صفات خدا چاره‌ای نیست؛ اما سعی می‌کنیم این ضعف را با تنزیه خداوند از جهات نقص جبران کنیم.

خداوند عالم است، ولی علم او مانند علم ما نیست؛ خداوند قدرت دارد، ولی قدرتش در بازوهای ستبرش نهفته نشده است. یکی از صفات سلبیه خدا که همه باید به آن معتقد باشیم، این است که صفات خداوند زائد بر ذات او نیست؛ بلکه عین ذاتش است؛ چه رسد به این که افعالش زائد بر ذات باشد.

شاید کسانی تصور کنند که غضب خدا، که در تعبیرات قرآنی مثل وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ[۵] به آنها اشاره شده، مانند عصبانیت آدمی در برافروخته شدن چهره، ورم کردن رگ‌های گردن و بالارفتن صدایش نمودار می‌شود! البته همه ما می‌دانیم که این حالات در شأن مقام الوهیت نیست؛ ولی تفاوت برخورد خداوند نسبت به کارهای خوب و بد بندگان باید به گونه‌ای بیان شود.

تعبیر دیگری که توضیح بیشتری را می‌طلبد، عبارت فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ[۶] است. معادل فارسی «آسَفَ» تأسف خوردن است و این واژه در زمانی به کار می‌رود که کسی از رفتار ناشایست و خطای دیگری شدیداً متأثر شود. توجیه کلی تفاوت این اوصاف بین خداوند و بشر همان است که در قرآن ذکر شده است؛ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ. شاید زیباترین تعبیری که در میان روایات و ادعیه برای تنزیه خدای متعال از جهات نقص اوصافی که به صورت مشترک میان خدا و مخلوقات به کار می‌رود، این تعبیر است که در دعای عرفه آمده است: إِلَهِی‏ تَقَدَّسَ‏ رِضَاکَ أَنْ تَکُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْکَ فَکَیْفَ یَکُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّی‏.

گاهی ما تصور می‌کنیم با انجام کاری خدا را از خود خشنود و راضی کردیم. تحلیل این تصور آن است که خداوند تحت تأثیر کار ما قرار گرفت و از آن منفعل شد. اما این بیان با توحید سازگار نیست.

در این فراز از دعای عرفه، سیدالشهدا صلوات‌الله‌علیه عرض می‌کند: خدایا! رضای تو بالاتر از آن است که خودت علتی برای آن ایجاد کنی؛ چون حتی اگر خود خدا هم علتی برای رضایتش ایجاد کند، رضایت حاصل از آن، معلول آن علت و حالتی انفعالی است. در حالی‌که رضایت امری خارج از ذات خدا نیست که علتی بتواند آن را ایجاد کند؛ حتی اگر آن علت را خود خدا ایجاد کرده باشد. تَقَدَّسَ‏ رِضَاکَ أَنْ تَکُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْکَ فَکَیْفَ یَکُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّی؛ با این وجود، چگونه ممکن است کار من علت رضایت تو باشد؟!

 

تحلیلی از کاربرد اوصاف بشری درباره ذات الهی

در زمینه چنین توصیفاتی اجمالاً می‌توان گفت برخی مفاهیم، معانی اضافی هستند که بین دو موجود در نظر گرفته می‌شوند؛ حال، اگر یکی از دو طرفِ نسبت، خدا باشد که حالات متعدد ندارد، تغییرات نسبت در طرف مقابل لحاظ می‌شود که مخلوق و تغییرپذیر است. مثلاً زمانی که گفته می‌شود: ولَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُواْ مِنکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ[۷]، آزمودن بندگان از جانب خدا برای دانستن این‌که چه‌کسی اهل جهاد است و چه کسی سستی می‌کند، به معنای حدوث و پیدایش علم برای خداوند نیست؛ چون علم خدا ذاتی و قدیم است.

معنای این کلام این است که علم خدا از آن جهت که نسبت به این موجود است، حادث است. اوصاف «رضا» و «غضب» هم از این قبیل است. رضایت خدا از کسی به معنی پیدایش یک حالت جدید در ذات باری‌تعالی نیست؛ بلکه نسبتی که خدا با این شخص دارد،‌ به اعتبار تغییر این شخص، تفاوت کرده است.

علی‌رغم همه این توجیهات، باید گفت تعبیراتی از قبیل فراتر بودن محبت خدا نسبت به بنده، از محبت مادر به فرزند، یا اشتیاق شدیدش به شنیدن صدای مؤمن نارساست و حد و مرز دوست داشتن خدا را نشان نمی‌دهد.

نظیر چنین کلامی در یکی از روایات در باب توبه نقل شده است که امام باقر علیه‌السلام فرمود: خوشحالی خداوند از بازگشت بنده خطارکار به آغوش محبتش، بیش از شادی و شعف مسافر در راه مانده‌ای است که زاد و توشه‌اش را گم کرده و از فرط گرسنگی و تشنگی مشرف به مرگ است؛ اما ناگهان چشم باز می‌کند و آب و آذوقه‌اش را در کنارش می‌یابد[۸]. آیا خدا نیازمند توبه بنده گنهکار است؟

تحلیلی که در این‌جا می‌توان ارایه کرد این است که به عنوان یک اصل باید به این نکته توجه داشته باشیم که همه کمالات خدا بی‌نهایت است و هیچ حد و مرزی ندارد؛ رحمت خداوند بی‌نهایت است؛ تا آنجا که به فرموده خودش، اگر تمام نعمت‌هایی که در بهشت برای همه بندگان آفریده، را به یکایک بندگانش عنایت کند، سر سوزنی از خرانه‌اش کم نمی‌شود، چون خزانه رحمتش بی‌نهایت است و هر چه از آن بردارند، کم نمی‌شود.

این کلید اصلی حل این مسائل است. خداوند ذات خودش را بی‌نهایت دوست دارد چون کمالاتش بی‌نهایت است. او آثار خودش را هم دوست دارد زیرا پیش از این گفتیم که این دو محبت‌ ازهم جدا نیست. هم‌چنان که اگر ما کسی را دوست بداریم، آثار او را هم دوست داریم. آثار، با وجود این‌که خودشان محدودند، اما ارتباطشان با خدا نامحدود است و در توجه، لطف و رحمت او نسبت به آنها از سوی خداوند قصوری نیست؛ البته آثار و مخلوقات ظرفیتشان محدود است. از همین‌رو، او می‌تواند نعمت‌های بی‌نهایت بهشتی را به هر یک از انسان‌ها عنایت کند و از ملکش چیزی کم نشود؛ گرچه آدمی ظرفیت پذیرش چنین نعمت نامحدودی را ندارد. به همین صورت، اگر گفته شود اشتیاق خداوند به توبه گناهکار بی‌نهایت است، سخن گزافی نیست؛ چون از جانب خدا محدودیتی وجود ندارد. هر چه کمبود است، از جانب بنده است.

ما چنین خدایی داریم؛ خدایی که گناهکاران را تا این حد دوست دارد و از توبه و بازگشتشان بیش از شادی آن مسافر زاد و توشه از دست‌داده‌ای که آب و آذوقه‌اش را بیابد، خوشحال می‌شود. استفاده از این مثال‌ها و مفاهیم برای آن است که گوشه‌ای از عظمت لطف و رحمت خدا برای ما روشن شود؛ هر چند هیچ‌یک از آنها حق مطلب را آن‌گونه که هست، ادا نمی‌کند؛ چون این عظمت در بیان نمی‌گنجد. اگر کسی تصور ناقصی هم از این عظمت پیدا کند، به‌ویژه با توجه به این که خداوند هیچ نیازی به بنده ندارد، جایی برای محبت دیگری در دلش باقی می‌ماند؟

 

خدا را فراموش نکنیم

خداوند برای نشان دادن لطف و رحمتش نسبت به مخلوقات این تعبیرات را به کار می‌گیرد، تا ما اندکی با این مفاهیم آشنا شویم، خدا را بهتر بشناسیم و بیشتر در مقام اطاعت از او برآییم.

در میان بندگان خدا کسانی هستند که به چنین مقامی رسیده‌اند؛ کسانی که هر گاه دعا می‌کنند، خداوند به فرشتگانش می‌فرماید: پاسخش را زود ندهید،‌ تا من بیشتر صدایش را بشنوم و از شنیدن صدایش مسرور شوم؛ ملائکه هم از شنیدن صدای چنین بندگانی شاد و فرحناک می‌شوند و به آن افتخار می‌کنند؛ تَفْرَحُ الْمَلَائِکَةُ بِهِمْ. این بندگان چه کسانی هستند؟ آنان که لَا یَشْغَلُهُمْ عَنِ اللَّهِ شَیْ‏ءٌ طَرْفَةَ عَیْنٍ.

برخی از آدمیان فسادانگیزی می کنند، و ملائکه هم قبل از خلقتشان از فسادشان به خداوند شکایت کرده و گفتند: أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا[۹]، موجوداتی که صبرا و شتیلا را به آتش می‌کشند، و خون کودکان و زنان‌ بی‌گناه را می‌ریزند. خداوند در میان چنین موجوداتی، کسانی را سراغ دارد که فرشتگان از آنها بی‌خبرند؛ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ؛ در میان میلیاردها آدم پست و بی‌ارزشی که دل به زرق و برق این دنیا می‌بندند، کسانی پیدا می‌شوند که چشم بر هم زدنی از خدا غافل نمی‌شوند؛ لَا یَشْغَلُهُمْ عَنِ اللَّهِ شَیْ‏ءٌ طَرْفَةَ عَیْنٍ؛ مردانی که لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ[۱۰]. مگر چنین چیزی ممکن است؟!

تجارب علمی و روانشناختی ثابت کرده که انسان در یک لحظه می‌تواند هفت درک متفاوت داشته باشد؛ برخی تا هشت درک هم گفته‌اند؛ در حالی‌که می‌شنود، ببیند؛‌ در همان حال شیئی را لمس کند؛‌ ضمن این‌که بویی را استشمام می‌کند و غذایی را می‌چشد. اما این به معنی تقسیم شدن توجه او به هشت موضوع مختلف است.

در صورت تمرکز شخص بر یک امر، چه بسا او متوجه سایر امور پیرامونش نشود، مثل کسی که در حال مطالعه متوجه سر و صدای اطراف نمی‌شود. آدمی در یک لحظه می‌تواند فقط بر یک موضوع کاملاً متمرکز شود و هر مقدار از توجهش به امر دیگری جلب شود، از تمرکز بر موضوع اول کاسته می‌شود.

در روایتی نقل شده که گاهی خداوند در بهشت برای بندگان صالحش تجلی کرده و چنان توجه آنها را به خود جلب می‌کند که آنها همه چیز را از یاد برده و مدهوش می‌شوند. این نوع توجه و تمرکز نسبت به خدا در این عالم امکان‌پذیر نیست.

زمانی‌که حضرت موسی به خداوند عرض کرد: رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْکَ، خداوند در پاسخ فرمود: قَالَ لَن تَرَانِی[۱۱]؛ چون این عالم ظرفیت رؤیت خدا را ندارد. خداوند برای اثبات این امر به موسی فرمود: لَـکِنِ انظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی؛ اگر کوه تحمل تجلی مختصری را داشت، تو نیز مرا خواهی دید؛ اما زمانی که خدا بر کوه متجلی شد، کوه از هم پاشید، و به دنبال آن حضرت موسی نیز مدهوش شد؛ وَخَرَّ موسَی صَعِقًا.

خداوند که ما را خلق کرده و با ظرفیت‌های ما آشناست، از ما خواسته که تلاش کنیم تا هر چه می‌توانیم، خدا را در همه حالات فراموش نکنیم. روشن است که توجه و تمرکز کامل در همه حال برای ما در این عالم امکان ندارد؛ از همین‌رو خداوند چنین تمرکزی را از ما نخواسته است؛ بلکه فقط انتظار دارد ضمن کارهایمان بخشی از توجهمان به خدا باشد. خداوند خطاب به مردم عادی می‌فرماید: اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا[۱۲]؛ زیاد یاد خدا کنید.

در جای دیگری نیز می‌فرماید: فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ‏ آباءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْرا[۱۳]. در روایات نیز بیش از ظرفیتمان از ما خواسته نشده است. مقصود این است که تمرین کنیم، تا به اندازه کسی که علاقمند به دیگری است و ضمن همه کارهایش در دل توجهی هم به محبوبش دارد، خدا را دوست بداریم و به یاد او باشیم. در نتیجه چنین تمرینی تدریجاً رابطه‌ای هر چند ضعیف و کم‌رنگ در سراسر زندگی‌ با خدا خواهیم داشت و خدا را فراموش نمی‌کنیم، و با هر اتفاق ساده‌ای از یاد او غافل نمی‌شویم. بندگانی که تلاش کنند تا به این مرتبه برسند، جزو کسانی هستند که خدا دوست‌شان دارد، و مشتاق شنیدن صدایشان است؛ و فرشتگان هم از شنیدن صدای آنها خوشحال می‌شوند.

امیدواریم خداوند به برکت دوستانش شمه‌ای از معرفت آنها را به همه ما عنایت بفرماید.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

 

پاورقی:

[۱]. بحار الأنوار، ج‏۷۴، ص: ۲۸.

[۲]. آل‌عمران(۳) / ۷۷.

[۳]. رک: وسائل الشیعة، ج‏۷، ص ۶۴؛ إِنَّ الْعَبْدَ لَیَدْعُو اللَّهَ وَ هُوَ یُحِبُّهُ فَیَقُولُ لِجَبْرَئِیلَ- اقْضِ‏ لِعَبْدِی‏ هَذَا حَاجَتَهُ‏ وَ أَخِّرْهَا فَإِنِّی أُحِبُّ أَنْ لَا أَزَالَ أَسْمَعُ صَوْتَه‏.

[۴]. شوری(۴۲) / ۱۱.

[۵]. نساء(۴) / ۹۳.

[۶]. زخرف(۴۳) / ۵۵.

[۷]. آل‌عمران(۳) / ۱۴۲.

[۸]. رک: کافی، ج‏۴، ص ۲۳۱؛ إِنَّ اللَّهَ تَعَالی‏ أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ رَجُلٍ أَضَلَّ رَاحِلَتَهُ وَ زَادَهُ فِی لَیْلَةٍ ظَلْمَاءَ، فَوَجَدَهَا؛ فَاللَّهُ أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ ذلِکَ الرَّجُلِ بِرَاحِلَتِهِ حِینَ وَجَدَهَا.

[۹]. بقره(۲) / ۳۰.)

[۱۰]. نور(۲۴) / ۳۷.

[۱۱]. اعراف(۷) / ۱۴۳.

[۱۲]. احزاب(۳۳) / ۴۱.

[۱۳]. بقره(۲) / ۲۰۰.

منبع:حوزه


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین